گفتگوی لاک پشتی
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

+35
کیم
مونا
Nima_mtg
samira
پریسا
Innocent
honey
SAEED
spider
Salma
کیمیا
farzadprogram
vahid.t
پیام
masi
maria alexio
Samantha
hamed_myh
مروارید خانوم
maryam.m
siamak
فریده
محمد
love animals
مرضیه
الهام
setareh
im_213
سارا س
snake_eater
Sahra
amir hosein
ایران دوست
Foad
فرهاد
39 مشترك

صفحه 5 از 18 الصفحة السابقة  1, 2, 3, 4, 5, 6 ... 11 ... 18  الصفحة التالية

اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 5 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف فرهاد 5/12/2010, 12:51

مرضيه خانم شما از اعضاي فعال اين بخش هستي .جريمه چيه ؟
منتها ميخوايم يه تاپيك خوب درست كنيم كه جوك تكراري نداشته باشه و يه دست باشه و جوك +18 هم توش نباشه .حتي اگه منم جوك تكراري گذاشتم بهم خبر بدين پاكش كنم .

خيلي خوبه كه داريم يه آرشيو از جوكهاي سالم و پاستوريزه درست ميكنيم كه قابل استفاده براي همه هستش و شايد كمتر سايت و فرومي چنين تاپيك طنزي داشته باشه كه توش به هيچ قوميت و مذهبي توهين نشده و محيط كاملا سالمه و اين بهمت شما دوستان عزيز هستش



بازم ممنون از شما خواهر گلم رز
avatar
فرهاد
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 4

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 5 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف مرضیه 5/12/2010, 13:51

حکیمی بر سر راهی می‌گذشت. دید پسر بچه‌ای گربه خود را در جوی آب می‌شوید. گفت: گربه را نشور، می‌میرد! بعد از ساعتی که از همان راه بر می‌گشت دید که بعله(بله)...! گربه مرده و پسرک هم به عزای او نشسته. گفت: به تو نگفتم گربه را نشور، می‌میرد؟ پسرک گفت: برو بابا، از شستن که نمرد، موقع چلاندن مرد!

شبی بنده خواب دید که کسی ۹ دینار به او می دهد، اما او اصرار می کند که ۱۰ دینار بدهد که عدد تمام باشد. در این وقت، از خواب بیدار شد و چیزی در دستش ندید. پشیمان شد و چشم هایش را بست و گفت: «باشد، همان ۹ دینار را بده، قبول دارم.»

روزی هدهد نزد سلیمان آمد و گفت: می خواهم تو را در جزیره ای مهمان کنم.
حضرت سلیمان فرمود: خودم تنها میهمانم یا با لشکرم.
گفت : با لشکرت.
هدهد با حضرت سلیمان و لشکرش به آن جزیره آمدند ، هدهد ملخی را صید کرد و آن را در دریا انداخت. رو به پیامبر کرد و گفت: لطفا بفرمایید اگر گوشت به همه نرسد آب گوشت به همه می رسد.


یه زن توی یه روز میتونه سه تا پیراهن بدوزه به نظر شما دو زن تو یه روز چند پیراهن میدوزن؟
:
:
:
هیچی میدونی چرا ؟
:
:
:
چون دو زن باهم اونقدر حرف میزنن که فرصت پیراهن دوختن پیدا نمی کنند.

عکاس سر کلاس درس آمده بود تا از بچه ها عکس یادگاری بگیره. معلم هم داشت بچه ها رو تشویق می کرد که دور هم جمع شوند. معلم گفت : ببینید چقدر قشنگه که سال ها بعد وقتی همه تون بزرگ شدید به این عکس نگاه کنید و بگویید: این احمده ، الان دکتره یا اون مهرداده الان وکیله .
یکی از بچه ها از ته کلاس گفت : این هم آقا معلمه الان مرده!!


بچه ها در نهار خوری مدرسه به صف ایستاده بودند. سر میز یه سبد سیب بود که روش نوشته بود : فقط یکی بردارید خدا ناظر شماست. در انتهای میز یک سبد شیرینی و شکلات بود. یکی از بچه ها روش نوشت : هر چند تا میخواهید بردارید! خدا مواظب سیب هاست!!!

