جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
صفحه 2 از 18 • 1, 2, 3 ... 10 ... 18
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
خيلي بامزه بود
يه روز مملي ميخواست پسرشو نصيحت كنه بهش ميگه پسرم من وقتي هم سنو ساله تو بودم 30 سالم بود
snake_eater- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 1
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
ايها الناس !!!!
اين تاپيك اختصاصي من نيست هركي جك خوب داره بذاره همگي فيض ببريم
خب جوكهاي امروز مورخ 8 ارديبهشت 89
--------------------------------------------------------------------------------------------------------
مملي ميميره اون دنيا ازش مي پرسن چرا مردي ؟ ميگه شير خوردم .ميگن شيرش فاسد بود؟ ميگه نه گاوه نشست.
به يارو می گن اگه حالت تهوع بهت دست بده چیکار می کنی؟؟ می گه : من بهش دست نمیدم.
يه نقطه قرمز كه تو اسمون حركت ميكنه ميدوني چيه؟
اون قلب من كه برات پركشيده نيست ................
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.يه مگسه كه ماتيك زده
يه روز مملي داشته دنده عقب با ماشين از كوه ميرفته بالا بهش ميگن چرا دنده عقب ميري؟ ميگه آخه مي ترسم بالا جا نباشه نتونم دور بزنم.
بعدا وقتي مي خواسته پايين بياد باز مي بينن داره دنده عقب مي ياد. ميگن الان چرا دنده عقب مي ياي ؟ميگه آخه بالاي كوه جا بود تونستم دور بزنم.
عشق مثه پنیر می مونه : زيادش آدمو خنگ می کنه ! اندازش به آدم تکامل میده ! و هیچکس هم تا حالا از بی پنیری نمرده
يه ژاپني بعد از 15 سال به يه مورچه ياد ميده که با چوب غذا بخوره بعد اون رو مياره تو ميدان تا به مردم نشون بده مردم هم دور تا دور واميستن تا نگاه کنن. مملي هم كه داشته از اونجا رد ميشده ميبينه همه عقب واستادن يه مورچه هم اون وسط هست .ميره جلو مورچه رو له ميکنه ميگه : اخه مگه مورچه هم ترس داره؟
يارو هزار تومن ميندازه صندوق صدقات، تا غروب واميسته اونجا هركي مياد پول بندازه ميگه آقا برو من حساب كردم
يه آدم خسيس داشته رو خودش آب يخ ميريخته ، ميگن چرا اينجوري ميكني؟ ميگه مي خوام سرما بخورم. ميگن چرا؟ ميگه اخه يه پنيسلين دارم داره تاريخش ميگذره.
گل مراد کيس کامپيوترشو ميبره تعمير کنه به تعميرکار ميگه اينو برام تعمير کن تعميرکار ميگه چه مشکلي داره ؟ ميگه والا نمي دونم چرا چند روزه جا ليوانيش بيرون نمياد
خروسه ميره لب ديوار ميبينه ماشين حمل مرغ رد مي شده صدا ميزنه بچه ها بياييد سرويس دخترها داره مياد
افسر داشت از مملي امتحان رانندگي مي گرفت....
افسر:اگه يه عابر جلو ماشين پيدا شد چي كار ميكني؟بوق مي زني يا چراغ ميدي؟
مملي:هيچ كدوم!برف پاك كن رو روشن مي كنم!!!!!!!
افسر: اخه چرا برف پاك كن؟
مملي:براي اينكه بهش بگم يا بيا اينور يا برو اونور!!
دو تا جاهل داشتن تو يه ماشين بمب كار ميذاشتن يكيشون به اون يكي ميگه: اگه اين بمب الان منفجر شه چي كار كنيم؟ اون يكي ميگه نگران نباش من يكي ديگه دارم
يارو همش دعا می کرده بچه دار شه یه شب فرشته میاد تو خوابش میگه عوض اینهمه دعا برو زن بگیر
گل مراد داشته دعا مي کرده، ميگفته: خدايا مرا نيامرز... ميگن: بابا اين چه جور دعا کردنه!؟ ميگه: آخه دارم شکسته نفسي مي کنم
[/b]
[b]
به يارو ميگن تو شهر شما هوا چند ماه از سال سرده ؟ميگه 14 ماه .ميگن سال كه 12 ماهه !!
