جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
صفحه 9 از 18 • 1 ... 6 ... 8, 9, 10 ... 13 ... 18
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
غضنفر زنگ ميزنه خونه دوست دخترش، باباش ور ميداره، هول ميشه ميگه: ببخشيد توپمون افتاده!
غضنفر ميره راهپيمايي، مي*بينه شلوغه برميگرده!
غضنفر كفترشو گم ميكنه، تو روزنامه آگهي ميده: بيه بيه!
مامانه داشته واسه بچش لالايي ميخونده. بعد از يه ربع، بچهه ميگه: بسه دیگه ساکت شو ميخوام بخوابم!
hamed_myh- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 3
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
غضنفر داشته خاطره تعريف ميكرده، ميگه: ما سال چهل و نه با دو نفر دعوامون شد، *البته سال چهل و نه دو نفر خيلي بود!
غضنفر تلويزيونشون روشن نميشده، ميزنه كانال دو، هُل ميده!
غضنفر ده هزار تومن تو جيبش بوده مي*خواسته بره عرق بگيره. تو راه نيرو انتظامي رو ميبينه، پولا رو پرت ميكنه تو جوب!
غضنفر ميره مرغداري، جو ميگيردش... تخم ميكنه!
غضنفر داشته با بچش گرگم به هوا بازي ميكرده، يهو جو ميگيردش بچشو ميخوره!
غضنفر كدو تنبل ميخره، ميذارتش كلاس تقويتي تا زرنگ بشه.
غضنفر با خوشحالي به دوستش ميگه بالاخره اين پازل رو بعد از 2 سال حل كردم . دوستش ميگه: مي گم 2 سال زياد نيست میگه : نه بابا رو جعبه اش نوشته 4 تا 7 سال
hamed_myh- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 3
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
masi- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 0
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
10, 20, ....., 15, 1000, ......, 16
عجله نکنید!
کمی فکر کنید، سوال زیاد مشکلی نیست ولی اگر قادر به حل این سوال باشید نشان فعالیت خوب سمت راست مغز شماست.
برای دیدن جواب صحیح بريد پايين.
.
.
.
.
.
..
.
.
.
..
.
.
.
.
.
.
.
.
.
..
.
10, 20, 3, 15, 1000, 60, 16
Innocent- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 162
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
غضنفر رشتهاش دامپروری بوده، روش نمیشده به کسی بگه. یکی ازش میپرسه: رشتهات چیه؟ «
میگه: دامپیوتر، گرایش پشم افزار!
مرضیه- مدیر گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 29
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
مرده می گه: برا چی این کار رو کردی؟
زنش جواب می ده: به خاطر این زدمت که تو جیب شلوارت یه تکه کاغذ پیدا کردم که توش اسم جنى (یه دختر) نوشته شده بود…
مرده می گه: وقتی هفته پیش برای تماشای مسابقه اسب دوانی رفته بودم اسبی که روش شرط بندی کردم اسمش جنی بود.
زنش معذرت خواهی می کنه و می ره به کارای خونه برسه.
سه روز بعد، مرد داشت تلویزین تماشا می کرد که زنش این بار با یه قابلمه ی بزرگتر می کوبه تو سرش به طوری که مرده تقریبا بیهوش می شه.
مرد وقتی به خودش میاد می پرسه این بار برای چی منو زدی؟
زنش جواب می ده: آخه اسبت زنگ زده بود!
چرچیل(نخست وزیر اسبق بریتانیا) روزی سوار تاکسی شده بود و به دفتر BBC برای مصاحبه میرفت.
هنگامی که به آن جا رسید به راننده گفت آقا لطفاً نیم ساعت صبر کنید تا من برگردم.
راننده گفت: “نه آقا! من می خواهم سریعاً به خانه بروم تا سخنرانی چرچیل را از رادیو گوش دهم” .
چرچیل از علاقهی این فرد به خودش خوشحال و ذوقزده شد و یک اسکناس ده پوندی به او داد.
راننده با دیدن اسکناس گفت: “گور بابای چرچیل! اگر بخواهید، تا فردا هم اینجا منتظر میمانم!”
مرضیه- مدیر گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 29
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
گضنفر جان سلام! ما اينجا حالمان خوب است. اميدوارم تو هم آنجا حالت خوب باشد. اين نامه را من ميگويم و جعفر خان کفاش برايد مينويسد. بهش گفتم که اين گضنفر ما تا کلاس سوم بيشتر نرفته و نميتواند تند تند بخواند، آروم آروم بنويس که پسرم نامه را راحت بخواند و عقب نماند.