اعرابی با زنش گفت: اگر خرما و روغن می‌داشتیم، آردی از همسایه‌ها می‌طلبیدیم، و دیگی عاریت می‌کردیم، و حلوا می‌پختیم.


یه روز بنده و دوستش دوتا خر میخرن. دوست بنده میگه: چه طوری بفهمیم کدوم ماله منه کدوم ماله تو؟
بنده میگه خوب من یه گوش خرم رو میبرم. اونی که یه گوش داره مال من، اونی هم که دو گوش داره مال تو.فرداش میبینن خر بنده گوش اون یکی خره رو از سر حسادت خورده! دوست بنده میگه: حالا چیکار کنیم؟
بنده میگه: من جفت گوش خرمو میبرم.فرداش میبینن بازم قضیه دیروزیه. دوست بنده میگه :حالا چیکار کنیم بنده میگه: من دم خرمو میبرم!فرداش بازم قضیه دیروزی میشه. دوست بنده با عصبانیت میگه: حالا چیکار کنیم؟ بنده هم میگه: عیبی ندارد! حالا خر سفید مال تو، خر سیاه مال من.

دخترا به پنج گروه اصلی تقسیم میشن :
‌گروه اول دخترائی هستند که پسرا رو بدبخت میکنن!
گروه دوم دخترائی هستند که اشک پسرا رو در میارن!
گروه سوم دخترائی هستند که جوون پسرا رو به لبشون میرسونن!
گروه چهارم دخترائی هستند که کاری میکنن پسرا روزی 18 بار‌آرزوی مرگ کنن!
گروه 5 دخترائی هستند که به اشتباه فکر میکنن جزو هیچکدوم از گروههای بالا نیستن


یارو یه نفر تو خیابون می بینه میگه: ببخشید من شما رو تو دبی ندیدم؟ یارو میگه: نه آقا من اصلا دبی نرفتم.
یارو میگه: چه جالب اتفاقا منم تا حالا دبی نرفتم، حتما دو نفر دیگه بودن.

یه روز غضنفر خودش رو تو آینه می بینه با خودش میگه این چقدر آشناست؟ بعد از یه ساعت فکر کردن ، میگه : آهان این همون که امروز تو آرایشگاه یه ساعت زل زده بود به من..

یارو میگفته عجیبه؟
می گن چی عجیبه؟
میگه 100هزار تماشاچی ، 22 تا بازیکن ، 3 تا داور!
میگن خوب چیش عجیبه؟
میگه گنجشکه همه رو ول کرده خرابکاری کرده رو من....

احوالپرسی غضنفر: حالا ما تلفن نداریم شما نباید یه زنگ به ما بزنید...

به ظریفی گفتند:
- کمتر پرت و پلا بگو؛ قدری ما را نصیحت کن.
او قبول کرد و گفت :
- شخص بزرگی برای من نقل کرد که دو چیز مایه رستگاری و خوشبختی است.
گفتند :
- آفرین ؛ همین را برای ما بگو که آن دو چیز چیست؟
گفت :
- یکی از آنها را همان شخص فراموش کرده بود، و یکی دیگر را نیز ، من به خاطر ندارم.
مرضیه
مرضیه
مدیر گفتگوی لاک پشتی
مدیر گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 29

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 5 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف masi 5/12/2010, 16:54

مرسي مرضيه جون.من از گروه دومم.آخ كه چه حالي ام داره.
masi
masi
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 0

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 5 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف فریده 5/13/2010, 10:45

وای مرسی آقا فرهاد خیلی خنده دار بود. برای دوستام می فرستم البته با اجازتون. معتاده خیلی خنده دار بود
avatar
فریده
کاربر باسابقه لاک پشتی
کاربر باسابقه لاک پشتی

تشکر : 2

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 5 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف Foad 5/13/2010, 12:14

