گفتگوی لاک پشتی
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

+35
کیم
مونا
Nima_mtg
samira
پریسا
Innocent
honey
SAEED
spider
Salma
کیمیا
farzadprogram
vahid.t
پیام
masi
maria alexio
Samantha
hamed_myh
مروارید خانوم
maryam.m
siamak
فریده
محمد
love animals
مرضیه
الهام
setareh
im_213
سارا س
snake_eater
Sahra
amir hosein
ایران دوست
Foad
فرهاد
39 مشترك

صفحه 8 از 18 الصفحة السابقة  1 ... 5 ... 7, 8, 9 ... 13 ... 18  الصفحة التالية

اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 8 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف فرهاد 5/30/2010, 05:54

يه روز مي بينن مملي در يخچالو داره هي يواش ميبنده و از لاي در توشو نگاه ميكنه .بهش ميگن داري چيكار ميكني؟ميگه ميخوام ببينم وقتي در رو مي بندم كي چراغ توشو خاموش ميكنه .




عبود داشت خاطره تعريف ميكرده ميگه :سال 49 بود كه با دو نفر دعوام شد، البته سال 49 دو نفر خيلي بود.





از يه ديوونه مي پرسن چرا ديوونه شدي ؟
ميگه من يه زني گرفتم كه يه دختر 18 ساله داشت .اين دختر با بابام ازدواج كرد.در نتيجه زن من مادرزن پدرشوهرش شد.از طرفي دختر زن من كه زن بابام بود پسري بدنيا آورد كه ميشد برادر من و نوه زنم .
پس نوه منم ميشد.
در نتيجه من پدربزرگ برادر تني خودم بودم .
چند روز بعد زن من پسري دنيا آورد كه زن پدرم ، خواهر ناتني پسرم و مادر بزرگ اون شد.
در نتيجه پسرم ، برادر مادربزرگ خودش بود.از طرفي چون مادر فعلي من يعني دختر زنم ، خواهر پسرم بود در نتيجه من خواهز زاده پسرم شدم .
حالا شما جاي من بوديد كارتون به اينجا نميكشيد؟؟؟؟




نگو بار گران بوديم و رفتيم، نگو نامهربان بوديم و رفتيم ، نگو اينها دليل محكمي نيست ، بگو با ديگران بوديم و رفتيم



به مملي مي‌گن: خر عاقلتر است يا گاو؟ مي‌گه: خوب معلومه ديگه گاو! مي‌گن چرا؟ مي‌گه: خب وقتي گاو مي‌خواد از اينطرف جاده بره اونطرف اول يه نگاه به اينطرف مي‌كنه بعد يه نگاه به اونطرف مي‌كنه بعد از جاده رد مي‌شه. ولي خر... عين گاو سرشو مي‌اندازه پايين و از جاده رد مي‌شه!




avatar
فرهاد
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 4

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 8 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف کیمیا 5/30/2010, 08:28

افرییییییییییییین به اقا فرهاد عزیز!خیلی عالی و خنده دار بود!

ممنون از شما! خیلی خوشحال خیلی خوشحال


رز رز رز رز
کیمیا
کیمیا
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 37

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 8 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف Sahra 5/30/2010, 09:15

اين رفيقمون بواسير داره، باهم ميخوريم!!!

[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]

ممنون آقا فرهاد خیلی جالب بودن.[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
avatar
Sahra
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 2

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 8 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف فرهاد 5/31/2010, 02:17

خواهش مي كنم دوستان عزيز

فيضشو ببرين


lol! lol! lol!
avatar
فرهاد
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 4

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 8 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف SAEED 5/31/2010, 04:06

واقعا ممنونیم خیلی باحال بود
avatar
SAEED
کاربر متوسط لاک پشتی
کاربر متوسط لاک پشتی

تشکر : 1

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 8 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف فرهاد 6/1/2010, 05:19

سه نفر آمریكایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شركت در یك كنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریكایی هر كدام یك بلیط خریدند، اما در كمال تعجب دیدند كه ایرانی ها سه نفرشان یك بلیط خریده اند. یكی از آمریكایی ها گفت: چطور است كه شما سه نفری با یك بلیط مسافرت می كنید؟ یكی از ایرانی ها گفت: صبر كن تا نشانت بدهیم.
همه سوار قطار شدند. آمریكایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یك توالت و در را روی خودشان قفل كردند. بعد، مامور كنترل قطار آمد و بلیط ها را كنترل كرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لای در یك بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه كرد و به راهش ادامه داد. آمریكایی ها كه این را دیدند، به این نتیجه رسیدند كه چقدر ابتكار هوشمندانه ای بوده است.