وقتي تو رفتي ما هم از آن خانه اسباب کشي کرديم. پدرت توي صفحه حوادت خوانده بود که بيشتر اتفاقا توي 10 کيلومتري خانه ما اتفاق ميافته. ما هم 10 کيلومتر اينورتر اسباب کشي کرديم. اينجوري ديگر لازم نيست که پدرت هر روز بيخودي پول روزنامه بدهد. آدرس جديد هم نداريم. خواستي نامه بفرستي به همان آدرس قبلي بفرست. پدرت شماره پلاک خانه قبلي را آورده و اينجا نصب کرده که دوستان و فاميل اگه خواستن بيان اينجا به همون آدرس قبلي بيان.
آب و هواي اينجا خيلي خوب نيست. همين هفته پيش دو بار بارون اومد. اوليش 4 روز طول کشيد ، دوميش 3 روز . ولي اين هفته دوميش بيشتر از اوليش طول کشيد
گضنفر جان، آن کت شلوار نارنجيه که خواسته بودي را مجبور شدم جدا جدا برايت پست کنم. آن دکمه فلزي ها پاکت را سنگين ميکرد. ولي نگران نباش دکمه ها را جدا کردم وجداگانه توي کارتن مقوايي برايت فرستادم.
پدرت هم که کارش را عوض کرده. ميگه هر روز 800، 900 نفر آدم زير دستش هستن. از کارش راضيه الحمدالله. هر روز صبح ميره سر کار تو بهشت زهرا، چمنهاي اونجا رو کوتاه ميکنه و شب مياد خونه.
ببخشيد معطل شدي. جعفر جان کفاش رفته بود دستشويي حالا برگشت.
خواهرت فاطي هم امروز صبح فارغ شد. هنوز نميدونم بچه اش دختره يا پسره . فهميدم بهت خبر ميدم که بدوني بالاخره به سلامتي عمو شدي يا دايي.
راستي حسن آقا هم مرد! مرحوم پدرش وصيت کرده بود که بدنش را به آب دريا بندازن. حسن آقا هم طفلکي وقتي داشت زير دريا براي مرحوم پدرش قبرميکند نفس کم آورد و مرد! شرمنده.
همين ديگه .. خبر جديدي نيست.
قربانت .. مادرت.
راستي: گضنفر جان خواستم برات يه خرده پول پست کنم، ولي وقتي يادم افتاد که ديگه خيلي دير شده بود و اين نامه را برايت پست کرده بودم.
مرضیه- مدیر گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 29
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
دستتون درد نکنه خیلی عالی بود
بخصوص زکیه عزیز که مطلبشون برای من جدید بود
دست همگی درد نکنه
فرهاد- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 4
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
مردي باهمسرش در خانه تماس گرفت و گفت:"عزيزم ازمن خواسته شده كه با رئيس و چند تا از دوستانش براي ماهيگيري به كانادا برويم"
ما به مدت يك هفته آنجا خواهيم بود.اين فرصت خوبي است تا ارتقاي شغلي كه منتظرش بودم بگيرم بنابراين لطفا لباس هاي كافي براي يك هفته برايم بردار و وسايل ماهيگيري مرا هم آماده كن
ما از اداره حركت خواهيم كرد و من سر راه وسايلم را از خانه برخواهم داشت ، راستي اون لباس هاي راحتي ابريشمي آبي رنگم را هم بردار !
زن با خودش فكر كرد كه اين مساله يك كمي غيرطبيعي است اما بخاطر اين كه نشان دهد همسر خوبي است دقيقا كارهايي را كه همسرش خواسته بود انجام داد.
هفته بعد مرد به خانه آمد ، يك كمي خسته به نظر مي رسيد اما ظاهرش خوب ومرتب بود.
همسرش به او خوش آمد گفت و از او پرسيد كه آيا او ماهي گرفته است يا نه ؟
مرد گفت :"بله تعداد زيادي ماهي قزل آلا،چند تايي ماهي فلس آبي و چند تا هم اره ماهي گرفتيم . اما چرا اون لباس راحتي هايي كه گفته بودم برايم نگذاشتي ؟"
جواب زن خيلي جالب بود.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
زن جواب داد : لباس هاي راحتي رو توي جعبه وسايل ماهيگيريت گذاشته بودم ؟!؟!؟!؟!؟!؟!!؟!؟
فرهاد- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 4
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
کیمیا- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 37
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
------------------------------------------------------------------------------------------
سه شنبه مورخ 18 خرداد 89
قوچلي دست مي کنه تو دماغش. يکي مي بينتش مي گه تو اون يکي سوراخه. قوچلي مي گه: نه من مي خوام از پشت سر غافلگيرش کنم
دو سگ که براي اولين بار به شهر آمده بودند، چشمشان به پارکومتر افتاد. يکي به ديگري گفت: واقعا شرم آور است، اينجا براي توالت رفتن هم بايد پول بپردازيم!
مملي میره مکه سرش تو حجرالسود گیر میکنه, میترسه میگه: خدایا منو نخور
پیرزنى در کوپه قطار نشسته بود و مردى روبروى او بود که دائماً آدامس مىجوید. پیرزن رو کرد به مرد و گفت: شما خیلى لطف دارید که مىخواهید با من حرف بزنید تا حوصلهمان سر نرود، ولى متأسفانه من کاملاً کر هستم.
سه نفر رو می خواستند اعدام کنند.
نفر اول رو می برن جلوی جوخه اعدام. فرمانده فریاد می زنه: جوخه... آماده... هدف...
ناگهان اعدامی فریاد می زنه: زلزله!!! همه سربازان فرار می کنند و خودشون رو روی زمین می اندازند و اعدامی فرار می کنه.
نفر دوم رو می برن جلوی جوخه اعدام. فرمانده فریاد می زنه: جوخه... آماده... هدف...
ناگهان اعدامی فریاد می زنه: طوفان!!! همه سربازان فرار می کنند و تا در محل امنی پناه بگیرن و اعدامی فرار می کنه.
نفر سوم رو می برن جلوی جوخه اعدام. فرمانده فریاد می زنه: جوخه... آماده... هدف...
ناگهان اعدامی فریاد می زنه: آتش!!!
زن حیف نون بهش می گه شوهر همسایه، هر روز صبح که می خواد از خونه بره بیرون لپ زنش رو ماچ می کنه، تو چرا این کار رو نمی کنی؟
حیف نون می گه: آخه من که زن همسایه رو خوب نمی شناسم!
تو شهر حیف نون اینا برای اولین بار چرخ فلک نصب می کنن. حیف نون به شهرداری زنگ می زنه می گه دستتون درد نکنه، از وقتی پنکه بزرگه رو نصب کردین هوا خیلی خنک شده!
حیف نون داشته برای دوستانش تعریف می کرده: "رفته بودم جنگل، که ناگهان یه خرس بزرگ دنبالم گذاشت، من هی می دویدم، خرسه هم هی پشت سر من می دوید و لیز می خورد... من هی می دویدم، خرسه هم هی پشت سر من می دوید و لیز می خورد..."
دوستاش می گن: "حالا خوبه تا اینجا رسیدی خودت رو خراب نکردی!"
حیف نون می گه: "پس فکر کردید برای چی خرسه لیز می خورد؟
اين مطلب آخرين بار توسط farhad666 در 6/8/2010, 07:27 ، و در مجموع 2 بار ويرايش شده است.
فرهاد- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 4
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
آقاهه بهش می گه: آقا! اینجا کتابخونه هست.
قوچلي نون می گه: ببخشید... بعد یواش در گوش آقاهه می گه: یه ساندویچ بدین با سس اضافه!
به حیف نون گفتن واسه زلزله بم چه كمكى كردى؟ گفت: متاسفانه من دستم خالی بود، ایشالا زلزله بعدی!
معلم از مملي می پرسه: اگر تو 10 تا شکلات داشته باشی، دو تاشو بدی به پريا، 3 تاشو بدی به ساغر و 4 تاشو به خاطره، اونوقت چی خواهی داشت؟
مملي می گه: 3 تا دوست دختر جدید!
فرهاد- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 4
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
کشیش می گه: خوب این که گناه نیست!
مرد می گه: ولی من بهش گفتم برای هر یک هفته ای که در خانه من بمونه باید 5 دلار بپردازه.
کشیش می گه: درسته که کارت خوب نبوده، ولی تو با نیت خوبی این کار رو انجام دادی.
مرد می گه: اوه! متشکرم! خیالم راحت شد. فقط یه سوال دیگه...
کشیش می گه: بگو فرزندم.
مرد می گه: آیا باید بهش بگم که جنگ تموم شده؟
فرهاد- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 4
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
مغازه داره میگه: نه.
آبادانیه میگه: کا، شلوار داری؟
مغازه داره میگه: نه.
آبادانیه با تعجب میگه: کا، پس چرا رو شیشه نوشتی: كا لباس داریم؟!
حیف نون می ره یه طوطی می خره، روز بعد می ره مغازه به مغازه دار می گه: این طوطیه حرف نمی زنه!
مغازه داره می گه: توی قفسش آینه هست؟ چون طوطیها عاشق آینه هستن، خودشونو توش می بینن شروع می کنن به حرف زدن.
حیف نون یه آینه می خره و می ره.
روز بعد حیف نون میاد توی مغازه میگه: هنوز طوطیه حرف نمی زنه.
مغازه داره میگه: توی قفسش تاب داره؟ چون طوطیها عاشق تاب هستند.
حیف نون یک تاب می خره و می ره.
روز بعد حیف نون میاد توی مغازه ناراحت و غم زده می گه: طوطیه مرد.
صاحب مغازه می گه: یعنی اون حتی یک کلمه هم حرف نزد؟
حیف نون می گه: چرا، درست قبل از مردنش با صدای ضعیفی گفت: توی اون مغازه غذای طوطی نمی فروختند!؟
مرد پیری به یک جادوگر مراجعه می کنه و ازش می خواد تا طلسمی رو که 40 سال با پیرمرد بوده از بین ببره. جادوگر می گه: ممکنه بتونم این کار رو انجام بدم، ولی قبلش باید بدونم دقیقا با چه کلماتی این طلسم ایجاد شده.
پیرمرد می گه: "بدین وسیله شما رو رسما زن و شوهر اعلام می کنم."
درد دل یه بزاز اصفهانی:
خانوم اومدس پارچه خریدس بردس بریدس دادس دوختن رفتس باش تو عروسی کلی رقصیدس قر دادس و پز دادس آ بعدی رفتس پارچه را شیکافتس پس اووردس می گد از رنگش خوشم نیومدس...
مملي شب عروسیش ازش يه صدائي در می ره، می گه بیا! فشار زندگی از همین الان شروع شد!
از یه آقای خارجی می پرسن شما که زندگی زناشویی موفقی دارید، رمز موفقیتتان چیست؟
آقاهه می گه: من و زنم از اول ازدواج قراری گذاشتیم که تا به امروز هم اونو انجام می دیم و اون اینه که هفته ای دو شب بریم به یک رستوران خوب با غذای خوب، رقص و موزیک عاشقانه... زنم شب های دوشنبه می ره و من شب های جمعه
دوست حیف نون ازش می پرسه: کجا بودی که تمام لباست و کفشهات خاکیه؟
حیف نون می گه: با بابام رفته بودیم استخر.
طرف می گه: اگر استخر رفتی، پس چرا خاکی هستی؟
حیف نون می گه: رفتیم استخر، بابامو هل دادم تو آب، شنا بلد نبود، غرق شد، بردیم خاکش کردیم دیگه!
یکی از جاهلهای قدیمی دبش تهرون به اسم آق اسمال تصمیم می گیره بره آمریکا. دوستاش می گن نرو آمریکا مگه نشنیدی تو آمریکا پرونده همه را پیشاپیش دارن، تکون بخوری «سیا» بالا سرته.
آق اسمال فکری می کنه و می گه: نه بابا... اینا همش شایعه است... آخه از کجا منو می شناسن؟
به هر صورت آق اسمال می ره آمریکا. هنوز دو سه روز نگذشته که رفقاش تو قهوه خونه می بینندش!
ازش می پرسن: هان... چطور شد؟ تو که هنوز نرفته برگشتی!
آق اسمال می گه: وای! از آمریکا نگو که هر چه راجع به «سیا» می گن راسته! هنوز نرسیدی مشخصاتتو به همه می دن. من وقتی رسیدم فرودگاه نیویورک تشنه ام شد، رفتم توی یه قهوه خونه که توی فرودگاه بود، توی صف که بودم نفر جلوم یه آمریکائی بور و زاغ بود، همین که رسید به صندوقدار، برگشت عقب... تا منو دید به صندوقدار گفت «اسمال لاته»! آقا تا اینو شنیدم زدم بیرون و از ترسم با اولین پرواز برگشتم!
فرهاد- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 4
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
زن حیف نون بهش می گه شوهر همسایه، هر روز صبح که می خواد از خونه بره بیرون لپ زنش رو ماچ می کنه، تو چرا این کار رو نمی کنی؟
حیف نون می گه: آخه من که زن همسایه رو خوب نمی شناسم!