مسافر تاکسی آهسته روی شونه‌ی راننده زد چون می‌خواست ازش یه سوال بپرسه
راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد
نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس
از جدول کنار خیابون رفت بالا
نزدیک بود که چپ کنه
اما کنار یه مغازه توی پیاده رو متوقف شد
برای چندین ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد ، سکوت سنگینی حکم
فرما بود تا این که راننده رو به مسافر کرد
و گفت: هی مرد! دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار نکن، من رو تا سر حد مرگ
ترسوندی!
مسافر عذرخواهی کرد و گفت: من نمی‌دونستم که یه ضربه‌ی کوچولو آنقدر تو رو
می‌ترسونه
راننده جواب داد: واقعآ تقصیر تو نیست، امروز اولین روزیه که به عنوان یه
راننده‌ی تاکسی دارم کار می‌کنم،
آخه من 25 سال راننده‌ی ماشین جنازه کش بودم…!
Foad
Foad
حامی حیوانات لاک پشتی
حامی حیوانات لاک پشتی

تشکر : 243

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 5 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف hamed_myh 5/13/2010, 23:48

طرف رفت تعليم رانندگي، رفيقش پرسيد چطور بود ؟ گفت :خوب بود ولي مربيه خيلي مذهبي بود .. هر طرف من مي پيچيدم مي گفت يا امام رضا يا ابوالفضل
hamed_myh
hamed_myh
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 3

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 5 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف Samantha 5/14/2010, 01:54

مرسی خیلی باحال بود رز خیلی خوشحال
Samantha
Samantha
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 0

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 5 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف hamed_myh 5/14/2010, 06:25

حیف نون تصمیم می گیره همه ی نگرانی هاشو به دریا بسپاره… هرکاری می کنه زنش سوار قایق نمی شه

حیف نون دست می اندازه دور گردن نامزدش، بلد نیست چی بگه، می گه گردنتو بشکونم

تومراسم ختم بلندگو می گه: مرحوم وصیت کرده سیاه نپوشین. حیف نون داد میزنه: مرحوم غلط کرده! ما به احترامش می پوشیم

یه خسیسه آب معدنی می خره، به زنش می گه حاج خانم آب بریز توش، این خیلی غلیظه

حیف نون زنگ می زنه ثبت احوال، می گه: ببخشید، اونجا ثبت احواله؟ من امروز احوالم خیلی خوبه، می خواستم ثبت كنم

حیف نون پول نداشته دماغش رو عمل کنه، سر دماغش رو می گیره بالا، بهش تافت می زنه

پیرزنه قرص ایکس می خوره می شه پیر اکس

حیف نون با گوسفنداش لج می کنه، می بردشون زمین چمن مصنوعی

یه خره باحسرت به اسب نگاه می کنه، می گه اى کاش تحصیلاتم رو ادامه می دادم
hamed_myh
hamed_myh
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 3

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 5 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف hamed_myh 5/14/2010, 06:27

یارو با یه اسرائیلی ازدواج میکنه. به نشانه اعتراض ، سر سفره عقد حاضر نمیشه!

یارو پلیس مخفی میشه ، سه ساله هنوز کسی نمیدونه کجاست.


به هم وطنه می گن تو همیشه لپ لپ می خری. میگه آره . بهش می گم حالا جایزه هم توش داره؟میگه : فکر نمی کنم من لپ لپو واسه کیفیتش می خرم


اين مطلب آخرين بار توسط hamed_myh در 5/14/2010, 06:38 ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
hamed_myh
hamed_myh
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 3

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 5 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف hamed_myh 5/14/2010, 06:36

یارو با کلید گوششو میخوارونه گردنش قفل میشه!!!!

يه روز يه خيار با يه خيار شور ميره بيرون بهش ميگن اين کيه؟ميگه:خواهرمه ترشيده!!!

همیشه عکس زنت رو بزار تو کیفت که هر وقت مشکلی واست پیش اومد به عکسش نگاه کنی و بدونی که مشکل بزرگتری هم وجود داره
hamed_myh
hamed_myh
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 3

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 5 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف hamed_myh 5/14/2010, 07:01

یه یارو نمازش قضا ميشه فرداش نماز خوندني زير سجادش کاربن ميذاره

طرف نصف قرص خوابشو ميخوره شب يه چشمش باز ميمونه.

یارو در خونشو رنگ می کنه بچه هاش گم میشن!