ميگه آخه دوماه بعد از عيدم هوا سرده هنوز
به يارو ميگن ظاهرا نامزدت از ازدواج با تو پشيمون شده و به يه خواستگار ديگه جواب مثبت داده و امروزم تو يه ماكسيما داشتن صدو شصت -هفتاد تا ميرفتن.
طرف ميگه اين كه چيزي نيست ! ماكسيما بيشتر از اينا ميره
مملي عضو سربازان ناتو ميشه ميره افغانستان و تو يه حادثه بمب گذاري داشته جنازه هارو جمع مي كرده و مي گذاشته توي پلاستيك بين مرده ها يه زخمي بوده كه به زحمت ميگه من زخمي هستم و نمردم .مملي ميگه بيا برو توي پلاستيک مردي بدبخت داغي نميفهمي.
به همسرت نيکي کن . اگر همسر نداري به دوست دخترت نيکي کن . اگر دوست دختر نداري يکي پيدا کن اگر پيدا نکردي تلاش کن . اگر تلاشت نتيجه نداد كلنگ بخوره تو سرت اي بي عرضه بي خاصيت
از يارو مي پرسند چرا پرنده ها زمستان از شمال به جنوب پرواز مي کنن ؟ ميگه : آخه من امتحان كردم..... پياده خيلي راهه
يارو با نامزدش ميره كافي شاپ ، گارسون مياد ميگه : چي ميل داريد براتون بيارم؟ دختره ميگه : دوتا كافه گلاسه لطفاً . طرف ميگه دوتا هم واسه من بيار
طرف داشته پسرشو در مورد ازدواج نصيحت مي كرده، مي گه: پسرم خواستي زن بگيري، برو از فاميل زن بگير.. ببين تو همين دور وبر خودمون، داييت رفته زن داييت رو گرفته... عموت رفته زن عموت رو گرفته... حتي خود من، اومدم مادرت رو گرفتم.
مملي اولين روز بعد از عروسي با زنش خونه نشسته بود نميدونست به زنش چي بگه ..... ...ميگه خانوادت ميدونن تو اينجايي؟؟
يارو نذر ميكنه اگه كنكور قبول بشه مادرشو پاي پياده بفرسته مشهد
مي دونيد چرا در بعضي جاها در مراسم عروسي داماد رو روي اسب مينشونند؟ خب واسه اين كه آخرين شانس فرار رو هم به اون داده باشند
يارو سر چهارراه ميزنه به يه bmw خلاصه با گريه و زاري مي بخشنش
سر چهارراه بعدي باز ميزنه به همون bmw ..دستاشو از ماشين بيرون مياره ميگه منم برو
----------------------------------------------------------------------
سري مخصوص اس ام اس
چند وقته دلم هوس تاب بازی کرده . . . . اجازه هست بیام تو ذهنت ؟ . . . . آخه شنیدم مخت تاب داره
آیا فکر می کنید بی عرضه اید؟ آیا فکر می کنید به هیچ دردی نمی خورید؟ آیا فکر می کنید بی مصرفید؟ آیا فکر می کنید زشتید؟
.
.
.
.
.
.
.
. به خدا حق دارید
مي دوني بازي روزگار چيه؟ تو چشم ميزاري من قايم ميشم اما تو يكي ديگه رو پيدا ميكني
هرگز نديدم بر لبي لبخند زيباي تو را
هرگز نمي گيرد كسي در دلم جاي تو را
.
.
.
.
.
هيجان زده نشو بابا.پشت يه كاميون نوشته بود
تايتانيک با تمام مسافراش فداي تو .................نشدن که ................به کوه يخ خوردن
---------------------------------------------------------------------
يه قضيه بسيار جالب :
اول word رو باز كنيد و شماره هواپيمائي كه روز 11 سپتامبر به برجهاي دوقلوي نيو يورك برخورد كرد رو وارد كنيد(Q33NY )
حالا فونتشو به "Wingdings" تغيير بدين !!
حالا چي مي بينين ؟؟؟!!!!!!
اين مطلب آخرين بار توسط farhad666 در 4/28/2010, 06:46 ، و در مجموع 5 بار ويرايش شده است.
فرهاد- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 4
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
------------------
دو گدا
دو گدا تو يه خيابون شهر رم کنار هم نشسته بودن. يکيشون يه صليب گذاشته بود جلوش، اون يکي يه ستاره داوود. مردم زيادي که از اونجا رد ميشدن به هر دو نگاه ميکردن ولي فقط تو کلاه اوني که پشت صليب نشسته بود پول مينداختن.
يه کشيش که از اونجا رد ميشد مدتي ايستاد و ديد که مردم فقط به گدايي که پشت صليبه پول ميدن و هيچ کس به گداي پشت ستاره داوود چيزي نميده. رفت جلو و گفت: رفيق بيچاره من، متوجه نيستي؟ اينجا يه کشور کاتوليکه، تازه مرکز مذهب کاتوليک هم هست. پس مردم به تو که ستاره داوود گذاشتي جلوت پول نميدن، به خصوص که درست نشستي بغل دست يه گداي ديگه که صليب داره جلوش. در واقع از روي لجبازي هم که باشه مردم به اون يکي پول ميدن نه به تو.
گداي پشت ستاره داوود بعد از شنيدن حرفهاي کشيش رو کرد به گداي پشت صليب و گفت: هي "موشه" نگاه کن کي اومده به برادران "گلدشتين*" بازاريابي ياد بده؟
* گلدشتين يه اسم فاميل معروف يهوديه.
Sahra- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
زن به او زل زده و ناگهان گفت: خداي بزرگ چه اتفاقي برات افتاده؟! فکر ميکني من بلد نيستم يه تخم مرغ ساده درست کنم؟
شوهر به آرامي گفت: فقط ميخواستم بدوني وقتي دارم رانندگي ميکنم، چه احساسي دارم
Sahra- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
سارا س- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 6
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
مادر داماد : ببخشين ، كبريت دارين؟
خانواده عروس : كبريت ؟! كبريت براي چي!؟
مادر داماد : والا پسرم مي خواست سيگار بكشه...
خانواده عروس : پس داماد سيگاريه....!؟
مادر داماد : سيگاري كه نه.. والا مشروب خورده ، بعد از مشروب سيگار مي چسبه...
خانواده عروس : پس الكلي هم هست..!؟
مادر داماد : الكلي كه نه... والا قمار بازي كرده و باخته ! ما هم مشروب داديم بهش كه يادش بره
خانواده عروس : پس قمارم بازي مي كنه...!؟
مادر داماد : آره... دوستاش توي زندان بهش ياد دادن...
خانواده عروس : پس زندانم بوده...!؟
مادر داماد : زندان كه نه... والا معتاد بوده ، گرفتنش يه كمي بازداشتش كردن...
خانواده عروس : پس معتادم بوده...!؟
مادر داماد : آره... معتاد بود ، بعد زنش لوش داد...
خانواده ي عروس : زنش !!!؟؟؟
سارا س- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 6
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
بابی گفت، آره. مامانش بهش گفت، برو تو اتاق خودت و یه نامه برای خدا بنویس و ازش بخواه به خاطر کارای خوبی که انجام دادی بهت یه دوچرخه بده.
نامه شماره یک
سلام خدای عزیز
اسم من بابی هست. من یک پسر خیلی خوبی بودم و حالا ازت می خوام که یه دوچرخه بهم بدی.
دوستار تو
بابی
بابی کمی فکر کرد و دید که این نامه چون دروغه کارساز نیست و دوچرخه ای گیرش نمی یاد. برا همین نامه رو پاره کرد.
نامه شماره دو
سلام خدا
اسم من بابیه و من همیشه سعی کردم که پسر خوبی باشم. لطفاً واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده..
بابی
اما بابی یه کمی فکر کرد و دید که این نامه هم جواب نمی ده واسه همین پارش کرد.
نامه شماره سه
سلام خدا
اسم من بابی هست. درسته که من بچه خوبی نبودم ولی اگه واسه تولدم یه دوچرخه بهم بدی قول می دم که بچه خوبی باشم.
بابی
بابی کمی فکر کرد و با خودش گفت که شاید این نامه هم جواب نده. واسه همین پارش کرد. تو فکر فرو رفت.. رفت به مامانش گفت که می خوام برم کلیسا. مامانش دید که کلکش کار ساز بوده، بهش گفت خوب برو ولی قبل از شام خونه باش.
بابی رفت کلیسا. یکمی نشست وقتی دید هیچ کسی اونجا نیست، پرید و مجسمه مادر مقدس رو کش رفت ( دزديد ) و از کلیسا فرار کرد.
بعدش مستقیم رفت تو اتاقش و نامه جدیدش رو نوشت.
نامه شماره چهار
سلام خدا
مامانت پیش منه. اگه می خواییش واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده
im_213- کاربر خوب لاک پشتی
- تشکر : 0
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
Sahra- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
اولي: پا شو!
دومي: نمي پاشم!
اولي: نمي پاشم چيه؟ بايد بگي پاشيده نمي شوم!
سارا س- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 6
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
سارا س- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 6
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
سارا س- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 6
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
سارا س- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 6
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
سارا س- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 6
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
سارا س- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 6
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
ميگه:نه يه چيزي شده شما به من نميگين!!!
شعر مملي واسه دوست دخترش:
صبح كه در پنجرتون وا ميشه . ظهر كه در پنجرتون وا ميشه. شب كه در پنجرتون وا ميشه . واي كه چقدر پنجرتون وا ميشه!!!
خروسه ميره بالاي ديوار ميبينه وانت مرغ ها اومد ميگه:آخ جون سرويس دخترها اود!!!
پيام بازرگانيه ساخته شده توسط مملي:
خمير دندون پونه چشمو نميسوزونه
وسط جنگ زير تير بارون دشمن.داد ميزنن سنگر بگيرين.سنگر بگيرين.
مملي داد ميزنه واسه من بربري بگيرين!!!
setareh- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 0
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
Sun of god between two water of original
میگن : یعنی چی؟ میگه : شمس الله میاندوآبی اصل
سارا س- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 6
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
موشه وارد داروخانه شد و گفت: آقا مرگ من داريد؟
در نيويورك خانم مستر اسميت رفت پيش وكيل دادگستري و گفت: من ميخوام از شوهرم طلاق بگيرم. وكيل گفت: بسيار خوب، مانعي ندارد... فعلا دوهزار دلار بدهيد تا ترتيب كارتان را بدهيم. خانم گفت: وات! 500 دلار ميگيرند كه او را بكشند، چرا دو هزار دلار بدهم؟
الهام- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 117
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
رئيس: خجالت نميكشي تو اداره داري جدول حل ميكني؟ كارمند: چكار كنيم قربان، اين سروصداي ماشينها كه نميذاره آدم بخوابه!
اولی :احمق كسي است كه به همه چيز اطمينان كامل داشته باشد.
دومی: مطمئني؟ اولی : صددرصد!
الهام- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 117
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
شوهر به زن:عزیزم سه تا lموجود خطرناك رو نام ببر که با حرف خ شروع بشه.
زن:خودت!!!!!!!!!!خواهرت!!!!!!!!!!خدا بیامرز مادرت
به حیف نون گفتن واسه زلزله بم چه کمکى کردى؟ گفت: متاسفانه من دستم خالی بود، ایشالا زلزله بعدی!
تست فيزيك كنكور : سرعت نور چه قدر است؟ 1- بد نيست 2- خوب است 3- الحمدالله 4- تو خوبي؟
مملی بچش بعد از عيد فطر به دنيا مياد، اسمشو ميگذاره: پسفطرت!!!
مرضیه- مدیر گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 29
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
معلم: آخرين دنداني كه در مي آيد چه دنداني است؟
شاگرد: دندان مصنوعي است!
معلم:بگو ببينم، كمبوجيه چه جور پادشاهي بود؟
شاگرد:پادشاه بدي نبود، فقط هميشه از كمبود بودجه شكايت داشت.
معلم : بنويس صابون
شاگرد روي تخته نوشت ، سابون
معلم : ببين عزيزم صابون با ص است نه با س
شاگرد : خانم فرقي نمي كند نگران نباشيد اينم كف مي كند
معلم: بگو به غير از اكسيژن چه چيزهايي در هوا وجود دارد؟
شاگرد : آقا اجازه، كلاغ ، مگس ، پشه !!!!....
معلم: چند وقت است كه حمام نرفتي؟
شاگرد: از موقعي كه اميركبير در حمام كشته شد.
پدر از پسرش پرسيد: امتحان رياضي امروزت چطور بود؟
پسر: يكي از جوابهام غلط بود.
پدر: معلمتون چند تا سؤال داده بود؟
پسر:پنج تا.
پدر: اين خيلي عاليه، پس بقيه سؤال ها رو درست حل كردي؟
پسر: نه دیگه، اصلا وقت نشد به بقيه نگاه كنم..!!
معلم: چرا انشایی که درباره ی گربه نوشتی مثل انشای برادرته؟!
رضا: آقا اجازه چون ما یک گربه بیشتر تو خونمون نداریم!!
سر درس دستور زبان معلم از شاگردش می پرسه: اگر تو الان بگی "از مدرسه خوشم ميآيد" این جمله دارای چه حالتیه؟
شاگرد میگه: حالت استثنايي!
معلم: چرا در نوشتن انشا از پدرت كمك نمي گيري؟
دانش آموز: آخ اون از دست شما دلخوره!
معلم: از دست من، چرا؟
دانش آموز: چون شما هفته ی قبل به انشاي اون نمره بدي داديد!
معلم: رضاجان با "تکراری" یه جمله بساز.
رضا: دیشب تلویزیون فیلم سینمایی داشت!!
Sahra- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
ماموره با تعجب میگه: ولی فکر نکنم ما بتوانیم طوطی شما را پیدا کنیم.
یارو میگه: نه اصلاً دنبالش هم نباشین. من فقط اومدم بهتون بگم که اگر تصادفاً اونو پیدا کردین، بدونین که من با عقاید سیاسی اش موافق نیستم!
طبق آخرین اخبار رسیده برق دیگه نمیره! فقط در بعضی مواقع میاد!
دکتر به مریض: من یک خبر بد و یک خبر خوب برای شما دارم!
مریض: آقای دکتر خبر بد چیه؟
دکتر: اینه که شما ایدز گرفتین.
مریض: و خبر خوبتون چیه؟
دکتر: اینه که شما آلزایمر هم دارین بنابراین بزودی یادتون میره که ایدز دارین!
معلم فلسفه یک صندلی میذاره وسط کلاس و به شاگردان میگه: شما باید یک مقاله بنویسید و در آن ثابت کنید که این صندلی وجود ندارد!!!
یکی از شاگردان دو کلمه مینویسه و ورقهاشو میذاره رو میزش و بعداز اینکه معلم ورقه ها را تصحیح میکنه اون بهترین نمره رو میگیره!!!!
اگه گفتین چی نوشته بوده؟
...
...
...
...
...
...
نوشته بوده: کدوم صندلی؟
زن اولی: این مردها واقعاً خیلی لجوج و یک دندهاندها!
زن دومی: آره ولی حالا چی شده؟
زن اولی: مثلاً این شوهر من، دیروز درست چهار ساعت براش توضیح دادم، آخرش هم قبول نکرد که نکرد.
زن دومی: خوب چی رو داشتی براش توضیح میدادی؟
زن اولی:اینکه من آدم پر حرفی نیستم!
مملي میخواسته از همسایشون نردبونشونو قرض بگیره, با خودش فکر میکنه, میگه, الان اگه برم بگم نردبونتونو بدین, شاید همسایه بگه, نردبونمون کوتاهه, یا بگه, نردبونمون شکسته, یا بگه نردبونمون دادیم قرض به یکی دیگه. خلاصه میره دم خونه همسایه در میزنه, یارو میاد دم در میگه: بله بفرمایین کاری داشتین؟
مملي میگه: برو بابا شما هم با این نردبونتون!!!
مرضیه- مدیر گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 29
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
یه نفر میشینه تو تاكسی، راننده بهش میگه: داداش دستت لای در گیر نكنه اون هم میاد آخر مرام بگذاره، میگه: داداش سرت لای در گیر نكنه
احمد: مامان! اجازه می دهی بروم با اکبر بازی کنم؟
مادر: نه پسرم، اکبر بچه خوبی نیست. آدم باید همیشه با دوست بهتر از خودش بازی کند.
احمد: پس اجازه بدهید اکبر بیاید با من بازی کند
یه روز سه تا دیوونه رو می اندازن تو یه اتاق دو تاشون مى رقصن،
یکیشون هم میگه:
سبز - آبى - قرمز
ازش می پرسن چرا این جورى می گى؟ میگه من رقص نورم
قوانین طلائی همسرداری (برای مردان ):
قانون اول: باید زنی داشته باشید كه در كارهای خانه مثل آشپزی، تمیزكاری، گردگیری و ... خوب باشد .
قانون دوم: باید زنی داشته باشید كه موجبات سرگرمی و خنده و شادی شما را فراهم نماید.
قانون سوم: باید زنی داشته باشید مورد اعتماد و اطمینان و راستگو .
قانون چهارم: باید زنی داشته باشید كه از بودن با او لذت ببرید و باعث آرامش خاطر شما باشد.
قانون پنجم: خیلی خیلی اهمیت دارد كه این چهار زن از وجود یكدیگر بی خبر باشند !!!
.
الهام- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 117
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
مرد: زن! تو چرا رفتی باز سه دست لباس نو خریدی، آخه نمی گی من از کجا پولشو بیارم؟ زن: عزیزم، می دونی من اصلاً آدم فضولی نیستم!
یارو دستش شکسته بوده، میره دکتر، دستشو گچ می گیرن. از دکتر می پرسه: آقای دکتر! بعد از اینکه گچ دستمو باز کنم آیا می تونم سنتور بزنم؟ دکتر می گه: البته، حتماً. یارو می گه: چه عالی! چون قبلاً نمی تونستم!
الهام- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 117
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
love animals- کاربر خوب لاک پشتی
- تشکر : 1
رد: جوك و لطيفه هاي روزانه (ايستگاه لبخند)
+
7
-
15
×
58
/
31
نه خير هر جور حساب ميكنم توآدم بشو نيستي
يکي به رفيقش مي گه : شنيدم تو ظرف شستن به زنت کمک مي کني؟ زن ذليل!
ميگه: خب مگه چيه؟ اونم تو رخت شستن به من کمک مي کنه!!
اخیرا کشف کردند که حرف مورد علاقه ی دختر های ایرانی در زبان فارسی ( پ ) و ( خ ) می باشد، مثلا : دوست دارند که ( پول ) ( خرج ) کنند. ( پسر ) ( خر ) کنند. ( پدر ) ( خام ) کنند. ( پراید ) ( خرد ) کنند. ( پاسپورت ) بگیرند برن ( خارج) . ( پر رو ) و ( خوشگل ) باشند و ... این داستان ادامه دارد...
قبل از ازدواج
مرد: آره، دیگه نمیتونم بیش از این منتظر بمونم
زن: میخواهى من از پیشت برم؟
مرد: نه! فکرش را هم نکن
زن: منو دوست داری؟
مرد: البته!
زن: آیا تا حالا به من خیانت کردی؟
مرد: نه! چرا چنین سوالى میکنی؟
زن: منو مسافرت میبری؟
مرد: مرتب!
زن: آیا منو میزنی؟
مرد: به هیچوجه! من از این آدما نیستم !
زن: میتونم بهت اعتماد کنم؟
.
.
.
.
بعد از ازدواج
متن را این دفعه از پائین به بالا بخوانید !!!
معلم: بگو ببینم... اگه توی خیابون یه نفر یه خری رو گرفته و می زنه، و من برم جلو و از این کارش ممانعت کنم، به این کار چی می گن؟
شاگرد: آقا اجازه، حس برادری!
مرضیه- مدیر گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 29
صفحه 2 از 18 • 1, 2, 3 ... 10 ... 18
» سگی که با لبخند به بچه خوکها شیر میدهد
» لبخند بچه هادر كشورهاي مختلف
» راز شگفتانگیز لبخند مونالیزا فاش شد
» فال روزانه