بعد از كنفرانس آمریكایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان كار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز كنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریكایی یك بلیط خریدند، اما در كمال تعجب دیدند كه آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند. یكی از آمریكایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر كنید؟ یكی از ایرانی ها گفت: صبر كن تا نشانت بدهم.
سه آمریكایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریكایی رفتند توی یك توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریكایی ها و قطار حركت كرد. چند لحظه بعد از حركت قطار یكی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریكایی ها و گفت: بلیط، لطفا!






یارو میخواسته گردو بشکنه گردو رو میزاره زیر پاش با آجر میزنه تو سرش !!!





مملي داشت از بی خاصیت بودن حشره کش ها گله میکرد. ازش پرسیدن : چطور ؟ گفت : مثلا الان سه روزه که یه مگس توی اطاق منه ولی تا یه جا میشینه بمحض اینکه میخوام با قوطیه حشره کش بزنم توی کله اش ومخش رو داغون کنم فرار میکنه !





يه روز يه ماركبري ميره تو حموم زنونه همه داد ميزنن ماره ميگه خانوما نترسيد كبري هستم
avatar
فرهاد
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 4

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 8 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف فرهاد 6/1/2010, 05:30

عنکبوته اکس میخوره، قالی می بافه!




مگسه كت و شلوار مي پوشه و داره جلو آيينه به سر و وضعش ميرسه، يك مگسه ديگه مي پرسه خبريه كه تيپ زدي؟ ميگه: سر كوچه پي پي كردن




يه مورچه عاشق مورچه همسايشون ميشه؛بعد از دو هفته ميفهمه چاي خشك بوده . . . .




از یه مار میپرسن نظرت راجع به عشق و عاشقی چیه؟ میگه پدر عشق و عاشقی بسوزه....من یک سال به پای دختر همسایه نشستم بعد فهمیدم شلنگ بوده




ازغضنفر مي پرسند: مي دوني چرا غواص ها به پشت مي پرن تو آب؟ مي گه: چون اگه به جلو بپرن مي افتن تو قايق!
avatar
فرهاد
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 4

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 8 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف فرهاد 6/1/2010, 05:51

مملي میره آزمایشگاه پرستار لیوان رو میده دستش میگه برو پایین تو این ادرار بکن مملي میره ادرار میکنه میاد به پرستار میده پرستار میگه خوب حالا برو بالا .مملي هم میگه به سلامتی شما و دکتر و لیوان رو سر میکشه







يارو مي ره آزمايشگاه با پرستاره دعواش مي شه ميگه اصلا ادرارم رو بدين مي خوام برم




با جواب دادن به اين سؤال ميتوانيد بفهميد افسرده هستيد يا خير.

سؤال: افسرده هستيد يا خير؟

avatar
فرهاد
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 4

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 8 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف فرهاد 6/1/2010, 05:54

چهار دانشجو كه به خودشان اعتماد كامل داشتند يك هفته قبل از امتحان پايان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر ديگر حسابي به خوشگذراني پرداختند. اما وقتي به شهر خود برگشتند متوجه شدند كه در مورد تاريخ امتحان اشتباه كرده اند و به جاي سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است. بنابراين تصميم گرفتند استاد خود را پيدا كنند و علت جا ماندن از امتحان را براي او توضيح دهند. آنها به استاد گفتند: « ما به شهر ديگري رفته بوديم كه در راه برگشت لاستيك خودرومان پنچر شد و از آنجايي كه زاپاس نداشتيم تا مدت زمان طولاني نتوانستيم كسي را گير بياوريم و از او كمك بگيريم، به همين دليل دوشنبه دير وقت به خانه رسيديم.».....استاد فكري كرد و پذيرفت كه آنها روز بعد بيايند و امتحان بدهند. چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر يك ورقه امتحاني را داد و از آنها خواست كه شروع كنند....آنها به اولين مسأله نگاه كردند كه 5 نمره داشت. سوال خيلي آسان بود و به راحتي به آن پاسخ دادند.....سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال 95 امتيازي پشت ورقه پاسخ بدهند كه سوال اين بود: « كدام لاستيك پنچر شده بود؟»....!!!
avatar
فرهاد
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 4

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 8 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف فرهاد 6/1/2010, 06:12

به یه معتاد میگن با 45و46و47و48 جمله بساز. میگه:چلا پنجه می کشی؟چلا شیشه میشکنی؟چلاحف نمیزنی؟چلا هشتی ناراحت؟


به اصفحونیه میگن با "کالسکه" جمله بساز, میگه, این میوه ها کالس که



به مملي میگن با مینا وتینا جمله بساز میگه من میرم خونه مامانمینا تو هم برو خونه مامانتینا



يارو با موتورش میره تهران یه دختر سوار میکنه. دختره با ناز میگه:عشقت مال منه چشات مال منه .... يارو میزنه کنار و میگه پیاده شو بابا ، الان میگی موتورتم مال منه


avatar
فرهاد
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 4

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 8 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف مرضیه 6/1/2010, 13:19

یارو يه ساعت پيدا ميكنه ميگه :
اين ساعت آبي زيمنس مال كيه ؟
يه آقايي ميره ميگه مال منه .
یارو ميگه نشونيشو بده.
اقاي ميگه :آبي زيمنس .
یارو ميگه : اينا رو كه خودم گفتم تو بگو ساعت چنده؟!؟


یه یارو پسرشو می‌‌بره آزمایش کنه، ببینه دیوونه است یا نه! دکتر به پسره میگه: برو با این آبکش آب بیاریارو میگه: این خسته‌ است، بذار خودم برم بیارم

اس ام اس سرکاری:

سیب، هلو، انار، موز، خیار، کیوی، انگور، گیلاس، آلبالو، زردآلو . این همه میوه تو چرا شکل شلغم شدی؟!

به غضنفر می گن چرا جلوی بانک نشستی لنگتو باز کردی می گه آخه شنیدم به بازنشسته ها وام میدن!!!

زندگی دو چیز به من آموخت :

....................................................................................

...................................................................................

.................................. که هیچ کدوم به تو ربطی نداره !!!


به غضنفر میگن «سلام» ....

میگه علیك سلام ......

.

.

.

.

.

.

.

.

چیه ؟

...

.

.

.

دیگه جواب سلام كه بلده!!!


برو بالا

.

.

.

.

.بالاتر

.

.

.

.

تو هنوز فرق بالا و پایین رو نمیدونی؟!

تمرین کن فردا چپ و راست رو می پرسم!!!
مرضیه
مرضیه
مدیر گفتگوی لاک پشتی
مدیر گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 29

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 8 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف فرهاد 6/2/2010, 01:52

جوكهاي مورخ 12 خرداد 89 :

مملي که سرش رو برای خودکشی روی ریل گذاشته بود پس از واژگونی قطار از محل حادثه گریخت!





زن از شوهرش می‌پرسه: عزیزم، تو منو دوست داری؟
مرد می گه: خوب معلومه عزیزم، اگه دوست نداشتم، چطور می تونستم هر شب بیام خونه پیشت، وقت و عمرم رو تلف کنم؟






حیف نون از یه دختره می پرسه اسم شما چیه؟ دختره می گه اسم من توی تمام باغچه ها هست. حیف نون می گه: آهان فهمیدم، شلنگ!






استاد اسامی بچه ها را یکی یکی می خواند، رسید به اسم «بارانه». شخص مورد نظر را که پیدا کرد پرسید: واسه چی بارانه؟ دختر جواب داد: واسه این که روز تولدم بارون میومده. برادر اهل دلی از ته کلاس گفت: خوبه اون روز آفتابی نبوده!




دو تا دیوونه از تیمارستان فرار می کنن. ریل راه آهن و می گیرن و راه می افتن طرف شهر.
اولی می پرسه: کی می رسیم به شهر؟
دومیه یه نقطه رو اون دورا نشون می ده و می گه: هر وقت این دو تا خط به هم برسن.
می رن و می رن… تا اولیه خسته می شه. می گه: پس چرا نمی رسیم؟
دومیه برمی گرده، عقب رو نگاه می کنه و می گه: فکر کنم ردش کردیم!