طرف گاو داری میزنه مامور بهداشت میاد میگه به گاوات چی میدی ؟ میگه : آت اشغال
مامور کلی جریمش میکنه.
ساله بعد میاد میگه به گاوات چی میدی ؟ میگه : جوجه کباب ,پیتزا . باز یارو جریمش میکنه.
سال بعد میاد میگه به گاوات چی میدی ؟ میگه : والا هر روز صبح بهشون 1000 تومن میدم هر چی دوست دارن بخرن بخورن !

طرف مجری مسابقه بيست سوالی ميشه، يارو ازش ميپرسه، جانداره؟ ميگه: نه. ميپرسه: تو جيب جا ميشه؟ مجری كلی فكر ميكنه، بعد ميگه: تو جيب جا ميشه اما اگه تو جيبت بريزی، جيبت ماستی ميشه!

یارو دو تا بلوك سيمانی رو گذاشته بوده رو دوشش،* داشته می*برده بالای ساختمون. صاحب*كارش بهش ميگه: تو كه فرقون داری،* چرا اينا رو ميگذاری رو كولت؟! ميگه: اون دفعه با فرقون بردم، اون چرخش پشتم رو اذيت می*كرد!

يک روز يه نفر ميره نارنگي بخره اسم نارنگي يادش نمي ياد بعد مي گه آقا به من 2کيلو پرتقال کم باد بده

مملی ميخواسته يك كبريت رو روشن كنه، هرچي ميزده كبريت مادرمرده روشن نميشده. رفيقش بهش ميگه: بابا خوب شايد كبريتش خرابه! ميگه: نه بابا، همين پنج دقيقه پيش روشن شد

كلمه مادر و زن هر دو كلمات مقدسي هستند ولي پناه بر خدا از زماني كه اين دو يكجا تلفظ شوند

کميته امداد براي چندمين بار از هموطنان درخواست کرد که بعد از انداختن سکه به صندوق صدقات , بچه هاي خود را سوار صندوق صدقات نکنند
hamed_myh
hamed_myh
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 3

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 5 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف محمد 5/14/2010, 07:06

خیلی باحال بود خیلی خوشحال
محمد
محمد
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 7

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 5 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف hamed_myh 5/14/2010, 07:29

آيا ميدانستيد که بزبزه قندي اولين بز ديابتي تاريخ است !

به نظر شما کمک فنر ماشین بیگلی بیگلی که گوریل انگوری روش مینشست چی بود؟

ما که با میتی*کومان و پسر شجاع بزرگ شدیم، شدیم این !
وای به حال اینایی که دارن با عمو پورنگ و خاله شادونه بزرگ می*شن !!!

نصیحت غضنفر به پسرش : هیچ وقت زن نگیر و به پسرت هم بگو زن نگیره !!!

اولین جلسه ی کلاس بود، استاد اسامی بچه ها را یکی یکی می خواند،
رسید به اسم «بارانه». شخص مورد نظر را که پیدا کرد پرسید: واسه چی بارانه؟
دختر جواب داد: واسه اینکه روز تولدم بارون میومده !
برادر اهل دلی از ته کلاس گفت: خوبه اون روز آفتابی نبوده !!

جوک کودکانه جدید دی ماه 88
حسن پس از شرکت در امتحانات پایان سال ، به همکلاسی اش گفت : ما می خواهیم به مسافرت برویم. لطفا نمره های مرا بپرس و اگر تجدید شده بودم ، به صورت رمزی به من خبر بده. اگر از یک درس تجدید شده بودم ، بگو : سلیم به تو سلام می رساند. اگر هم از دو درس تجدید شدم بگو : سلیم و برادرش سلام می رسانند.
حسن بعد از مدتی نامه ای از همکلاسی اش دریافت کرد که در آن نوشته بود: خانواده سلیم همگی سلام می رسانند!!

بزرگترين مشغله فكري كودكان ايران اينه كه چرا داداش كايكو دستمال قدرتشو تو جيب خودش نميذاشت.

اتوبوسی در یک سراشیبی شروع به لغزیدن کرد ، مسافرین صدا به یاد خدا و رسول الله بلند کردند. ناگهان یکی از مسافرین که فهمیده بود اتوبوس ترمز ندارد ، فریاد زد و گفت : کار از خدا و پیغمبر گذشته همه بگید یا ابوالفضل
hamed_myh
hamed_myh
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 3

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 5 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف پیام 5/14/2010, 09:11

حامد دمت گرم...1دووووووووووونه ای
پیام
پیام
کاربر فعال لاک پشتی
کاربر فعال لاک پشتی

تشکر : 3

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 5 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف الهام 5/14/2010, 11:28

خیلی بامزه بود آقا حامد خیلی خوشحال
الهام
الهام
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 117

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 5 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف vahid.t 5/14/2010, 11:57

یارو داشت رادیو پیام گوش می داد گزارشگر می گه: مسیر بهارستان به امام حسین بسته است مسیر انقلاب هم به امام حسین بسته است.. میگه:باشه بابا بستن که بستن حالا چرا قسم میخوری؟؟؟


مملی کلی درس میخونه قاضی میشه یه پرونده میذارن جلوش میگن حکم چیه؟ میگه: خشت


غضنفر در مغازش را بازه میکنه میگه بسم الله الرحمن الرحیم ، میبینه همه چیز را دزد برده ، میگه صدق الله و علی عظیم


غضنفر به زنش میگه:بیا مهریتو بذاراجرا با پولش خونه بخریم


مملی میره استادیوم تو استادیوم همش بالاسرش نگاه میكرد بهش میگن بنده خدا چرا مسابقه رو نمی بینی میگه : ایلده دنبال كلمه زنده میگردم


به یارو میگن: نظرت درباره بند گردنی موبایل چیه؟! میگه :خوبه, فقط موقع شارژ گوشی یه 2 ساعتی ادم از كار و زندگی میندازه


غضنفر رفت تعلیم رانندگی رفیقش پرسید چطور بود؟ گفت: خوب بود ولی مربیه خیلی مذهبی بود. هر طرف من می پیچیدم می گفت یا امام رضا یا ابوالفضل
avatar
vahid.t
کاربر متوسط لاک پشتی
کاربر متوسط لاک پشتی

تشکر : 0

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 5 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف فرهاد 5/14/2010, 23:36

زحمت تهيه اين مطلب طنز رو مريم خانم عزيز كشيدن
--------------------------------------------------------------------------------------------------------

فرهنگ لغات دانشجويي:


اعتراض دانشجو : بايكوت

شماره دانشجويي : مدرك جرم

اعتراض براي كيفيت غذا : مي خواهم زنده بمانم

روز پرداخت وام دانشجو : روز فرشته

دانشجوي اخراجي : مردي كه به زانو در آمد

دانشجوي مشروطي : مردي كه موش شد

آينده تحصيل كرده : دست فروش

كلاس هاي ساعت 12-2: خواب وبيدار

رئيس دانشگاه : مرد نامر

تصويب شهريه براي دانشجويان : تاراج

استاد راهنما : گمشده

به دنبال سرويس : دونده

آشپزهاي سلف سرويس : هفت سامورائي

ازدواج دانشجوئي : عروسي خوبان

دانشجويي كه تغيير رشته داده : بازنده

بوفه دانشگاه : غارتگران

سرويس دانشگاه : اتوبوسي بسوي مرگ

اميد به بهبود اوضاع : توهم

غذاي امروز : سلف self

گردهمايي استادان : دسيسه

كتابخانه دانشگاه : خانه عنكبوتان

پاس كردن يك درس: يكبار براي هميشه

ژتون فروشي : آژانس شيشه اي

علت نيافتن بعضي از دانشجويان : رابطه پنهان

رئيس دانشكده : سناتور

التماس براي نمره : اشك كوسه

امور دانشجويان : سايه شوگان

سوار شدن به اتوبوس : يورش

نماينده كلاس : بهترين فرد بد

ترم آخر : بوي خوش زندگي

پايان نامه : زندگي ديگر هيچ
سالهاي پيش از دانشگاه : آن روزهاي خوش

دانشجوي تازه وارد : هالوي خوش شانس

ثبت نام ترم جديد : ده فرمان

دانشجويان ساكن خوابگاه : جنگجويان كوهستان

خوابگاه شهرك : اينجا آخر دنياست

دانشجوي پزشكي : به خاطر يك مشت دلار

دانشجوي اد بيات : نان و شعر

وام تحصيلي : جهيزيه رباب

خوابگاه دا نشگاه : خانه كوچك

خانواده دانشجويان : بينوايان

دانشگاه آزاد : جيب برها به بهشت نمي روند

دانشجوي مدل رپي : الو، الو، من جوجوام

دانشجوي فوق ليسانس : قهرمان قهرمانان

انتخاب درس افتاده : زخم كهنه

استاد دانشگاه : يك گروه خشن

اولين امتحان : اولين خون

شب امتحان : امشب اشكي ميريز

مراقبين امتحان : سايه عقاب

شاگرد اول كلاس : مردي كه زياد مي دانست

تقلب : عمليات سري

تدريس در دانشگاه : تجارت

روز دريافت كارنامه : روز واقعه

تعطيلات بين ترمي : روزهاي خوب زندگي

دانشجوي فارغ التحصيل : ديوانه از قفس پريد

مسئول خوابگاه : كاراگاه گجت

انصراف دادن : فرار بسوي خوشبختي

ادامه تحصيل تا دكترا : ديدار در استانبول

وعده رئيس دانشگاه : بلوف

تصويه حساب : خط پايان

شيريني گرفتن از فارغ تحصيلي : ضربه آخر

عمر دانشجو : بر باد رفته
avatar
فرهاد
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 4

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 5 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف مرضیه 5/14/2010, 23:47

اااااا فكر مي كردم اين منقرض شده.يادش بخير روي برد مطالب طنز دانشگاه ما هم بود.
مرضیه
مرضیه
مدیر گفتگوی لاک پشتی
مدیر گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 29

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 5 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف snake_eater 5/15/2010, 03:49

کـــره اي گــفــت بـــه باباي خرش// پــــدر از هـــمـــه جــا بـي خبرش

وقـــت آن اســــت بــــراي پســرت// ايـــــن الاغ نـــــــرّه ي کــــره خــرت

مــاده اي خـــوشگـل و زيـبا گيري// تـــو کــه هر روز به صحرا ميري

وقـــت آن اســت کـه زن دار شـوم// ورنـــه از بـــي زنـــي بــيمار شوم

پـــدرش گــفــت کــه اي کـره خَرَم// اي عــزيـــز دل بـــابــــا ، پــســرم

تـــو کـــه در چــنــتــه نداري آهي// نـــه طــويـــلــه ، نه جُلي نه کاهي

تـــو کـــه جــز خـوردن مال پدرت// پـــــــدر نـــــــرهّ خـــــر دربــــدرت

هـــيـــچ کـــار دگــري نيست تورا// يک جو از عقل به سر نيست تورا

به چه جرأت تو زمـن زن طـلــبي// بـــاورم نـيــست کـــه ايـنقدر جَلبَي

بـــايـــد اول تـــو بــگـيـري کاري// بــهـــر مــــردم بــبـــري تــو باري

بعـد از آن يک دو تا پالان بخـري// بـهــر آن کُــرّه خـــوشگـــل بـبـري

يک طــويــلـه بکني رهن و اجار// تــا کــه راضــي شــود از تو آن يار

بـعــد بـايــد بـخري رخت عروس// بـهـر آن مـاده خــر خـوب و ملوس

جُـــلـي از جــنـــس کــتـــان اعلا// روي جُـــل نـقــش و نـگـاري زيـبـا

بــعـــد بـــايـــد بـــکـــني گلکاري// بــهــر مــاشـيـن عروس يـک گاري

وقــتي ايـــنـهــا بـــشـــود آمــاده// بــعـــد از ايـــن زنـــدگــيـــّت آغـازه

مي بــري مـــاده خــرت را حجله // بــا تـــأنــي نَـکــه بـــا ايـــن عـجـله

بــشـنــو ايــن پــنــد زباباي خرت// پــــــدر بـــــا ادب و بــــا هــــنـــرت

تــا کـــه اســبــاب مــهــيــا نشود// موسم عــقــد تــو بــر پا نشود

پــس از امــروز بــرو بر سرِ کار// تــا نـــهـــنـــد آدمـــيـــان پــشتت بار
snake_eater
snake_eater
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 1

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 5 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف فرهاد 5/16/2010, 12:08


شيطون اكس مي خوره همه رو براي نماز صبح بيدار مي كنه





سربازی راهیست برای آدم كردن پسرها اما هیچ راهی برای آدم كردن دخترها وجود نداره !



سه تا جاهل کارخانه سفیدآب میزنن. برای فروش بیشتر وسطش مغز گردو میذارن !





پیام عاشقانه مملي به دوست دخترش: مهم نیست که قشنگ نیستی، قشنگ اینه که مهم نیستی
avatar
فرهاد
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 4

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 5 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف farzadprogram 5/17/2010, 09:11

تعدادى پيرزن با اتوبوس عازم تورى تفريحى بودند.



پس از مدتى يکى از پيرزنان به پشت راننده زد و يک مشت بادام به او تعارف کرد راننده تشکر کرد و بادام‌ها را گرفت و خورد.



در حدود ٤٥ دقيقه بعد دوباره پيرزن با يک مشت بادام نزد راننده آمد و بادام‌ها را به او تعارف کرد راننده باز هم تشکر کرد و بادام‌ها را گرفت و خورد.



اين کار دوبار ديگر هم تکرار شد تا آن که بار پنجم که پيرزن باز با يک مشت بادام سراغ راننده آمد، راننده از او پرسيد چرا خودتان بادام‌ها را نمى‌خوريد؟



پيرزن گفت چون ما دندان نداريم.

راننده که خيلى کنجکاو شده بود پرسيد پس چرا آن‌ها را خريده‌ايد؟



پيرزن گفت ما شکلات دور بادام‌ها را خيلى دوست داريم!
farzadprogram
farzadprogram
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 2

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 5 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف مرضیه 5/17/2010, 09:23

شوهره میاد خونه به زنش میگه: من برای شام دوستم دعوت کردم خونه امون!
زنش میگه: چرا این کار رو کردی، ببین خونه چقدر بهم ریخته است، ظرفا کثیفن، هیچی هم برای خوردن تو یخچال نیست و ...
شوهره میگه: میدونم ولی اشکالی نداره!
زنه میگه: اگه میدونی، پس چرا دوستت رو دعوت کردی؟
شوهر میگه: آخه اون زده به سرش بره زن بگیره!


بر اثر قطع برق ، در یکی از شهر های کشور همجوار، ده ها تن از مردم ساعتها روی پله برقی گیر کردند!


از غضنفر میپرسند: گورخر چه نوع حيوونيه؟
غضنفر میگه: تنها حيوونيه كه تا لب گور، خر باقی میمونه!
مرضیه
مرضیه
مدیر گفتگوی لاک پشتی
مدیر گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 29

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 5 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف فریده 5/18/2010, 01:21

آقا فرهاد، آقا فرزاد و مرضیه جون خیلی عالی بود و البته خنده دار مرسی بابت جوک ها
avatar
فریده
کاربر باسابقه لاک پشتی
کاربر باسابقه لاک پشتی

تشکر : 2

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 5 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف مرضیه 5/18/2010, 11:40

دوست داري با كلاس بشي؟؟؟

اگر شما ذاتا'' انسان با کلاسی هستید که هیچ !!! در غیر این صورت باید از هر فرصتی برای نشان دادن این موضوع استفاده کنید . شاید باورتان نشود ولی شما می توانید از جراحت خود نیز برای کلاس گذاشتن استفاده کنید فقط کافیست جواب های زیر را با اندکی قیافه موجه بیان کنید:

اگر شصت پای شما زیر اجاق گاز گیر کرده و شما ان را باند پیچی کرده اید هر گاه علت آن را از شما جویا شدند باید جواب دهید : ''موقع تکان دادن پيانوی بابام پام مونده زیرش''

اگر صورت شما بر اثر جوشکاری زیر آفتاب سوخته باید بگویید : ''از اسکی آخر هفته نمی توانم بگذرم''

اگر به خاطر تک چرخ زدن با موتور براوو جلوی مدرسه دخترانه به زمین خورده اید در جواب باید بگویید : ''با موتور هزار داداشم تو جاده چالوس تصادف کردیم''

اگر انگشت دست شما به ماهیتابه پیاز داغ چسبیده علت آن را چنین بیان کنید : ''دیشب با قهوه جوش اینجوری شد''

اگر بر اثر ضربه ی چکش ناخن شما شکسته باید بگویید : ''به سیم گیتارم گیر گیر کرده''

اگر بر اثر زد و خورد در صف روغن کوپنی زیر چشم شما کبود شده جوابتان این باشد : ''چند روز پیش توپ تنیس به صورتم خورد''

اگر صورت شما بر اثر خوردن خرمای خیرات و چای و شیرینی مملو از جوش شده علتش را چنین وانمود کنید: ''که خواهرتان از هلند شکلات زیادی اورده است''

اگر مینی بوس شما در جاده خاکی چپ کرد و حسابی مجروح شدید بسیار عصبانی بگویید : ''الکی می گویند زانتیا ایربگ داره ''

اگر کف دست شما به قوری سماور چسبید بگویید:''حواسم نبود میله ی شومینه زیادی داغ شد''

اگر موها و ابروهای شما در چهار شنبه سوری سوخت جواب دهید:''بچه همسایه را از میان شعله های آتش بیرون کشیدم!


ببينم شما اينقدر بيكلاس بودي كه همه اينو خوندي ؟
مرضیه
مرضیه
مدیر گفتگوی لاک پشتی
مدیر گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 29

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند) - صفحة 5 Empty رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)

پست من طرف مرضیه 5/18/2010, 11:50

طالعتان را ديد مي زنيم ! (1)


طالعتان را ديد مي زنيم !

فروردين: دوستي جديد پيدا مي کني، که با کمي ملايمت دوستي پايداري خواهيد ساخت. به مهماني دعوت خواهي شد که اصلا به تو خوش نمي گذرد!

ارديبهشت: در اين هفته لباس جديدي مي خري، و پس از پوشيدن آن غذاي چربي رويش مي ريزي که هرگز پاک نمي شود (حتي با پودر رختشويي سپيد) مواظب لباس هايت باش.

خرداد: خيلي خودت را خسته مي کني. در اين هفته برنا مه ي رفتن به سينما را با دوستانت ترتيب بده! خوش بگذرد.

تير: خبر خوبي خواهي شنيد. کلاس هاي فوق برنا مه ي زيادي در انتظار توست. خسته نباشي!

امرداد: در اين هفته شايد چند بار تا پاي اخراج بروي! کمتر شيطاني کن و بيشتر به فکر اطرافيانت باش.

شهريور: در اين هفته مشغله ي زيادي خواهي داشت که راهي است به سوي موفقيت تو! به همين خيال باش !

مهرگان: سر قراري مي روي که در راه بچه اي بستني اش را به لباست مي مالد و سپس باران مي گيرد. و بعد هم دوستت سر قرار نمي آيد. از اولش سر قرار نرو تا ضايع نشوي!!

آبان: روزهاي خوبي به نظر نمي رسد. سعي کن ملايم تر رفتار کني تا دوستانت را از دست ندهي.

آذر: هفته ي خوبي خواهد بود... نمره هاي خوب، کارهاي خوب، بچه ي خوب.... از کي تا حالا؟!... از وقتي ايرانسل اومده!!!

دي: غذايي در هفته مي خوري که خيلي خوشت مي آيد. منتظر کسي هستي که او را مي بيني.

بهمن: اتاقت را مرتب کن. مهماني خواهي داشت. کادو هاي خوبي مي گيري!! (خوش به حالت)

اسفند: سرمايي مي خوري که شايد يک روز به مدرسه نيايي. در آن روز به اين فکر کن که کادوي تولد چه مي خواهي؟!!
مرضیه
مرضیه
مدیر گفتگوی لاک پشتی
مدیر گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 29

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

صفحه 5 از 18 الصفحة السابقة  1, 2, 3, 4, 5, 6 ... 11 ... 18  الصفحة التالية

بازگشت به بالاي صفحه

- مواضيع مماثلة

 
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد