خاطرات بامزه و به یادماندنی شما
صفحه 3 از 4 • 1, 2, 3, 4
رد: خاطرات بامزه و به یادماندنی شما
امتحان ادبیات داشتیم و باید چند تا درسو کتبی امحان میدادیم که یه شعر هم تو این درسا بود که باید حفظش میکردیم
چون وقت برای خوندن و حفظ شعر کم بود من با موبایلم از شعر عکس گرفتم!
سر جلسه امتحان یه مصرع از شعر رو داده بودن و مصرع دومشو ما باید مینوشتیم!
منم سریع موبایلوم در آوردم و به عکس نگاهی انداختمو جوابو نوشتم!
spider- کاربر خیلی فعال لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: خاطرات بامزه و به یادماندنی شما
من هم این کار رو سر درس مدار فرمان کردم خیلی حال داد
تو هنرستان ما گوشی مجاز نبود هفته ای یک روز به صورت اتفاقی میگشتن یک کلاس رو یک روز که اومده بودن کلاسمون رو بگردن از 30 نفر 23تا گوشی دادن به معلم که دست مدیر نیفته مدیر هم تا اومد سر کلاس که بگرده معلم عزیزمون گوشی هارو تقدیمش کرد
البته من گوشیمو انداخته بودم تو سطل زباله
از 30 نفر 24 نفز موبایل داشتیم و فقط موبایل منو نگرفت کلی حال کردم
amir hosein- کاربر خوب لاک پشتی
- تشکر : 8
رد: خاطرات بامزه و به یادماندنی شما
niloofar20- کاربر باسابقه لاک پشتی
- تشکر : 4
رد: خاطرات بامزه و به یادماندنی شما
قبل از اين كه معلم بياد رفتم فرمولهاي مهم رو رو تخته سياه نوشتم بطور كامل و بعد تخته سياه رو هم شلوغ كردم با خطهاي كج و معوج تا تابلو نباشه و حدود 12 تا فرمول مهم رو جا دادم توش .[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
فقط همينو بگم كه تو ثلث اول كه همه سطح نمره ها بين 13 تا 15 بود تو ثلث دوم كه من اين كارو كردم كمتر از 17 نداشتيم و همه بچه ها كلي تشكر كردن ازم و يكيشون كه خيلي تو خونه واسه نمره رياضيش مشكل داشت و نمرش شده بود 19.5 واسم ساعت مچي كاسيو خريد كه اون موقع خيلي ساعت گروني بود(سال 1370)[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
تنبل كلاسمون كه ثلث اول شده بود 7 ، نمرش شد 18.5 و دبير رياضي چشاش شده بود چهار تا و اينقدر خوشش اومده بود كه معرفيش كرد براي اردوي مشهد.[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
البته بعد از تموم شدن امتحان من خودم موندم و همينكه دبير برگه هارو جمع كرد و رفت تو دفتر فوري تخته رو پاك كردم كه اثر جرمي باقي نمونه [ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
تا 2 هفته از خنده دل درد گرفتيم و يكي از بچه ها اينقدر خنديد كه خودش رو خيس كرد تو كلاس و مجبور شد زنگ تفريح بره خونه و شلوارشو عوض كنه [ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
فرهاد- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 4
رد: خاطرات بامزه و به یادماندنی شما
خیلی باحالی!
spider- کاربر خیلی فعال لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: خاطرات بامزه و به یادماندنی شما
قربان تو برم :m/:
فرهاد- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 4
رد: خاطرات بامزه و به یادماندنی شما
حواستان را امسال جمع کنید ................
Sahra- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: خاطرات بامزه و به یادماندنی شما
niloofar20- کاربر باسابقه لاک پشتی
- تشکر : 4
رد: خاطرات بامزه و به یادماندنی شما
spider- کاربر خیلی فعال لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: خاطرات بامزه و به یادماندنی شما
Sahra- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: خاطرات بامزه و به یادماندنی شما
محمد از من به تو نصیحت بهترینش کتاب باز کردنه که من به شخصه تا حالا جراتشو نداشتم
niloofar20- کاربر باسابقه لاک پشتی
- تشکر : 4
رد: خاطرات بامزه و به یادماندنی شما
من سال دوم راهنمايي بودم و امتحان ادبيات فارسي داشتم تو برگه سوال نوشته بود يه بيت از سعدي بنويسيد منم نوشتم مزن بر سر ناتوان دست زور سرش ميشكنه احمق
معلمه هم نامردي نكرد برگه رو داد به دفتر ما هم تا يه هفته هي ميرفتيم دمه دفترو برميگشتيم
snake_eater- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 1
رد: خاطرات بامزه و به یادماندنی شما
[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
الهام- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 117
رد: خاطرات بامزه و به یادماندنی شما
Sahra- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: خاطرات بامزه و به یادماندنی شما
صحرا جون شوخی کردم. البته همشو نه. کسی که مثلا از روی برگه بغل دستیش میبینه حقش صفره. ولی کسی که مثلا کتاب باز میکنه یا از رو گوشی میبینه یا برگشو با بغل دستیش عوض میکنه معلومه خیلی دل و جرات داره . حداقل حقش 20 نباشه ، نباید برگه رو ازش گرفت دیگه.