اگه یه فیل لباس خواب آبی بپوشه بهش چی می گن؟
می گن: هه هه هه! این فیل لباس خواب آبی پوشیده!
حالا اگه یه فیل لباس خواب صورتی بپوشه بهش چی می گن؟
می گن چقدر لباس خواب صورتی بهت میاد!
حالا اگه یه فیل لباس خواب سفید بپوشه بهش چی می گن؟
می گن این هم خوبه، ولی صورتیه بیشتر بهت میومد!
حالا اگه یه فیل لباس خواب سبز بپوشه بهش چی می گن؟
می گن: ااااااااااااااااااااه برو بکپ دیگه! چقدر لباس خواب عوض می کنی!







حیف نون داشته دعا می کرده:
"خدا را شکر از صبح تا حالا نه عصبانی شدم، نه حرص داشتم، نه حرف بد زدم، نه مال مردم رو خوردم... ولی خدایا! از یکی دو دقیقه آینده که از تخت میام بیرون تو کمکم کن!"
avatar
فرهاد
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 4

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 8 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف فرهاد 6/2/2010, 02:08

حیف نون آرپیجی رو بر عکس گذاشته بوده روی شونش. شلیک می کنه، بر می گرده می بینه همه ی خودی ها مُردن! می گه ببین خودی ها رو که این جوری کرده با دشمن چه کار کرده




حیف نون چند روز پشت سر هم می رفت گچ سوسک کش می خرید. مغازه دار ازش می پرسه چرا اینقدر گچ سوسک کش می خری؟ حیف نون می گه: آخه هرچی اینا رو پرت می کنم به سوسکها نمی خوره!




حیف نون سوار تاکسی میشه در رو نمی بنده. راننده می گه: در رو ببند. حیف نون می گه: زرنگی؟ می خوای دربست حساب کنی؟



دیوانه اولی: کی اومدی؟
دیوانه دومی: پس فردا.
دیوانه اولی: پس فردا که هنوز نیومده.
دیوانه دومی: می دونم چون کار داشتم، زودتر اومدم.




حیف نون تلویزیونشو می ذاره زیر آفتاب تا برفک هاش آب شه.




حیف نون باباش می میره. بهش می گن مراسم نمی گیری؟
می گه نه، به جاش می ریم مشهد!




برنده جایزه نوبل ادبیات در زمان تقدیم جایزه خود به همسرش گفت:
"این جایزه را به همسر عزیزم تقدیم می کنم که با نبودش باعث شد من بتوانم این کتاب را تمام کنم!"




بچه ای که گم شده بود می ره پیش پلیس می گه: ببخشید شما خانومی رو ندیدید که من پیشش نباشم؟



حیف نون به اتاق رئیسش رفت و گفت: آقای رئیس! من برای ازدواج دو روز مرخصی می خوام.
رئیس گفت: شما که یک هفته تعطیلی داشتین چرا ازدواج نکردین؟
حیف نون گفت: آخه نمی خواستم تعطیلاتم رو خراب کنم!




حیف نون می ره دستشویی عمومی، طولش می ده وقتی بیرون میاد بیرون بهش می گن خسته نباشید، حیف نون می گه شیرین کام باشید!



مشتری: آقا خواهش می کنم برای من یک خوراک جوجه بیاورید.
پیشخدمت که تازه کار بود رفت و با یک بشقاب گندم برگشت!




گدایى با حالت گریان و نزار به خانمى گفت: شما باید موقعیت مرا درك كنید. خیلى بدبختم، پدر معتاد، مادر مریض، بچه‏هاى گرسنه.
خانم دلش به رحم آمد و پول خوبى به او داد و سپس گفت: شما كى هستید؟
من پدر خانواده‏ام.



كشیشى سر كلاس درس از بچه‏ها پرسید: باید چه كار كنید تا گناهان شما بخشوده شود؟
پسركى از ته كلاس: باید گناه بكنیم آقاى كشیش



avatar
فرهاد
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 4

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 8 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف Foad 6/2/2010, 07:36

روز زن بر هر زن، خواهر زن، برادر زن، پدر زن، مادر زن، سوزن زن، آمپول زن، پنبه زن، بیل زن، جر زن، زیرآب زن و بقیه زنها مبارک باد ...