[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
مرضیه- مدیر گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 29
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
هفت بار بگو بع بع و سند تو ال کن
خبر خوشی دریافت میکنی.
بي توجهي نكن
يکي به پسرش مي گه مي خواهم برايت زن بگيرم. پسر مي گه نه حالا باشه ... ميگه : دختر بيل گيتسه ! نمي خواهي ؟ پسر لبخند ميزنه و ميگه : باشه! بعد ميره پيش بيل گيتس و مي گه :دخترتو عروس نمي کني؟ مي گه نه! ميگه : پسر من معاون رييس جمهوره ها ! بيل گيتس لبخند مي زنه و ميگه :باشه! بعد ميره پيش رييس جمهور ميگه : معاون نمي خواي ! ميگه نه ! ميگه : اگه داماد بيل گيتس باشه چطور ! رييس جمهور لبخند مي زنه و ميگه :باشه ..... سياستو حال کردين ؟؟؟؟؟؟
غضنفر از بم میاد بهش میگن دلخراشترین صحنه ای که دیدی چی بود؟؟
میگه: داشتم یه کودکو خاک میکردم هی میگفت عمو من زنده ام.
یه روز تو آبادان مسابقه میزارن که چه کسی صداش مثله داریوشه خود داریوش شرکت میکنه چهارم میشه!
غضنفر زنش یه پسر کور دنیا میاره اسمشو میزاره حیدر مریمزاده
به عربه میگن یه پیامبر نام ببر که با حیوانات صحبت میکرد . میگه : حضرت تارزان.
مرضیه- مدیر گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 29
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
کیمیا- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 37
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
کیمیا جون این اسمایل ها رو از کجا میاری.من که گشتم چیزی پیدا نکردم.
مرضیه- مدیر گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 29
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
کیمیا- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 37
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
مرضیه- مدیر گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 29
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
چهارشنبه 19 خرداد 89:
------------------------------------------------
تقویم تاریخ:
پانصد سال پیش در چنین روزی رومیان سنگ توالت را اختراع کردند و پنجاه سال بعد ایرانی ها با گذاشتن سوراخی در ته آن، آن را تکمیل نمودند.
حیف نان زنگ می زنه رادیو می گه الو آقا اونجا رادیو است؟ مجری می گه بله بفرمایید. می پرسه آقا الان صدای من داره پخش می شه؟ مجری می گه بله بفرمایید. می پرسه: یعنی الان صدای من توی نونایی هم داره پخش می شه؟ مجری عصبانی می شه میگه آره دیگه حرفتو بزن. حیف نان می گه الو اکبر نون نخر مامانت خریده!
قوچلي با يك سرهنگه سوار هواپيما ميشن قوچلي رو به سرهنگه مي كنه ميگه ببخشيد شما گروهبانيد؟ سرهنگه ميگه نه قوچلي همين سوال رو چند بار مي پرسه. آخر سرهنگه خسته ميشه ميگه بله بابا من گروهبانم قوچلي ميگه پس چرا لباس سرهنگارو پوشيدي؟
مملي و يه آمريكاييه و يه انگليسيه داشتن تو يه كنفرانس علمي در باره پيشرفتهاي علمي كشورشون صحبت ميكردن. آمريكاييه ميگه: ما يه موشك ساختيم كه دقيقا وسط ماه فرود مياد. ميگن: دقيقا وسط ماه؟! ميگه: نه، حدوداً يه وجب اينورتر. بعد انگليسيه مياد ميگه: ما يه سفينه فرستاديم وسط مريخ. ميپرسن: درست وسطش؟ ميگه: نه، تقريباً يه وجب اينورتر. نوبت مملي ميرسه، هر چي فكر ميكنه چيزي به نظرش نميرسه، آخرسر ميگه: ما تو كشورمون با چشمامون غذا ميخوريم! همه ملت كف ميكنن، ميگن يعني چي، مگه ميشه؟ يعني واقعا با چشماتون غذا ميخورين؟! مملي ميگه: نه، حدوداً يه وجب پايين تر!
در مسابقة اسب دواني يك نفر صد هزار دلار روي اسب شمارة 28 شرطبندي كرد و اتفاقاً برندة 500 هزار دلار شد. مسئول برگزاري مسابقه از او پرسيد: چطور اين همه پول رو روي اسب شمارة28 شرطبندي كردي؟ گفت: ديشب خواب ديدم كه دائماً جلوي چشمم يك عدد 6 و يك عدد 8 ميآد.
مسئول برگزاري پرسيد: 6 و 8 چه ربطي به 28 داره؟
گفت: مگه شيش هشت تا 28 تا نميشه؟
بيمار گفت: دكتر! اينقدر گوشم سنگين شده كه صداي سرفة خودم رو هم نمي شنوم.
دكتر گفت: خب بلندتر سرفه كن!
حیف نان ميره رستوران، گارسون ميخواد بزارتش سر كار ميگه: غذاي امروز «كوجموتونو تياپوفو ساخارينو گلاسه» با «ليمو» است! حیف نان ميگه: «كوجموتونو تياپوفو ساخارينو گلاسه» با چي؟
يه روز يه قورباغه قرص اكس ميخوره ، كرال ميره
يه روز يه مرده پشت موتور گازي نشسته بوده و هي از يه بنز جلو ميزده... راننده بنز عصباني ميشه و ميزنه كنار و به موتوري ميگه: آقا تو چطور از من جلو ميزدي؟ مرده ميگه: ببخشيد... كش شلوارم به آينه بغل شما گير كرده بود!
فرهاد- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 4
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
يه قورباغه با يه طوطي ازدواج ميكنه بچه شون ميشه قوطي
حیف نان فيلم جنگي مي ديده، تموم كه ميشه سينه خيز ميره تلويزيونو خواموش كنه
طرف ميره ساندويچي، ميگه: ببخشيد بندري داريد؟ يارو ميگه: بله. طرف ميگه: پس قربون دستت، بذار يك حالي بكنيم!
يه معتاد به دوستش ميگه:شالي چند بار ميري دشتشويي؟ معتاد ميگه: يدونه بهار_ يدونه تابشتون، يدونه پاييژ، يدونه ژمشتون. اون يكي معتاد ميگه: بابا پش بگواشهال داري ديگه.
حیف نان مي ميره، عكسشو نداشتند بذارن رو قبرش، تا گردن دفنش ميكنند.
ميخواستن حیف نان رو رييس حفاظت اطلاعاتش كنن. بهش يه سري اسرار مملكتي ميگن ببينن چقدر مي تونه بروز نده. تهديدش ميكنن نمي گه. مي زننش نميگه. بي خوابي بهش ميدن نمي گه. زن و بچه اش رو شكنجه مي كنن نميگه. آخر سر كه مي بينن خيلي كارش درسته واسه اطمينان بيشتر مي ندازنش يه ماه انفرادي و رفتارشو زير نظر مي گيرن ببينن اگه بازم دووم آورد رييس حفاظت اطلاعاتش كنن. تو انفرادي مي بينن كه هي ميزنه تو سر خودش و ميگه: اه يادم بيا ديگه!
حیف نان رو می گیرن بهش می گن پدر سوخته چرا پشت ماشینت نوشتی امام با سالاد؟ میگه از شما بهتر می نویسم كه مي نويسين خدا با ماست!
فرهاد- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 4
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
farzadprogram- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
یارو لنگ بوده با کشتی میره سفر…وقتی برمیگرده رفیقش میگه خب سفر خوش گذشت؟؟ میگه نه بابا همش استرس داشتم هی می گفتن لنگرو بندازین تو آب
یارو تو جبهه پشت ضد هوایی بوده میزنه یه هواپیما رو میندازه. خلبانه با چتر نجات میپره بیرون، یارو میگه: بچه ها در رین صاحابش اومد!
یک روز مملي يه صدائي ازش در ميره ۲ متر میره بالا میگن چرا رفتی بالا میگه آخه توی دنده بود.
مملي میره در مغازه خیاطی پارچشو میده و میگه برام شلوار بدوز
فردا نیام بگی وقت نداشتم.سوزنم شکسته بود.چرخم خراب بود……..اصلا نمیخوام با این کار کردنت.پارچمو بده نمیخوام بدوزی
مملي از کنار جن رد می شه ، جن می گه : بسم الله ! این چی بود؟!!!
فرهاد- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 4
صفحه 9 از 18 • 1 ... 6 ... 8, 9, 10 ... 13 ... 18
» سگی که با لبخند به بچه خوکها شیر میدهد
» لبخند بچه هادر كشورهاي مختلف
» راز شگفتانگیز لبخند مونالیزا فاش شد
» فال روزانه