niloofar20- کاربر باسابقه لاک پشتی
- تشکر : 4
رد: خاطرات بامزه و به یادماندنی شما
محمد- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 7
رد: خاطرات بامزه و به یادماندنی شما
بحث تاپیک رو بیشتر از این عوض نمیکنم.
niloofar20- کاربر باسابقه لاک پشتی
- تشکر : 4
رد: خاطرات بامزه و به یادماندنی شما
من اگر سر یه امتحان تقلب نکنم حتی اگر خوب بشه نمرم احساس خستگی میکنم ولی اگر تقلب کنی و نمرت هم زیاد خوب نشه بازم خیلی حس خوبیه.
الان معلمی ولی واقعا خودت تغلب نکردی؟[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
اين مطلب آخرين بار توسط mahsa در 4/4/2010, 13:43 ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
mahsa- همکار گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 6
رد: خاطرات بامزه و به یادماندنی شما
نه من هیچوقت تقلب نکردم. ( اقلا املای تقلب را از من تقلب کنید )
البته من کلا آدم معمولی نبودم. فکر نکنین درسخون بودم ها. من دانشگاه رفتم درسخون شدم.
حالا شما فکر کنین ترسو بودم.
بگذریم
من تو کلاسم برگه نمیگیرم میگم هر کی میتونه تقلب کنه بکنه. یکی نمره درس خوندنش را میگیره یکی نمره تقلبش را . احساسش به خودتان مربوطه. وگرنه نمره هیچ مفهومی نداره.
البته بچه ها اونقدر من موقع تقلب بهشون متلک میاندازم خنده شون میگیره از خیر تقلب میگذرند.
میگن تقلبی که معلم بفهمه که دیگه جالب نیست. :cheers:
Sahra- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: خاطرات بامزه و به یادماندنی شما
فرهاد نظري (له )
اين مطلب آخرين بار توسط farhad666 در 4/4/2010, 13:27 ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
فرهاد- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 4
رد: خاطرات بامزه و به یادماندنی شما
منم یه خاطره بگم.یه بار سر کلاس زبان که معلمش خیلی سخت گیره و اگه کتابت اشتباهی رویه میز باشه ازت ایراد می گیره گفت برگه هایه دیکته جلسه پیشو میخوام امضاهاشو ببینم.خدارو شکر معلم از اونایی که دیکتشونو مشکل داشت دیکته پایه تخته ای میگرفت.منم گفتم چیکار کنم هیچیم که نخوندم.مجبور شدم با ترسو لرز اروم خودکارو یواشکی اوردم بیرون و اماده بودم تا امضا جل کنم قلبم داشت تالاپ تالاپ میزد که معلم رفت بیرون و منم سریع امضایه مادرمو جل کردم بعدش بچه ها بهم گفتن نباید امضا میکردی چون این معلمه همه یه امضاهایه قلابی رو میفهمه.منم با کلی اضطراب که دیگه چاره ای نبود برگرو دادم به معلم.بعد معلم دونه دونه از بعضیا میپرسید که برگرو کی امضا کرده.منم خودمو اماده کردم که سریع بگم مادرم.بلاخره گفتمو معلمم نفهمید بعدش کلی ال کردم چون بقیه همه نمره ازشون کم شد
محمد- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 7
رد: خاطرات بامزه و به یادماندنی شما
تقلب کم بود جعل امضاء هم اضافه شد.
دیگه چی ؟
Sahra- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 2
صفحه 3 از 4 • 1, 2, 3, 4
» خاطرات و عکس های من از استانبول
» خاطرات مدرسه
» تصاویر جالب
» خاطرات یک بازدیدکننده خارجی از نمایشگاه بین المللی کتاب تهران