اين مطلب آخرين بار توسط MohamadFar در 6/2/2010, 12:04 ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
Foad
Foad
حامی حیوانات لاک پشتی
حامی حیوانات لاک پشتی

تشکر : 243

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 8 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف مرضیه 6/2/2010, 11:57

به غضنفر میگن: از مسافرت چی آوردی؟ غضنفر میگه: تشریف

غضنفر برای کمک به فقرا یه بازی فوتبال دوستانه ترتیب میده توی شهرشون البته با بلیت رایگان



غضنفر اسم نویسی میکنه واسه موبایل… میگه: خدا کنه نوکیا در بیاد


غضنفر مى ره خواستگارى به دختره یه بلیط اتوبوس مى ده! بابائه دختره شاکى میشه میگه:
مردیکه ی ابله این چیه؟ غضنفر:میگه احمق ارائه ی بلیط نشان دهنده شخصیت


زن: مرد چرا کولر نمی خری ؟ غضنفر: به درد نمی خونه اونایی هم که دارن گذاشتن رو
پشت بوم


غضنفر کیس کامپیوترشو می بره نمایندگی میگه: آقا این این خرابه می پرسن چرا؟
جواب میده: چند روزه جا لیوانیش بیرون نمی آد


غضنفر و یه عربه داشتن با هم دعوا میکردنو به هم فحش میدادند.
غضنفر شروع میکنه به خندیدن میگن چرا میخندی؟میگه آخه من دارم
بهش فحش میدم اون داره برام قرآن میخونه...


اين مطلب آخرين بار توسط marye در 6/2/2010, 12:06 ، و در مجموع 2 بار ويرايش شده است.
مرضیه
مرضیه
مدیر گفتگوی لاک پشتی
مدیر گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 29

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 8 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف الهام 6/2/2010, 12:01

[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]

غضنفر و عربه خیلی باحال بود مرضیه جون
الهام
الهام
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 117

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 8 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف honey 6/2/2010, 12:58

یه روز یه مرد خسیس برا اینکه پول بلیط نده دنبال اتوبوس میدوه عصر که میاد خونه به زنش با افتخار تعریف میکنه که من امروز پشت سر اتوبوس دویدم 25 تومن کاسب شدم زنش می گه وقتی میگم ولخرجی باور نکن من پشت سر تاکسی میدوم 500 تومن کاسب میشم!
honey
honey
همکار گفتگوی لاک پشتی
همکار گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 5

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 8 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف مرضیه 6/3/2010, 09:30

غضنفر با مملی میرن بیرون شهر و تو چادر میخوابن، نصفه های شب مملی غضنفر رو بیدار می كنه میگه: به آسمون نگاه كن چی میبینی؟ غضنفر: یه عالمه ستاره! مملی: از اینهمه ستاره چی می فهمی؟ غضنفر: از چه نظر؟ ستاره شناسی؟ الهیات؟ فلسفه؟ از كدوم زاویه بگم؟مملی: احمق! چادرمونو دزدیدن
مرضیه
مرضیه
مدیر گفتگوی لاک پشتی
مدیر گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 29

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 8 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف مرضیه 6/4/2010, 02:38

غضنفر بابا ش میمیره هفتش خیلی شلوغ می شه واسه چهلم بلیط می فروشه «


به غضنفر میگن ترمز ABS چیه؟ میگه تو سرعت های زیاد و سر پیچ ها کار حضرت «
ابوالفضل رو می کنه!!!


غضنفر می ره هیئت راش نمی دن خودش می ره هیئت می زنه هیچکـ..س رو راه نمی ده «
مرضیه
مرضیه
مدیر گفتگوی لاک پشتی
مدیر گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 29

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 8 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف مرضیه 6/5/2010, 02:57

یه روز سه تا دزد میرن خونه یکی دزدی.
می بینن صاحبخونه داره میاد.
این سه تا دزد میرن داخل سه تا گونی
صاحبخونه میاد گونی اولو لگد میزنه صدای نون خشک میده
دومی رو لگد میزنه صدای گردو میده
سومی رو لگد میزنه صدایی نمیاد چند بار دیگه لگد میزنه صدا نمیاد
دزدی که داخل گونی بوده شاکی میشه از کیسه بیرون میاد داد میزنه عمو آرده آرد!
مرضیه
مرضیه
مدیر گفتگوی لاک پشتی
مدیر گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 29

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 8 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف مرضیه 6/5/2010, 02:58

در لوس آنجلس آمریكا، آرایشگری زندگی می‌كرد كه سالها بچه‌دار نمی‌شد. او نذر كرد كه اگر بچه‌دار شود، تا یك ماه سر همه مشتریان را به رایگان اصلاح كند. بالاخره خدا خواست و او بچه‌دار شد! روز اول یك شیرینی فروش ایتالیائی وارد مغازه شد. پس ازپایان كار، هنگامیكه قناد خواست پول بدهد، آرایشگر ماجرا را به او گفت. فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه‌اش را باز كند، یك جعبه بزرگ شیرینی و یك كارت تبریك و تشكر از طرف قناد دم در بود. روز دوم یك گل فروش هلندی به او مراجعه كرد و هنگامی كه خواست حساب كند، آرایشگرماجرا را به او گفت. فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه‌اش راباز كند، یك دسته گل بزرگ و یك كارت تبریك و تشكر از طرف گل فروش دم در بود. روز سوم یك مهندس ایرانی به او مراجعه كرد. در پایان آرایشگرماجرا را به او گفت و از گرفتن پول امتناع كرد. حدس بزنید فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه‌اش را باز كند، با چه منظره‌ای روبروشد؟ فكركنید.


.

.

.

.

.

.

.

.

.

.
چهل تا ایرانی، همه سوار بر آخرین مدل ماشین، دم در سلمانی صف كشیده بودند و غر می‌زدند كه پس این مردك چرا مغازه‌اش را باز نمی‌كند !
مرضیه
مرضیه
مدیر گفتگوی لاک پشتی
مدیر گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 29

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 8 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف مرضیه 6/5/2010, 02:59

مردي متوجه شد که گوش همسرش سنگين شده و شنوايي اش کم شده است...

به نظرش رسيد که همسرش بايد سمعک بگذارد ولي نمي دانست اين موضوع را چگونه با او درميان بگذارد.
به اين خاطر، نزد دکتر خانوادگي شان رفت و مشکل را با او درميان گذاشت.
دکتر گفت: براي اينکه بتواني دقيقتر به من بگويي که ميزان ناشنوايي همسرت چقدر است، آزمايش ساده اي وجود دارد. اين کار را انجام بده و جوابش را به من بگو...

« ابتدا در فاصله 4 متري او بايست و با صداي معمولي، مطلبي را به او بگو. اگر نشنيد، همين کار را در فاصله 3 متري تکرار کن. بعد در 2 متري و به همين ترتيب تا بالاخره جواب بدهد. »

آن شب همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و خود او در اتاق پذيرايي نشسته بود. مرد به خودش گفت: الان فاصله ما حدود 4 متر است. بگذار امتحان کنم.



سپس با صداي معمولي از همسرش پرسيد:

« عزيزم ، شام چي داريم؟ »

جوابي نشنيد بعد بلند شد و يک متر به جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و همان سوال را دوباره پرسيد و باز هم جوابي نشنيد. بازهم جلوتر رفت و به درب آشپزخانه رسيد. سوالش را تکرار کرد و بازهم جوابي نشنيد. اين بار جلوتر رفت و درست از پشت همسرش گفت:

« عزيزم شام چي داريم؟ »

و همسرش گفت:

« مگه کري؟! » براي چهارمين بار ميگم: « خوراک مرغ » !!
مرضیه
مرضیه
مدیر گفتگوی لاک پشتی
مدیر گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 29

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 8 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف مرضیه 6/5/2010, 03:06

مسئولین یک مؤسسه خیریه متوجه شدند که وکیل پولداری در شهرشان زندگی می‌کند و تا کنون حتی یک ریال هم به خیریه کمک نکرده است.

پس یکی از افرادشان را نزد او فرستادند.

مسئول خیریه: آقای وکیل ما در مورد شما تحقیق کردیم و متوجه شدیم که الحمدالله از درآمد بسیار خوبی برخوردارید ولی تا کنون هیچ کمکی به خیریه نکرده‌اید. نمی‌خواهید در این امر خیر شرکت کنید؟

وکیل: آیا شما در تحقیقاتی که در مورد من کردید متوجه شدید که مادرم بعد از یک بیماری طولانی سه ساله، هفته پیش درگذشت و در طول آن سه سال، حقوق بازنشستگی‌اش کفاف مخارج سنگین درمانش را نمی‌کرد؟

مسئول خیریه: (با کمی شرمندگی) نه، نمی‌دانستم. خیلی تسلیت می‌گویم.

وکیل: آیا در تحقیقاتی که در مورد من کردید فهمیدید که برادرم در جنگ هر دو پایش را از دست داده و دیگر نمی‌تواند کار کند و زن و 5 بچه دارد و سالهاست که خانه نشین است و نمی‌تواند از پس مخارج زندگیش برآید؟

مسئول خیریه: (با شرمندگی بیشتر) نه . نمی‌دانستم. چه گرفتاری بزرگی ...

وکیل: آیا در تحقیقاتتان متوجه شدید که خواهرم سالهاست که در یک بیمارستان روانی است و چون بیمه نیست در تنگنای شدیدی برای تأمین هزینه‌های درمانش قرار دارد؟

مسئول خیریه که کاملاً شرمنده شده بود گفت: ببخشید. نمی‌دانستم اینهمه گرفتاری دارید ...

وکیل: خوب. حالا وقتی من به اینها یک ریال کمک نکرده‌ام شما چطور انتظار دارید به خیریه شما کمک کنم؟
مرضیه
مرضیه
مدیر گفتگوی لاک پشتی
مدیر گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 29

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 8 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف مرضیه 6/5/2010, 03:07

درس عبرت

روزی روزگاری پیرزن فقیری توی زباله‌ها دنبال چیزی برای خوردن می‌گشت که چشمش به یک چراغ قدیمی افتاد. آن را برداشت و رویش دست کشید. می‌خواست ببیند اگر ارزش داشته باشد، آن را ببرد و بفروشد.

در همین موقع، دود سفیدی از چراغ بیرون آمد.
پیرزن چراغ را پرت کرد؛ با ترس و تعجب عقب‌عقب رفت و دید که چند قدم آن طرف‌تر، یک غول بزرگ ظاهر شد. غول فوری تعظیم کرد و گفت: «نترس پیرزن! من غول مهربان چراغ جادو هستم. مگر قصه‌های جورواجوری را که برایم ساخته‌اند،‌ نشنیده‌ای؟ حالا یک آرزو کن تا آن را در یک چشم به هم زدن برایت برآورده کنم. امّا یادت باشد که فقط یک آرزو!"
پیرزن که به خاطر این خوش‌اقبالی توی پوستش نمی‌گنجید،‌ از جا پرید و با خوش‌حالی گفت‌: "الهی فدات بشم مادر"!
امّا هنوز جمله ی بعدی را نگفته بود که فدای غول شد و نتوانست آرزویش را به زبان بیاورد.

... و مرگ او درس عبرتی شد برای آن‌ها که زیادی تعارف می‌کنند!
مرضیه
مرضیه
مدیر گفتگوی لاک پشتی
مدیر گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 29

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 8 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف hamed_myh 6/5/2010, 05:45

غضنفر بچش نميخوابيده، بهش ژل ميزنه!

به غضنفر ميگن: 2*2 چند مي شه؟ ميگه: 5 تا! مي گن: برو بابا، 4 تا ميشه! ميگه: آخه من از يه راه ديگه رفتم!

غضنفر پسرش رفته بوده زير ماشين، با سنگ ميزنه درش بياره!

غضنفر ميره شكار خرگوش، صداي هويج در مياره!

غضنفر و زنش دعواشون شده بوده، با هم حرف نمي زدند. زن غضنفر وقتي شب ميره بخوابه، يك يادداشت براي غضنفر مي گذاره كه: منو فردا ساعت 6 بيدار كن. صبح زنه ساعت 10 از خواب پا ميشه، مي بينه غضنفر براش يك يادداشت گذاشته كه: پاشو ! ساعت شيشه
hamed_myh
hamed_myh
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 3

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

صفحه 8 از 18 الصفحة السابقة  1 ... 5 ... 7, 8, 9 ... 13 ... 18  الصفحة التالية

بازگشت به بالاي صفحه

- مواضيع مماثلة

 
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد