گفتگوی لاک پشتی
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.

تاریخ باستانی ایران زمین

+13
مرضیه
arefkarimzadeh
MohammadRN
maryam.m
mehdix622
samir
oskar
spider
فریده
hana.mn
محمد
فرهاد
samira
17 مشترك

صفحه 3 از 7 الصفحة السابقة  1, 2, 3, 4, 5, 6, 7  الصفحة التالية

اذهب الى الأسفل

تاریخ باستانی ایران زمین - صفحة 3 Empty رد: تاریخ باستانی ایران زمین

پست من طرف فرهاد 3/8/2010, 03:57

به به سميرا خانوم .
حالتون چطوره ؟
دست شما درد نكنه .خيلي زحمت كشيديد .ممنون رز رز لبخند
avatar
فرهاد
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 4

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

تاریخ باستانی ایران زمین - صفحة 3 Empty رد: تاریخ باستانی ایران زمین

پست من طرف oskar 3/9/2010, 15:20

خیلی خیلی جالب بود خواهر گلم رز قلب رز قلب رز
oskar
oskar
کاربر متوسط لاک پشتی
کاربر متوسط لاک پشتی

تشکر : 0

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

تاریخ باستانی ایران زمین - صفحة 3 Empty رد: تاریخ باستانی ایران زمین

پست من طرف محمد 3/9/2010, 15:51

اق فرهاد فکر کنم اطلاعان بیش از حد اثرات منفی روتون گذاشته خیلی خوشحال
محمد
محمد
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 7

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

تاریخ باستانی ایران زمین - صفحة 3 Empty مرسی

پست من طرف samira 3/11/2010, 07:06

مرسی داداش گلم vally :* رز

وممنون ا زشما اقا فرهاد لطف دارید بد نیستم یه عالم درس دارم کع باید تو تین تعطیلات بخونک انشالله و ببخشی آقا فرهاد اگه دیر بروز میشه ناراحت
و آقا محمد الان منظورتون چیه ؟؟یعنی مطالب من منفیه؟؟ سوال .... تعجب !!!!.........
samira
samira
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 7

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

تاریخ باستانی ایران زمین - صفحة 3 Empty ازدواج در ایران باستان

پست من طرف samira 3/11/2010, 07:14

ازدواج در ایران باستان
چگونگي ازدواج در ايران باستان و نظام‌‌هاي خويشاوندي در جهان
* نظام خويشاوندي در ايران و جهان :
براي اينكه نظام خويشاوندي ايران باستان و موقعيت زنان را بررسي كنيم لازم است نظام بنيادي خويشاوندان در ميان هزاران زبان وجود دارد بدينگونه طبقه‌‌بندي كنيم 1- نظام سوداني 2- اســكيمويي 3 - هـاوايي 4- ايروكوايي 5- اماهايي 6- كراو كه هر يك از نام قومي گرفته شده است، نظام خويشاوندي سوداني، در ميان اقوام عرب، ايراني ترك در سراسر خاورميانه و نيز در چين پيدا مي‌‌شود در اين نظام، براي برادران پدر، خواهران پدر، برادران مادر و خواهران اصطلاحات جداگانه‌‌اي وجود دارد و در انگليسي دو اصطلاح uncle و aunt گروهبندي مي‌‌كنند. و براي فرزندان مذكر و مؤنث هر يك از اين خويشاوندان با اصطلاحات جداگانه‌‌اي شناخته مي‌‌شوند. در اين نظام شش نوع طبقه‌‌بندي براي خويشاوندان پشت پدر و مادر همنسل يك شخص وجود دارد. در نتيجه، نظام سوراني براي شانزده رابطه خوني همنسل يك شخص و روابط همنسل والدينش، اصطلاحهاي جداگانه‌‌اي دارد. 1- پدر 2- مادر 3- برادران پدر 4- خواهران مادر 5- خواهران پدر 6- برادران مادر 7- برادران 8- خواهران 9- پسران برادران پدر 10- پسران خواهران مادر 12- دختران خواهران مادر 13- پسران خواهران پدر 14- پسران برادران مادر 15- دختران خواهران پدر 16- دختران برادران مادر
رابطه والدين- فرزند = مذكر  رابطه زن و شوهر
رابطه فرزندان مؤنث 

به ارزيابي خويشاوندي در ايران باستان وضعيت آن با نمودار بالا مشخص مي‌‌شود
* زناشويي در ايران و جهان و ايران باستان
در بخش بالا به وضعيت زناشوئي در ايران باستان اشاره شد. انسان شناسان سعي مي‌‌كنند. زناشويي را به گونه‌‌اي تعريف كنند كه همه انواع شناخته شده زناشوئي را در برگيرد، در اروپا و آمريكا، بسياري از زوجها بدون اينكه در كليسا يا مراجع قانوني دولتي ازدواج كرده باشند، با يكديگر زير يك سقف زندگي مي‌‌كنند، اما از هر جهت ديگر مانند يك زوج ازدواج كرده رفتار مي‌‌نمايند. در بيشتر جوامع بشري صورتي از زناشوئي وجود دارد كه به وحدت جنسي و اقتصادي دو يا چند نفر رسميت ويژه‌‌اي مي‌‌بخشد و باعث مشروعيت فرزندانشان مي‌‌شود و حقوق و الزامهاي متقابل ويژه‌‌اي را ميان شوهران، همسران و فرزندانشان برقرار مي‌‌سازد زناشوئي يك مبناي قراردادي قانوني است كه دارايي مشترك، مسئوليت اقتصادي، جنسيت و تعهدات مربوط به بچه‌‌هاي زاده اين پيوند را براي دو طرف مشخص مي‌‌شازد. زناشوئي تقريباً در همه جا نوعي الزامهاي اقتصادي متقابل را نيز در بر مي‌‌گيرد. در جامعه آمريكائي به گونه سنتي از زنان ازدواج كرده انتظار مي‌‌رفت كه خدمات خانگي را انجام دهند و شوهران نيز مي‌‌بايست از زنانشان حمايت مالي كنند. اين ترتيب البته دستخوش دگرگوني شده، اما اين برداشت كه شوهران و همسران دو نوع مسئوليت متفاوت در زناشوئي دارند، هنوز پا برجاي است. تا اين ترتيب دگرگون نشده، دارايي خصوصي‌ و درآمدهاي آتي يك زوج به محض ازدواج، به دارايي مشترك آنها تبديل مي‌‌شود. مسئوليت حمايت و بزرگ كردن بچه‌‌ها بر عهده يك زن و شوهر است. حتي اگر از يكديگر طلاق گرفته باشند. تأكيد فرهنگ اوستايي در ارتقاء فكري و علمي و دانش زنان است كه توانايي آنان را در پرورش و نگهداري فرزندان در خانه پدري و در منزل زن و شوهري به فرزندان و برادران با رفتاري آگاهانه زنان همراه باشد.
در متن‌‌هاي پهلوي موجود، پادشا زني”شوداد“ يا ”امر خير“ يا ” كارخير“ داشته شده است. امري فرشكردي، جاودان و نيك سرشت (نك: پيمان كدخدايي، بند3) گفتني است گفتني است كه اينگونه ازدواج از قواعد حقوقي و احكام خاص خود نيز برخوردار بود كه داماد، عروس را در آمد خود شريك (= پادشاه) كرده و نيمي از دارايي خود را بدو مي‌‌بخشيد. او تعهد مي‌‌كرد كه نيمي از دستاورد آينده خود را به شكل تقسيم ناشده (= به شكل دست نخورده اولش) به همسر خود واگذارد و پس از مطالبه زن يا وكيل او، بي‌‌بهانه‌‌اي، آن را بدو سپارد (نك: پيمان كدخدايي، بند7) بدين ترتيب، در پادشازني، زن به انبازي و برابري با مرد مي‌‌رسيد. البته اكنون با منسوخ شدن رسم وكالت پدر دختر، او فقط نخستين گواه از هفت مردي است كه پيمان ازدواج را گواهي و امضاء مي‌‌كنند.
در اين گونه ازدواج، زن و شوهر تعهد مي‌‌كردند كه در كار دسترنج يكديگر هم‌‌بهره باشند (صد در بند هش، فصل 39) و در صورت توبه نكردن زن، شوهرش امكان انجام آن را داشت (روايت پهلوي، فصل 53) تا در بهشت نيز در كنار يكديگر به سر برند (شايست ناشايست، فصل 12، بند 30) و در غير اينصورت، زن به هنگام پاراغره كشيدنش، از شوهر خود مي‌‌پرسيد كه چرا او را به نيكي و راستي هدايت نكرده است (ارداويراف‌‌نامه، فصل 68) و ثمره اين پرسش به بهشت نرفتن شوهر مي‌‌برد (همانجا) در پادشازني، زن امكان دخل و تصرف در دارايي شوهر و بخشش اموال او را داشت، هر چند كه در صورت زياد بودن مقدار اين بخشش، اجازه شوهر را ضروري مي‌‌دانستند (ماتيكان هزار داستان، ص 33، روايت پهلوي، فصل 39) سهم ارث زن نيز مانند پسر پادشايي بود. و كابين او نيز پس از وام گذاردن، مي‌‌بايد كه از آن پرداخت شود، و در صورت بي‌‌باري زن (فرزند نداشتن) همه ميراث شوهر، بدو مي‌‌رسد (ماتيكان هزار داتستان ص 88 ، روايت داراب هرمزويار، ج 1، ص 187- 188) در صورت ترس آگاه نبودن زن و مسلم شدن آن و گواهي ستاندن شوهرش به اين امر، از ميراث شوهر بي‌‌بهره مي‌‌ماند (ماتيكان هزار داتستان ص 608) بدليل پيوستگي خاص پادشازن با اجاق دوده و اهميتش در پايندگي آن، فرندان از اطاعت و ترس آگاه بودن در برابر او ناگزير بودند (نك: اندرز كودكان ص 490) در امور دوده بدو نقش فعال و مؤثري مي‌‌داد، چنانكه سپردن سالاري خاندان به هنگام مرگش برعهده او بوده (ماتيكان هزار داتستان ص 12- 15) در صورت ازدواج مجدد او پس از مرگ شوهرش و پيش از انتخاب دوره سالار جديد براي خاندان، دوده سالاري بدو مي‌‌رسيد.
در پادشازني، طلاق بدون رضايت و خرسندي زن، صورت شرعي و قانوني نداشت، حتي به رغم وصيت صريح شوهر (همان).
موارد مجاز طلاق ” پادشازني به عنوان همسر دايمي“ عبارت بودند از : 1- اثبات خيانت زن به شوهر (اثبات زنا كاري زن) 2- پنهان داشتن دشتان توسط زن از شوهرش 3- اقدام زن به جادوگري 4- نازا و سترون ماندن زن (نك صد در بندهش- فصل 34) در مورد چهارم بنابر قواعد حقوقي مرسوم در عهد ساساني، هر گاه كه زن از راه روان دوستي (ruwan - dostle)= به جدايي رضايت مي‌‌داد، نازايي او فقط بهانه‌‌اي براي طلاق بوده وران به دهش مي‌‌رسيد، به دهشي آسماني و زميني. اما در صورت عدم رضايت زن نازا به فسخ پيمان ازدواج، به رغم پاداش‌‌هاي آسماني و زميني چنين عملي، شوهر براي خوشنود كردن او، مي‌‌بايست از طلاق در گذشته و براي تداوم دوده، پسري را به فرزندي بپذيرد. همچنين، در صورتي كه پادشازني به ياري كسي به رها كردن شوهر خود و ازدواج با مرد ديگري رضايت مي‌‌داد و مسئله آشكار مي‌‌شد، ياور او و همسر دومش را ”مرگ رزان“ marg razan خوانده و سزاوار مرگ مي‌‌دانستند و نيز زن شايسته مجازات و پادافره دوزخي مي‌‌بود (دينكردمدن، ص 717- 805 ، روايت پهلوي، فصل 41 صد در بندهش فصل 37) در عهد ساساني، براي ناميدن چنين كساني، اصطلاح ”مهر دروج“ Mihr- druj را به كار مي‌‌بردند.
چكرزني، ازدواج منقطع با كار كردي اين جهاني : چكر زني به ازدواج مجدد زني بيوه يا شوهردار اطلاق مي‌‌شد. دومين همسر چكرزن را شوهر حقيقي او نمي‌‌دانستند، چرا كه ”زن چكر“ همچنان در خدمت شوي پيشينش در نظر گرفته شد و در باورهاي موجود، در دنياي ديگر نيز بدو تعلق مي‌‌داشت (روايات داراب هرمزديار ج1- ص 180) علت اصلي چكرزني، يا فوت شوهر اول زن مي‌‌بود و يا فرزند نياوردن از او (سروشيان ص 215)، به همين دليل هم، چكرزني، با جنبه صرفاً اين جهاني‌‌اش، و با پيوستگي تعلق زن به خانواده همسر اولش نه به يك ازدواج حقيقي و دامي، بلكه ازدواجي صدري و منقطع محسوب مي‌‌شد (روايات داراب هرمزديار- ج1- ص 186) در اين ازدواج به رضايت دوده سالاري نيازي نبود (همان). در چكرزني، مرد را ”شوي چكر“ و فرزندان را پسر يا دختر چكر مي‌‌خواندند. از لحاظ حقوقي نيز، فرزندان برآمده از چكرزني به همسر اول زن تعلق داشته و به نامگذاري او خوانده مي‌‌شدند وزن چكر بردارايي همسر دومش حقي نداشت مگر بنابر قرارداد و پيمان قبلي (روايت اميد اشوهيشتان پرسش 7 و 23%) افزون بر اين، به دليل فرشكردي بدون پادشازني، چكرزن در خانه دوم خود، از حق بانويي محروم مي‌‌بود. كاربرد اين نوع ازدواج به هنگام مرگ شوهر اول زن و ازدواج مجدد او به قصد برخورداري از امنيت و آسايش خانواده متحول شده و ديگر شوهر اول زن به قصد بچه‌‌دار شدن او را به چكري به مرد ديگري نمي‌‌داد (نك: روايات داراب هرمزويار، ج1، ص 182، 186) چكرزني هميشه به بيوه‌‌زنان ازدواج كرد. اطلاق نمي‌‌شد و در مواردي، مرگ نامزد دختر پيش از ازدواج نيز، او را به چكرزن تبديل ميكرد. (همان ص 187) در عهد هخامنشي، فرزندان حاصل از چكرزني را حرمزاده و بدور از حقوق ارث مي‌‌دانستند (كليما، ص 113) تنها فرزند اردشير اول، خشايارشاي دوم و فقط پس ازقتل او، پسران چكرزنهاي اردشير به سلطنت رسيدند (اوستد ص 481- 484)- اما در عهد ساساني، با تحول قواعد حقوقي و بعد از دوران قيام مزدكيان، برخي امتيازات براي چكر فرزندان قايل شدند، حتي بعدها در متن‌‌هاي پهلوي، ار رسيدن تمام كرفه ”چكر پسر“ پادشا (روايت پهلوي، ص 53) درست همانند رسيدن كرفه ”پسر پادشاه“ به ”پدر پادشاه“ .










ازدواج در ایران باستان برگرفته از واژه اوستايي ”نروزدا“ niruzeld به معني اشخاص تنگدست و گرسنه. در ازدواج نروزد، شوهر را ”مرك“ mirak و زن را ”ژيانك“ zhianak مي‌‌خواندند. اين ازدواج، در واقع گونه‌‌اي بود از ازدواج موقت از راه كفالت، با مبنايي ديني- آييني (نك: ونديداد، فرگرد4، بند 24) و رايج در ميان اعضاي تك همسر جامعه، بنابر شواهد موجود، ازدواج نروزد به هنگام فوت زن يكي از جامعه ايران عهد ساساني و عدم استطاعت او در اختيار زني ديگر براي پروردن و بزرگ كردن فرزندانش رخ مي‌‌داد، بر اساس قائده مرسوم، از مردي نيكوكار كه همسرش فراغت بسيار داشته و ممكن بود كه مدتي در اختيار او باشد. در اين ازدواج، ژيانك چيزي به نام جهاز به خانه ميرك نبرده و حق مهريه‌‌گيري نداشته و در مدت معين شده به موجب عقد، به فرزندان ميرك رسيدگي مي‌‌كرد، و روشن است كه اين كار فقط از عهده زنان نازا و كساني بر‌‌مي‌‌آمد كه فرزندانشان دوران رشد را پشت سر نهاده بودند، چرا كه دل مشغولي‌‌هاي زنان فرزندار از زندگي روزمره، بدانها چنين امكاني نمي‌‌داد (نك: مظاهري ص 103) بنابر سند عقد نروزد، حدود وظايف ژيانك به عنوان ”ستوريه“ Sturih مشخص بوده و در مدت معين شده، ميرك بر ژيانك حق وصايت داشته و مي‌‌بايد كه در ياري‌‌اش و در فراهم كردن اسباب آسايش او مي‌‌كوشيد، هر چند كه حق استفاده از ثروت ژيانك را نداشت (كليما ص 128، 128، حاشيه 20) همچنين، به تعلق يافتن فرزندزاده از ازدواج نروزد به شوهر اصلي ژيانك، اين ازدواج براي مرد به دليل امكان پديد آمدن و ارث و استمرار دوده سودمند بوده و براي زن به دليل معاف شدن از ازدواج چكري مجدد پس از مرگ شوهرش، گفتني است كه بازتاب چكرزني و نروزدرا به عنوان مسائل حقوقي مهم مورد بحثدر عهد ساساني در متن‌‌هاي حقوقي اين عهد به روشني مي‌‌توان ديد، از جمله در ماتيكان هزار داتستان (نك: شكي، 227- 242).
ايوك‌‌زني و سترزني، تلاشي در راه استمرار دوده : در ايوك‌‌زني، تك دختر يا يكي از دختران دوده، براي پدر يا برادر خود، نقش زن پادشايي را بر عهده مي‌‌گرفت تا نخستين پسرزاده از ازدواج او با مردي خارج از دوده، به نامگاني پدر يا برادرش خوانده شده و بدين ترتيب، استمرار دوده تضمين شود. به همين دليل هم، جازيه ايوك دختر بسيار بيشتر از جهازيه شاه دختر مي‌‌بود، و شوهر او، براي مدتي قيم و سرپرست دارايي پدر زن متوقايش مي‌‌شد،در صورت زاده شدن دو پسر توسط ايوك‌‌زن، يكي براي جانشيني پدرش، و ديگري براي جانشيني شوهرش. ايوك‌‌زن به پادشازن تبديل مي‌‌شد، و پيامدهاي اين مسئله در عقدنامه پيش‌‌بيني شده بود (براي قواعد حقوقي ايوك‌‌زني نك: روايت اميد اشوهيشقان، پرسش 1و44، روايات داراب هرمزديار ج1، ص 184). گفتني است كه ايوك‌‌زني در عهد ساساني، به دليل تمايل جوانان به دستيابي به موقعيت اقتصادي مطلوب، به سهولت پذيرفته مي‌‌شد. شرزني نيز هنگامي روي مي‌‌دهد كه جواني 15 ساله، پيش از ازدواج و بدون پسرو وارث از دنيا مي‌‌رفت. در اين حالت، با گماردن ستر يا فرزند خوانده‌‌اي براي او در بامداد چهارمين روز در گذشتن، در صدد باقي ماندن نام ونشان و پيوند تن پسين او برمي‌‌آمدند، و از اين راه نام دوده را حفظ مي‌‌كردند (روايات داراب هرمزديار، ج1- ص182). پس، ستر پل گذار فرد براي دستيابي به فرزند و شرط گذر روانش از پل چينور بود.يك زن، پس از پذيرفتن ستري و ازدواج با فرد درگذشته به شكلي نمادين، پادشازن او مي‌‌بود تا به عنوان چكر زن شوهر در گذشته‌‌اش با مرد ديگري و نخستين پسرش را به نامگاني او بنامد. بنابر قواعدحقوقي مرسوم، پادشازن هر مرد متوفي، ستر طبيعي او بود، و البته چكرزن وي نيز مي‌‌توانست عهده‌‌دار اين نقش باشد. هيچ زني بيش از يكبار نمي‌‌توانست نقش ستر را بر عهده گيرد، درست بر خلاف مردان، و شايسته‌‌تر بود كه ستر به دودمان متوفي تعلق داشته باشد (نامه تنر ص 68).
سترزني در واقع شكلي بود از ازدواج با ارواح. در اين ازدواج، شوهر ستر حق داشت كه بدون دخل و تصرف در اصل دارايي زنش، درآمد حاصل از آن را در راه خير مصرف كند، براي بچه‌‌هايش كارهايش و هم كيشانش (نك، مظاهري، ص96) هر گاه كه مرد بالغي ستر مي‌‌شد، دوده سالار نيز به شمار مي‌‌آمد، اما در صورت ستر شدن زن به شكل طبيعي، براي دوده سالاري برگزيده مي‌‌شد. در اين حالت، در صورت وجود پسري خرسال در دوده، مردي بطور موقت براي دوده سالاري معين مي‌‌شد و پسر مزبور به عنوان ستر در 15 سالگي به دوده سالاري مي‌‌رسيد، اما در صورت نبود او، دختر تازه ستر شده، فقط مي‌‌بايد پسري مي‌‌زاد كه در 15 سالگي به مقام دوده سالاري دست يابد (روايت اميد اشوهيشتان پرسش18، ماتيكان هزار داتستان ص20- 50) سترزني در پي دگرگوني ساخت خانوادهاي ايراني در دوران پس از اسلام، رفته رفته اهميت پيشين خود را از دست داد و با استمرار انگاره كهن ضرورت استمرار دوده به رسم پل گذاري مرسوم شد، يعني پذيرفتن پسري به فرزند خواندگي توسط دوده بي‌‌قرزند (سروشيان ص 218) علت ديگر ازدواج اين رسم جديد را درسوء تفاهمات اعراب فاتح ايران در برخورد با قواعد حقوقي و نتايج سترزني مي‌‌بايد جست، چرا كه آنها به هنگام مشاهده ناميدن پسر يك زن ستر به عنوان فرزند پدر يا برادرش، گمان مي‌‌كردند كه او با پدر يا برارد خود ازدواج كرده است (همان ).
و گويا از جمله دلايل نسبت دادن زناي با محارم به زرتشتيان دردوران پس از اسلام، بازگردد به همين ناآگاهي اعراب از قواعد حقوقي مرسوم در ايران.
samira
samira
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 7

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

تاریخ باستانی ایران زمین - صفحة 3 Empty موسیقی در زمان هخامنشیان

پست من طرف samira 3/13/2010, 06:41

هرودوت مي نويسد: ايرانيان براي تقديم نذر و قرباني به خدا و مقدسات خود مذبحي ندارند. آتش مقدس روشن نمي کنند و بر قبور شراب نمي پاشند، بلکه موبدان حاضر هستند و سرودهاي مذهبي را مي خوانند.

گزنفنون، ديگر تاريخ نويس يوناني نيز مي نويسد: سپاهيان ايراني به هنگام جشنها و به خصوص در حمله هاي نظامي، سرودهاي خاص را مي عبادت اجرا مي شده است.


خواندند. وي مي نويسد: ايرانيان دوره هخامنشي، نوعي موسيقي مخصوص جنگي داشته اند که در تحريک احساسات سپاهيان بسيار مؤثر بوده است و آلات موسيقي رزمي آنها مانند بوق، شيپور و طبل به همراه سرودهاي مهيج به کار مي رفته است. وي همچنين مي نويسد، همانطور که هخامنشيان، موسيقي و سرودهاي خاص جنگي داشته اند، بي شک با ديگر انواع موسيقي نيز آشنا بوده اند که از آن براي مواقع فراغت، تفريح و در جشنها و اعياد استفاده مي نمودند.

در اين دوره، از سازهايي همچون انواع کوچک و بزرگ طبل، شيپور، چنگ، نوعي سنتور و چند نوع ني کوچک و ني چندگانه نام برده شده است. در رابطه با موسيقي مذهبي هخامنشي، هرودوت به قسمتهايي از کتاب اوستا اشاره مي کند که در آن سرودها و مناجاتها در وقت
samira
samira
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 7

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

تاریخ باستانی ایران زمین - صفحة 3 Empty تمدن ایرانی در دو هزار سال پیش

پست من طرف samira 3/13/2010, 06:45

در ساختمان تخت جمشید قرینه سازی به طور کامل رعایت شده و نقش ها از روی سلیقه و ابتکار، انتخاب و با ظرافت کشیده شده است و وسایل ساختمانی از نقاط مختلف کشور فراهم گردیده و قصرهای مختلف در این دوره ساخته شده است.
داریوش شاه در خصوص ساختمان کاخ شوش که قبل از تخت جمشید ساخته شده چنین می گوید:
«.... چوب سدر از کوه لبنان و چوب های دیگر را از کرمان و طلایی که در این کاخ به کار رفته از سارد و بلخ آورده شده و سنگ لاجورد و عقیق از خوارزم، نقره و مس از مصر، عاج از حبشه و هند به اینجا حمل گردیده و به کار رفته است.»

هنرمندانی که حجاری کرده اند از مردم سارد و زرگرانی که طلا را به کار برده اند مصری و مادی و آنهایی که آجرهای مینایی با نقوش مختلف ساخته اند بابلی بوده اند.
در این دوره علاوه بر خشت، انواع آجر از جمله آجرهای لعابی در ساختمان ها به کار می رفت که طراحی و قالب ریزی آنها، استادی و مهارت معماران و سازندگان این دوره را نشان می دهد. آجرهایی که در ساختمان پاسارگاد و پرسپولیس و شوش به کار رفته صرف نظر از تنوع، از نظر دقت در ترکیب مصالح اولیه و مقاومت در برابر حوادث به قدری جالب است که پس از چندین قرن سالم باقی مانده.
در این زمان تحول جدیدی در آجرهای لعاب دار به وجود آمد و لوحه و آجرهای لعاب دار به رنگ های مختلف آبی، سفید، زرد و سبز که در روی آنها شکل های نباتات و حیوانات مختلف نقش شده به کار رفته و به وسیله استادان متخصص در این زمینه، سبک معماری و ساختمانی مترقی تر گشته است. تحول دیگری که در معماری هخامنشیان به وجود آمده، ساختمان بناهای مختلف در نواحی گرم و سرد بوده است که با اصول فنی و در نظر گرفتن آب و هوا در فصول و مناطق مختلف و ساختن حیاط و محوطه ی باز در خانه رواج داشته است. معماری هخامنشی ترکیبی است از سبک های مختلف که با ابتکار و اصلاحات منطقه ای معماران ایرانی، به صورت سبک ممتاز و مستقلی درآمده و مورد تقلید معماران کشورهای دیگر واقع گردیده است.
تالارهای پرشکوه و دهلیزهای پهناور و ستون های عظیم، همه دلیل بر پیشرفت عملی مکتب معماری این دوره است.
هخامنشیان بناهای خود را در نقاط بلند و تپه های مصنوعی بنا می کردند و پلکان هایی که آنها می ساختند به قدری مستحکم و جالب بوده که ارزش کار معماران و مهندسان آن دوره را نشان می دهد.
دیگر از تحولات ساختمانی دوره هخامنشی صیقلی کردن سنگ ها است که این سنگ های صیقل شده را در قسمت های مختلف ساختمان ها به کار برده و انها را طوری جفت کرده اند که موجب شگفتی و حیرت است و باید بیننده بر آن بسیار دقیق باشد تا بتواند بفهمد که این سنگ ها یکپارچه است یا از هم جداست.صنعت کاشی سازی در معماری هخامنشی وارد شده و نمونه ایی از آن در حفریات شوش به دست آمده است به نام تیراندازان یا جاویدان ها که در موزه لوور پاریس نگهداری می شود، دیگر از شاهکارهای این دوره هنر تزیینی و پوشاندن دیوارهای داخل اتاق و یا درهای چوبی با ورقه های نازک از نقره و طلا که آنهم برای اولین بار در حفریات شوش به دست آمده است.
به علت یکنواخت بودن معماری قصرهای هخامنشی بعضی ها عقیده دارند که تحول سریعی در سبک معماری این دوره به وجود نیامده و مانند آن است که همه ی این آثار را یک نفرساخته است ولی می توان این مطلب را این طور بیان کرد که این خود دلیل بر وجود یک مکتب آموزشی است که استادان فن یک سبک معینی را به شاگردان خود می آموخته اند.
پله های قصر هخامنشی را باستان شناسان و مهندسان از نظر اصول فنی و زیبایی کم نظیر می دانند زیرا این پله ها به اندازه ای وسیع و بالا رفتن از آن راحت است که ده سوار می توانند به آسانی پهلو به پهلو از آنها بالا روند چنانکه فرگوسن این پلکان را عالی ترین نمونه پلکان هایی می داند که در تمام عالم ساخته اند.
این پله ها مثل مدخل باشکوهی است که ما را به صفه می رساند که میان شش تا پانزده متر از سطح زمین بلندتر است و در حدود پانصد متر طول و سیصد متر عرض دارد و کاخ های شاهی را بر روی آن ساخته اند. در زیر این صفه شبکه ی تو در تویی برای بردن فاضلاب ساخته شده که قطر مقطع آن نزدیک دو متر است.
با در نظر گرفتن این مشخصات متوجه می شویم که معماری و ساختمان های این دوره از آثار جاودانی و بی نظیر جهان است که مهندسان ایرانی از خود به جای گذارده اند.
در بنای کاخ های هخامنشی مثل آپادانا و تالار بار، هنرمندان و کارشناسان و کارگران و صنعتگران ملل مختلف ایونی، مادی، مصری، لبنانی و لیدیایی شرکت داشته اند و مواد خام و مصالح ساختمانی را از مصر، بابل، ساردیس، بلخ و خوارزم و به خصوص سنگ و چوب سرو را از لبنان وارد می کرده اند.
از مهندسین ایرانی در دوران هخامنشی که مورد محبت خشایارشا بودند یکی ارتاخه و دیگر بوبارس را باید نام برد که اینها کانال معروف در دماغه ی کوه آتش را برای عبور کشتیهای ایرانی حفر کردند و پل معروف هلسپوت را بر روی تنگه داردانل ساختند.
معماران و هنرمندان که از خارج به ایران آمده بودند و تحت نظر مهندسان و معماران ایرانی به کار اشتغال داشتند، موظف به ساختن قسمت هایی از ساختمان بودند که طرح آن را طراحان و مهندسان ایرانی می ریختند. استادان ایرانی پس از سنجش مهارت و استادی هنرمندان وظایفی از ساختمان سازی را به عهده آنها قرار می دادند ولی استادان ایرانی تا پایان کار نظارت داشته اند و بدین وسیله ایرانیان دوره هخامنشی با استفاده از هنرمندان کشورهای دیگر در ساختن آثار ایران موفق شدند که از تلفیق هنرهای عصر خود هنر عالی تری به وجود بیاورند و کاردانی معماران ایرانی سبب به وجود آمدن کاخ های عظیم و باشکوه شاهنشاهی هخامنشی شده است.
کاخ آپادانا یکی دیگر از آثار ارزنده این دوره است که سقف آن را بر روی ستون های متعدد به فاصله های زیاد کار گذاشته اند که از نظر اصول مهندسی رعایت کلیه ی دقایق علمی و فنی شده که این خود نشان دهنده ی آن است که مهندسان ایرانی از تجربه علمی و فنی بسیاری برخوردار بوده اند.
دیاکونوو درباره زیبایی و سادگی سبک معماری دوران هخامنشی می نویسد: « در این دوره یک سبک مخصوص به وجود آمده بود که در آن سنن و آداب ملل مختلف ساکن در کشور هخامنشیان را جلوه گر می نمود.»
پرفسور پوپ می گوید: در میان کشورهای شرقی تنها کشوری که الهامات هنری به اروپا بخشیده ایران بوده است و این هنر به قدری بادوام و دارای نفوذ بوده که تنها یونان توانسته است با آن برابری کند.

برگرفته از:تاریخ مختصر تمدن وفرهنگ ایران قبل از اسلام ( دکتر احمد تاج بخش
samira
samira
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 7

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

تاریخ باستانی ایران زمین - صفحة 3 Empty کمبوجیه

پست من طرف samira 3/13/2010, 06:50

*کمبوجیه:
کَمبوجیه بزرگ
دوران ۵۳۰ تا ۵۲۲ ق.م
مرگ ۵۲۲ پ.م
پیش از گئومات
پس از کورش بزرگ ایران
پسامتیک سوم مصر
همسر فیدایمیا
دودمان هخامنشیان
پدر کورش بزرگ
مادر کاساندان



*شاهنشاهی:
شاهنشاهی کمبوجیه از ۵۳۰ تا ۵۲۲ پیش از میلاد مسیح ادامه یافت.
پیش‌زمینه:
کورش بزرگ دو پسر داشت یکی کمبوجیه که بزرگتر بود (گونهٔ یونانی نام وی کامبیز است) و دیگری بردیا که کوچکتر بود. کورش کمبوجیه را جانشین خود کرد و وی را پس از مرگ گئوبروو گماردهٔ کورش در بابل، شاه بابل کرد. همچنین بردیا را به فرمانروایی بسیاری از کشورهای ایران خاوری گمارد. کمبوجیه با فیدایمیا دختر هوتن، یکی از بزرگان پارسی ازدواج کرد. بردیا پس از برتخت نشستن، وی را به همسری خود درآورد و برپایهٔ گاهنویسان یونانی وی کسی بود که دریافت آنکه برتخت نشسته، بردیا نیست.
کمبوجیه در جنگ واپسین کورش بزرگ با بیابانگردان، همراه وی بوده و پس از کشته شدن کورش به عنوان جانشین وی راهی پارس شده‌است. این احتمال هست که کمبوجیه برای جلوگیری از تاخت و تاز بیابانگردان چند ماه نیروهای خود را درآنجا نگاه داشته‌است.
شاهنشاهی ایران:
پس از کشته شدن کورش، کمبوجیه شاهنشاه شد و بردیا همچنان فرمانروای ایران خاوری ماند. پیروزی بر مصر با آگاهی از درگذشت کورش، فرعون مصر پسرش پسامتیک را برای بازیابی فلسطین و سوریه با سپاه بزرگی به آنجا فرستاد. کمبوجیه لشکرکشی خود را پس از یک تدارک جنگی و سیاسی گسترده آغاز کرد. چشمه‌های مصری آمدن هخامنشیان را تهاجم چندین کشور نگاشته‌اند، هرودت نیز می‌گوید بیشتر مردم کشورهای پیرو هخامنشیان، سربازانی در لشکر وی داشتند.
کمبوجیه را می‌توان بنیادگذار نیروی دریایی ایران دانست. این ناوگان، نخست از مردان و ابزاری پدید آمده بود که از آسیای کوچک و فنیقیه گرفته شده بود، قبرس نیز به ایران پیوست که در لشکرکشی به مصر کشتی‌هایی فرستاد. در دریای کاسپین نیز نیروی دریایی پدید آمد تا از تاخت و تاز مردم دشت نشین فرای دریا به سرزمین‌های هخامنشی جلوگیری شود که درآنجا ساختاری ایرانی داشت. کمبوجیه خود برای جنگ با مصریان به شام لشکر کشید. در رویارویی دو سپاه، کمبوجیه پیروز شد و پسامتیک به فلسطین عقب نشست. دراین هنگام پسامتیک از درگذشت پدرش (شاید آبان سال ۳۳ پس از برتخت نشستن کورش یا نوامبر ۵۲۶) آگاه شد و با شتاب به مصر بازگشت. کمبوجیه به دنبال وی راهی مصر شد. شش ماه پس از درگذشت فرعون پیشین، ارتش ایران به پلوزیم، دروازهٔ مصر، در دهانهٔ خاوری دلتای نیل (اسماعیلیهٔ کنونی) رسید(بهار سال ۳۴).
چنین بر می‌آید که دریاسالار مصری و گروهی روحانی انگیزه‌ای برای پایداری نداشته‌اند چرا که جنگی دریایی روی نداده‌است. هم چنین فرماندهٔ مزدوران یونانی لشکر مصر بر سر اندازهٔ دستمزد با کارگزاران مصری به هم زده به کمبوجیه پیوست. وی رازهای لشکری مصریان را برای ایرانیان بازگو کرد. سپاه مصر در نزدیکی پلوزیم جای گرفته بود. سپاه ایران نیز در همان نزدیکی اردو زد. در نبرد پی آمد که کشتهٔ بسیار برای هردو سوی نبرد به همراه داشت ارتش ایران به پیروزی رسید. هرودت که هفتاد سال پس از نبرد، آوردگاه پلوزیم را دیده می‌گوید که هنوز می‌توان استخوان‌های سربازان را در آنجا دید. پس از آن فرعون به ممفیس پایتخت مصر عقب نشست. کمبوجبه به پیشروی ادامه داد و در نزدیکی ممفیس اردو زد. کمبوجیه فرستاده‌ای را با یک کشتی به ممفیس فرستاده، خواهان تسلیم آن شد، ولی مصریان کشتی را آتش زده پیک را کشتند؛ این کار نشان می‌دهد که فرعون امیدوار بود که در پناه دیوار سپید شهر به پایداری درازمدت بپردازد. کمبوجیه به محاصرهٔ شهر پرداخت و پس از چندی به شهر درآمد و پادگانی در کاخ سپید به پاکرد. مردم شهر بی درنگ امان یافتند و فرعون را دستگیر کردند.
هرودت می‌نویسد که آیین شاهنشاهان ایران در همه جا چنین بود که شاه شکست خورده را یا یکی از فرزندان یا نزدیکان وی را به فرمانروایی آنجا می‌گماردند، و کمبوجیه فرعون را نزد خود نگاه داشت تا فرمانروایی مصر را به او بازگرداند. کمبوجیه گنجینهٔ فرعون را ضبط کرد. بسیاری از اموال توقیف شدهٔ فرعون را در گنجینهٔ تخت جمشید یافته‌اند. با فرارسیدن تابستان همهٔ مصر به پیروی کمبوجیه درآمد. در اسناد مصری کمبوجیه بنیادگذار دودمان بیست و هفتم مصر برشمرده‌اند و برپایهٔ این اسناد وی پیروزی خود را گونه‌ای یگانگی مشروع با مصر برشمرده‌است. مردم لیبی و تونس خود به پیروی ایران درآمدند. کمبوجیه که در صدد پیروزی بر همهٔ آفریقای با فرهنگ بود لشکری به سوی خوربران(غرب) مصر فرستاد ولی این لشکر در بیابان دچار توفان شده و گم شد و هیچ گاه به مصر بازنگشت.
کمبوجیه به همراهی بخشی از ارتش به نیمروز(جنوب) مصر رفته و پایتخت مصر بالا، تبس را نیز گرفت. بخشی از ارتش در راستای رود نیل به سوی نیمروز تا ژرفای آفریقا پیشروی کردند. گاهنویسان کلاسیک از جایی به نام انبار کمبوجیه در آبشار دوم یاد کرده‌اند که در روزگار رومیان نیز به همین نام خوانده می‌شد. همچنین پیکی برای تبعیت نوبیا یا حبشهٔ کنونی به آنجا فرستاده شد و از آن پس حبشیان به دولت ایران خراج می‌پرداختند. آنها در نگاره‌های تخت جمشید نموده شده‌اند که برای شاه بزرگ خوشبوکننده و عاج و کاپی (جانوری مانند زرافه) می‌آورند. هنگامی که کمبوجیه در نیمروز مصر بود، فرعون مصر درصدد شورش برآمد که با شکست روبرو شد و پس از آن به گفتهٔ هرودت و کتزیاس به دستور شاهنشاه خودکشی کرد. کمبوجیه یک هخامنشی به نام آریاند را به شهربانی مصر گماشت و خود پس از سه سال ماندن در مصر به سوی فلسطین و سوریه رفت تا از آنجا به ایران بازگردد.
در نوشتهٔ گاهنویسان یونانی کمبوجیه را بدسرشت و دیوانه برشمرده‌اند (برخی برین باورند که این بدگویی ریشه در دربار فرزندان داریوش دارد) که آیین مصریان را گرامی نمی‌داشت. ولی از داده‌های باستان شناسی آشکار شده‌است که نه تنها رفتار وی بدین گونه نبوده، که وی آیین‌های مصری را به جا آورده و دستور بازسازی ویرانی‌هایی که بر اثر جنگ پدید آمده بود را داده‌است. از سندهای دیوانی سال نخست فرمانروایی کمبوجیه در مصر برمی آید که اقتصاد کشور کم ترین آسیبی ندیده‌است. کمبوجیه به پیروی از پدر، مصریان را در انجام آیین‌های دینی خود آزاد گذارد و به فرهنگ کهن سال آنان خدشه‌ای وارد نیاورد. در پایان شاهنشاهی کمبوجیه، فرمانروایی هخامنشی همهٔ پادشاهیهای جهان آن روز را در بر می‌گرفت و مرزهای ایران از یک سو در خاور، به بیابانگردان و هند می‌رسید و از سوی دیگر شهرهای یونانی را در همسایگی داشت. در روزگار داریوش شاهنشاهی هخامنشی، همهٔ جهان با فرهنگ باستان را کمابیش در بر می‌گرفت.
سلف:
کوروش بزرگ
شاهنشاه پارس
۵۳۰ تا ۵۲۲ ق.م. جانشین:
گئومات

سلف:
پسامتیخ سوم
فرعون مصر
۵۲۵ تا ۵۲۲ ق.م. جانشین:
گئومات
samira
samira
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 7

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

تاریخ باستانی ایران زمین - صفحة 3 Empty پایتخت هخامنشیان

پست من طرف samira 3/13/2010, 07:02

پایتخت هخامنشیان

به طور کلی هخامنشیان در طول دوران حکومت خود شش پایتخت داشته اند که عبارتند از : انشان ، هگمتانه ، بابل ، شوش ، پاسارگاد و تخت جمشید.
دو پایتخت پاسارگاد و تخت جمشید جدیدالتأسیس بودند و توسط هخامنشیان بنا شدند. پاسارگاد توسط کورش کبیر و تخت جمشید توسط داریوش هخامنشی احداث شد.

بنای پاسارگاد توسط کورش
مکانی که کورش بزرگ در پاسارگاد آغاز به ساختن آن کرد ، در مقایسه با قلعه های کوهستانی مادی ، تفاوت داشت ، اما از بعد فقدان نظام و جوهره شهری با آنها مشترک بود.




پاسارگاد مجموعه ای است از کاخها ، عمارات دولتی ، آثار مذهبی ، یک صفه دژ مانند و گور کوروش ، که جدا از یکدیگر در دشت مرغاب واقع‌اند و قسمتهایی از آن نیز به کمک مجاری آبیاری به چمنزار و باغ بدل شده است.

بنای تخت جمشید توسط داریوش
داریوش اول نیز به ایجاد ساختمانهایی در پاسارگاد ادامه داد لیکن اقامتگاه شاهی خود را به 80 کیلومتری جنوب پاسارگاد ، یعنی جلگه حاصلخیزتر و زیبای مرودشت ، منتقل کرد که قبلاً شهر انشان در آنجا رونق یافته بود. گرچه این اقامتگاه شاهی که تخت جمشید یا پرسپولیس نام گرفته دارای طرحی بسیار متمرکزتر است ، اما چندان بی شباهت به طرح پاسارگاد نیست.

ساختار و نقشه تخت جمشید
صفه تخت جمشید را کاخها ، تالارهای بارعام ، خزانه و پلکان با شکوه روبازی اشغال می‌کرد و حفاظت آن را استحکاماتی از خشت خام بر ستیغ کوه مجاور ، به نام کوه رحمت ، تأمین می نمود.

نگاهی به پایتخت ها هخامنشی
شوش نیز که ظاهراً نخستین اقامتگاه داریوش بوده است دارای وضعیت مشابهی است. بنابراین شوش ، تخت جمشید و پاسارگاد ، سه پایتخت شاهنشاهی که نسبتاً به خوبی بررسی شده اند، و همچنین اکباتان چهارمین پایتخت آنان که کمتر شناخته شده است ، باید شهرهای مسکونی فرمانروایان بوده باشند، تا اقامتگاههایی که جنبه شهریت داشته‌اند و نباید آنها را با شهرهای امروزی یا قرون اخیر مقایسه کرد.

پایتخت سلسله های بعدی
در حدود 300 ق . م. شالوده ، سلوکیه پایتخت سلوکیان ، در غرب رود دجله و در ناحیه مدائن ریخته شد. در ناحیه مدائن شهرهای تیسفون در شرق دجله ، و سلوکیه و وه‌اردشیر در غرب دجله ، مستقر بوده‌اند ، که البته موقعیت مکانی دقیق آنها روشن نیست.


البته تیسفون شهری پارتی (اشکانی) و وه‌اردشیر شهری ساسانی است که در طول زمان در ناحیه مدائن و یا تیسفون شکل گرفته و در مواردی از مکانی به مکان دیگر جا به جا شده اند. در واقع در این منطقه یک مجموعه شهری وجود داشته است (هوف ، نظری اجمالی به پایتختهای قبل از اسلام) .
samira
samira
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 7

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

تاریخ باستانی ایران زمین - صفحة 3 Empty پارسی را پاس بداریم

پست من طرف samira 3/13/2010, 07:05

پارسی را پاس بداریم:

لطفاً در متون انگلیسی هنگام اشاره به زبان فارسی به جای کلمه Farsi از کلمه Persian استفاده کنید. در حال حاضر کلمه "فارسی" تنها کلمه ای است که برای 3 زبان مختلف فارسی، تاجیک و دری استفاده می شود.
آیا تا کنون شنیده اید که درمتون انگلیسی از زبان آلمانی به عنوان Almani یاد شود؟
آیا تا کنون شنیده اید که درمتون انگلیسی از زبان انگلیسی به عنوان Irish ، Australian یا American یاد شود؟
در علم زبانشناسی هر زبان به روشی علمی طبقه بندی می شود. بر اساس این علم ریشه زبان Persian ازدو زبان هندی-اروپایی گرفته شده است. ریشه شاخه ایرانی این زبان از زبانهای مختلفی از قبیل Persian، Sughdi، کردی(Kurdi)، پارسی(Parsi) و غیره گرفته شده است.

شاخه Persian این زبان شامل گویشهای مختلفی از قبیل تاجیک، دری، فارسی، اصفحانی و غیره است. اشاره به زبان پارسی (Persian ) بعنوان Farsi همان اندازه نادرست است که خلیج فارس را با عنوان خلیج عرب و یا حتی خلیج نام ببریم.
Persia نامی است که مورخان یونانی در زمان یونان باستان بر Parsis (پارس) نام نهادند و درست مانند هزاران نام تاریخی دیگر قدمت این نام بهترین دلیل برای استفاده از آن است.



بر اثر گذشت زمان از کلمه Persian برای نام بردن از کشور ایران و در نتیجه مردمان ایرانی استفاده شد.
کلمات فارس(Fars) و فارسی(Farsi) شکل عربی کلمات پارس(Parsis) و پارسی(Persia) هستند. از آنجاییکه در زبان عربی حرف "پ" (P) وجود ندارد، آنها کلمه پارس (Pars ) را به فارس ( Fars ) تبدیل نمودند.
اشاره به زبان پارسی ( Persian ) به سه عنوان فارسی (Farsi)، دری (Dari) و تاجیک (Tajik) پدیده ای جدید است!
همانطور که اشاره شد، بر اساس علم زبانشناسی، باید از زبان پارسی کهن (Old Persian) داریوش و سیروس، زبان ساسانی، با عنوان پارسی میانه (Middle Persian) و از زبان امروزی ایرانی با عنوان پارسی (Persian ) که در واقع نوع امروزی و فرزند زبان پارسی کهن (Old Persian)است یاد شود.
تمام قسمتهای مختلف زبان پارسی (Persian) یعنی پارسی کهن، میانه و امروزی (old, middle and present) به شاخه ایرانی زبان هندی-اروپایی بر می گردد.
دری (Dari)، تاجیک (Tajik)، فارسی (Farsi)، اصفحانی (Isfahani) و کردستانی (Khurasani) همگی گویشهای مختلفی هستند که در این زبان وجود دارند. البته قابل ذکر است که گویشهای کردی (Kurdish) و Sughdian از انواع زبانهایی هستند مانند زبان پارسی ریشه در زبان هندی-اروپایی دارند.
آیا تا کنون از زبان عربی (Arabic) بعنوان عراقی (Iraqi) یا مصری (Egyptian) -که در واقع سه گویش متفوت هستند- یاد شده است؟
آیا آنها اجازه چنین کاری را می دهند؟
samira
samira
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 7

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

تاریخ باستانی ایران زمین - صفحة 3 Empty زمانی که کوروش کبیر..........

پست من طرف samira 3/13/2010, 07:07

زماني كه كورش كبير ؛ كرزوس پادشاه ليدي را مغلوب ساخت؛ فريزي ها و ساير طوائف آسيايي مطيع كورش گرديدند. اما ايونيها (يونانيان ساكن آناتولي) كه در جنگ يادشده بيطرفي اختيار كرده به هيچكدام از طرفين كمك نكرده بودند؛ از روي استيصال از دولت يوناني اسپارت كمك خواستند. اسپارتيها كه گويي هنوز كورش را نشناخته بودند؛ به فرستادن سفيري به نزد او اكتفا كردند و از روي نخوت از او خواستند كه متعرض بلاد يوناني نشود و الا مورد خصومت اسپارت قرار خواهد گرفت. پادشاه بزرگ كه آداب گفتگو را بهتر مي دانست؛ ضمن ابراز تشكر بابت اخطار؛ گفت: "بپرهيزيد از روزي كه به جاي دلسوزي بر احوال ايوني ها؛ بر مصائب خود نوحه گري نماييد!"

كوروش بزرگ از همسرش آتوسه (آتوسا) كه دختر پادشاه ماد بود٬ دو فرزند ۲ قلو داشت كه يكمي كه چندين دقيقه زودتر از دومي به دنيا آمد نامش كمبوجيه و دومي نامش برديا بود٬ و كمبوجيه فرزند ارشد كوروش شد. پس از درگذشت كوروش٬ كمبوجيه به پادشاهي رسيد و در يورش به مصر و پيروزي در آن٬ ۷ سال از ايران دور بود و در اين مدت شايعه اي بر سر زبان ها افتاد كه وي كشته شده است و از آنجا كه برديا به فرمان كمبوجيه هميشه يك ماسك بر صورت داشت تا در بين مردمان با كمبوجيه اشتباه نشود٬ توسط گئومارت كشته شد و وي كه يك كلاه بردار بزرگ بود خود را به جاي او معرفي كرد و مردمان او را باور كردند٬ وي آيين بت پرستي را دستور مي داد و ماليات هاي بيهوده از مردم مي گرفت و پايتخت خود را در هگمتانه (همدان) قرار داد. پس از مرگ مشكوك كمبوجيه در سوريه٬ داريوش پسر ويشتاسب كه يكي از سپهبدان ارتش ايران بود در بازگشت به ايران از تغيير رفتار ايرانيان شگفت زده شد و با هوشياري خود و كمك بزرگان كشور او را رسوا كرد٬ و آيين هاي پيشين را دوباره برقرار ساخت و ماليات ها را برچيد و كشور را كه سر به شورش گذارده بود آرام كرد و بزرگان كشور او را به جاي < بردياي دروغين > به پادشاهي ايران برگزيدند.
(سرزمين جاويد / ذبيح الله منصوري)
samira
samira
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 7

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

تاریخ باستانی ایران زمین - صفحة 3 Empty آیا میدانید هخامنشی.

پست من طرف samira 3/13/2010, 07:10

بدون ترديد يكي از نوابغ مسلم تاريخ وبنيان گذاران بزرگ دوران گذشته ((كورش)) سرسلسله سلطنتي هخامنشي است كه در اندك زماني با فعاليت و اراده قابل تقديري بساط امپراتوريهاي متزلزل آن عصر را يكي بعد از ديگري برچيد و امپراتوري آريايي نژاد ايراني را بنياد نهاد.
امپراتوري هخامنشي بيش از دو قرن سيادت ،آسياي غربي را بر حود حفظ كرد ودر قلمرو عظيمي كه از رود سند تا درياي مديترانه بسط داشت.ولي به عللي با حريفان سرسختي از نژاد يوناني ،از همان بادي امر ،دچار كشمكشهاي متوالي شد تا عاقبت بدست اسكندر مقدوني منهدم شد ولي هيچگاه از يادها نرفت.

اما چرا پادشاهان اين دوره جاودان ماندند وايرانيان هنوز به آنها افتخار ميكنند ؟ براي پاسخ به اين سوال ،من به برخي از خصوصيات اخلاقي اين پادشاهان وبرخي از كارهاي آنان اشاره ميكنم:
همان طور كه ميدانيد كورش هخامنشي در عصر خود اثري بجاي گذاشت كه منشور كورش هخامنشي نام دارد.اين استوانه امروزه در موزه بريتانيا در شهر لندن نگهداري ميشود.البته استوانه كورش آسيب هاي جدي به خود ديده است و بسياري از سطر هاي آن از بين رفته .در بخشي از اين منشور آمده است:
((منم كورش شاه 4گوشه جهان ....پسر كمبوجيه،نبيره چيش پيش..........آنگاه كه بدون جنگ و پيكار وارد بابل شدم،همه مردم گامهاي مرا با شادماني پذيرفتند........ .ارتش بزرگ من به صلح وآرامي وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاري به مردم اين شهر وارد آيد......من براي صلح كوشيدم......من همه شهرهايي را كه ويران شده بود از نو ساختم.فرمان دادم تمام نيايشگاههايي كه بسته شده بودند را بگشايند........همه مردماني كه پراكنده و آواره شده بودند را به جايگاههاي خود برگرداندم و خانه هاي ويران آنان را آباد كردم.......من براي همه مردم جامعه اي آرام فراهم ساختم وصلح وآرامش را به تمامي مردم اعطا كردم.))
البته اين تنها بخشي از متن منشور كورش كبير بود كه من خيلي از اونو واستون خلاصه كردم .حال به جنبه هاي ديگر ميپردازيم.كه مطمئنم تا حالا اصلا از اينها خبر نداشتيد!

آيا ميدانيدكه:منشور كورش هخامنشي ، كهن ترين بيانيه حقوق بشر شناخته شده جهان وسند سربلندي ايرانيان است .
آيا ميدانيد كه:نمايندگان وحقوق دانان كشور هاي گوناگون جهان از كورش بعنوان نخستين بنياد گذار حقوق بشر ياد ميكنند.

آيا ميدانيد:اولين هنرستان فني وحرفه اي در ايران توسط كورش كبير در شوش ساخته شد.

آيا ميدانيد:ديوار چين با بهره گيري از ديواري كه كورش در شمال ايران در سال 544ق.م براي جلوگيري از تهاجم اقوام شمالي ساخت،ساخته شد.

آيا ميدانيد:اولين سيستم استخدام دولتي به صورت لشگري وكشوري به مدت 401 سال خدمت وسپس باز نشستگي وگرفتن مستمري دائم را كورش كبير در ايران پايه گذاري كرد.

آيا ميدانيد: داريوش كبير طرح سواد آموزي اجباري وبه صورت رايگان بنيان گذاشت.

آيا ميدانيد: داريوش در سال دهم پادشاهي خود شاهراه بزرگ كورش را به اتمام رساند وجاده سراسري آسيا را احداث كرد كه از خراسان به مغرب چين ميرفت كه بعدها جاده ابريشم نام گرفت.

آيا ميدانيد:داريوش براي اولين بار در ايران وزارت آب_راه_سازمان املاك سازمان اطلاعات_سازمان پست را بنياد نهاد.

ايا ميدانيد:در طول سلطنت داريوش 242 حكمران بر عليه او شورش كردند واو با 242 مورد شورش مقابله كرد و همه را بر جاي خود نشاند.

لازم به ذكر هست كه بگم كساني كه ميخوان اطلاعاتي بيشتر و مفصلتر درباره اين سلسله قدرتمند بدونن بهتره به كتاب هايي مثل ((منشور كورش هخامنشي ))به كوشش رضا مرادي كرماني و كتاب جامع((كورش هخامنشي ،بنيان گذار ايران پهناور)) نوشته ناهيد فرشادمهر مراجعه كنند چون بخشي زيادي از اطلاعاتي كه خودم كسب كردم و براتون نوشتم از همين دو كتاب هست.اميدوارم كه تونسته باشم كمكي در باره بيشتر شدن اطلاعاتي كه هر ايراني بايد درباره تمدن خودش بدونه ،كرده باشم .
samira
samira
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 7

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

تاریخ باستانی ایران زمین - صفحة 3 Empty رد: تاریخ باستانی ایران زمین

پست من طرف samir 3/13/2010, 09:12

samira عزیز

مطالبتون خیلی جالب بود.

پس کی این ماشین زمان اختراع میشه؟ یکی از آرزوهای محال من زندگی سه ماهه در دوران هخامنشی (منظور زمان داریوش و کوروش کبیر) هست.
samir
samir
همکار گفتگوی لاک پشتی
همکار گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 2

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

تاریخ باستانی ایران زمین - صفحة 3 Empty رد: تاریخ باستانی ایران زمین

پست من طرف فرهاد 3/13/2010, 09:22

به به
سميرا خانوم عزيزباز گل كاشتن كه
دست شما دردنكنه
رز رز رز رز

راستي كتابي كه معرفي كردين مال كدوم انتشاراته
من دنبال يه منبع موثق و منحرف نشده در مورد تاريخ ايران مي گردم
avatar
فرهاد
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 4

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

تاریخ باستانی ایران زمین - صفحة 3 Empty ممنون و...

پست من طرف samira 3/13/2010, 14:27

با سلام و تشکر از سمیرای عزیز رز اگه اختراع بشه دنیا بهم میریزه ولی نمیشه گفت نه......
و اقا فرهاد ممنون لطف دارین و برای انتشارات واقعا شرمنده نمیشذارن چچون میگن واسه انتشارات تبلیغه ولی مطمئن باشید که بمحض پیدا کردن واستون میفرستم ولی اصل اسم و نویسنده ی کتابه چون خیلی از انتشارات این کتابها رو چاپ میکنن وبازم ممنون از لطفتون رز :\m/: رز
samira
samira
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 7

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

تاریخ باستانی ایران زمین - صفحة 3 Empty آتش سوزی تخت جمشید

پست من طرف samira 3/14/2010, 04:00

اسكندر مقدوني در سخنانش با سپاهيان خود، تخت جمشيد و مردمان آن را بدترين دشمنان خود از ميان تمامي شهرهاي آسيا معرفي نمود و به سپاهيان و جنگاورانش دستور تاراج و چپاول آن را به استثناي كاخ سلطنتي صادر كرد.
تخت جمشيد و عمارت*هاي اختصاصي آن ثروتمندترين شهر روي زمين بود. مقدوني*ها به تخت جمشيد حمله كردند، تمامي مردان آن را كشتند و اسب*هاي متعدد و فراوان خود را كه از وسايل ارزشمند و گرانبها سرشار شده بودند را به سوي شهر براه انداختند. در اين تاراج مقادير متنابهي طلا* و نقره همراه با لباس*هاي گرانبها كه با ارغوان و طلا* بافته شده بوند به عنوان پيشكش و هديه به فاتحين داده شد.
اما قصر بزرگ سلطنتي كه شهره آفاق بود به هتك حرمت و تخريبي عظيم محكوم شده بود. مقدوني*ها نيمي از روز را صرف تاراج و غارت اين شهر كردند اما باز نتوانستند جلوي حرص و طمع بي*پايان خود را بگيرند. در اين ميان زنان به اجبار همراه با جواهراتشان به عنوان برده به اسارت برده مي*شدند. به همان نسبتي كه تخت جمشيد پيش از حمله و تهاجم مقدوني*ها از نثطه نظر شهرت و ثروت گوي رقابت را از ميان تمام شهرهاي جهان ربوده بود اين بار ديگر هيچ شهري در دنيا به مصيبت و فلا*كت آن ديده نشد.
اسكندر به يك سنگر نظامي رفت و پس از آنكه خود را مالك تمامي غنايم دانست آنها را در آن مكان ذخيره و انباشته ساخت. اين غنايم مملو از طلا* و نقره به جا مانده از زمان كوروش كبير تا زمان آخرين شاه هخامنشي بود. در اين تاراج 2500 تن طلا* عايد مقدوني*ها شد. اسكندر مي*خواست در اين سهم به علت هزينه*هاي جنگ و سرمايه*گذاري باقي اين ثروت افسانه*اي در شوش تحت مراقبت*هاي ويژه شريك شود. از بابل، بين*النهرين و شوش تعداد بسيار زيادي قاطر و حدود 3000 شتر براي انتقال اين غنيمت عظيم به مكان*هاي مشخص شده ارسال شد. اسكندر دشمني خاصي با ايرانيان و افراد بومي داشت، به هيچ عنوان به آنها اعتماد نداشت و دوست داشت كه تخت جمشيد را تماما ويران كند.
اسكندر مراسم متعددي را براي جشن گرفتن و نكو داشت فتح خود برگزار كرد. او قرباني*هاي قابل توجهي براي خدايان نمود و با اسراف و ولخرجي تمام از دوستان و همراهان خود در اين مراسم پذيرايي نمود. يك روز زماني كه اين افراد مشغول خوشگذراني بودند و حالت سكر و مستي و جنون خاصي به آنها دست داده بود يكي از زنان حاضر در مراسم عنوان كرد كه فتح ايران بزرگترين فتح اسكندر در آسيا بوده و از وي اجازه خواست تا زنان با دستان خود مايه غرور و افتخار ايرانيان را به آتش بكشند.
اين كلمات و جملا*ت زماني عنوان شد كه آنها كاملا* در حالت مستي بودند و در اين ميان يكي از افراد دستور داد كه مشعل*ها را روشن كنند و بقيه حضار را تشويق كرد تا تلا*في تخريب و اهانت به مقدسات يونانيان شود. همگان مطالب عنوان شده را تاييد و تصديق كردند و تنها اسكندر را شايسته اين عمل دانستند. شاه با شنيدن اين جملا*ت هيجان زده شده بود. همگان بر خاستند و به افتخار ديو نيسوس (خداي شراب و ميگساري و زراعت) سخنراني*هاي متعددي برخاسته از غرور و افتخار پيروزي بر زبان راندند.
به سرعت مقادير زيادي مشعل جمع شد و موسيقيدانان و طنازان زن، همگان را به اين ضيافت دعوت مي*كردند. در اين ميان رقاصه*ها با نواختن ساز*هايي چون فلوت و ني، شاه را تشويق به عملي نمودن نيت شوم خود مي*كردند و اين در حالي بود كه تائيس فاحشه و معشوقه شاه اين مراسم و ضيافت را اجرا و به پيش مي*برد. وي پس از شاه نخستين كسي بود كه مشعل*ها را روشن نمود. هنگامي كه سايرين نيز مشعل*ها را روشن كردند تمامي كاخ سلطنتي در آتش غوطه*ور شد. نكته قابل توجه آن است كه توهين به مقدسات يوناني كه به دست خشايار شا نسبت به معبد آگروپوليس آتن صورت گرفت به دست زني تلا*في شد كه همشهري قربانيان بود، كسي كه سال*ها بعد و به عنوان تفريح و سرگرمي ضربات و خسارات فراواني را بر پارسيان وارد آورد.


● نويسنده: ديودورس
● مترجم: رضا - دستجردي ● منبع: روزنامه - اعتماد ملی





:\s/: بـه دنيـا بس همــين يكافتـــخـارم / كــه يـــك ايــــرانـــــي والاتبـ‌‌ـــــارم :\s/:
samira
samira
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 7

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

تاریخ باستانی ایران زمین - صفحة 3 Empty نظام اداری هخامنشی در کتیبه های گلی یک موزه

پست من طرف samira 3/14/2010, 04:09

*نظام اداری هخامنشی در کتیبه های گلی یک موزه:
نور آفتابی که بر ویرانه های باشکوه و وهم انگیز تخت جمشید می تابد در تالارهای بدون سقف و دیواره منعکس می شود. ایرانیان هنوز به ارزش بی بدیل این منور آفتابی که بر ویرانه های باشکوه و وهم انگیز تخت جمشید می تابد در تالارهای بدون سقف و دیواره منعکس می شود. ایرانیان هنوز به ارزش بی بدیل این معماری شکوهمند واقف نیستند و به همین دلیل چیز زیادی از فریادهای ارنست هرتسفلد نمی فهمند.عماری شکوهمند واقف نیستند و به همین دلیل چیز زیادی از فریادهای ارنست هرتسفلد نمی فهمند.
این مرد آلمانى الاصل ناگهان از شادى فریاد مى کشد و با لذت به قطعات گلى اى نگاه مى کند که یکى یکى از خاک باستانى اتاقى که مربوط به باروى تخت جمشید است بیرون مى آیند او حالا مقابل کشف بزرگ قرار گرفته. تاریخ پس از قرن ها رازى را بر آدم هاى عصر جدید افشا مى کند. حدود ۳۰ هزار قطعه از شمال شرقى تخت جمشید بیرون مى آیند و سپس براى مطالعه به مؤسسه شرق شناسى دانشگاه شیکاگو برده مى شوند. ایرانیان آن زمان نمى دانستند لوح هایى که به بیرون از کشور برده شده اند ثابت خواهند کرد نیاکانشان در دورانى به نام عصر هخامنشى زندگى اى به مراتب مدرن تر از اکنون داشتند.ایرانیان در سال ۱۳۰۲ خورشیدى، با صورتهاى آفتاب سوخته و لهجه هایى در حیرت امروزى شدن و دیروزى بودن در جست وجوى کشف نفت بودند.
سالها بعد، درسال ۱۳۸۴ خورشیدى، ما روبروى این الواح مى ایستیم. الواحى با خط میخى عیلامى. چگونه مى توان باور کرد این تفکر مدرن متعلق به حدود ۲۵۰۰ سال پیش است.
رازهاى کتیبه باستانى
در نمایشگاهى که چندى پیش در طبقه دوم ساختمان موزه ایران باستان برپا شد تعدادى از این گل نوشته ها به نمایش درآمد. خطوط درهم و برهم لوح ها نشان مى داد در زمان حکومت هخامنشیان نظام ادارى چگونه شکل مى گرفت.بسیارى از این کتیبه ها داراى نقش و مهر هستند. مهرها مربوط به مقاماتى اند که با ممهور کردن کتیبه ها به آنها سندیت مى بخشیدند. درست مثل مهرکردن نامه هاى امروزى. شاید باور آن سخت باشد ولى همه چیزاز نظمى برنامه ریزى شده حکایت دارد. الواحى که امروز مى توان روبروى آنها ایستاد و نگاهشان کرد روزى (در قرن ها پیش) دردستان مردان یا زنانى بوده که بخشى از امپراتورى بزرگ را تشکیل مى داده اند. شاهرخ رزمجو، سرپرست مرکز پژوهش هاى هخامنشى موزه ملى ایران مى گوید:«این گل نوشته ها مربوط به زمانى است که هنوز استفاده از سکه به عنوان پول( به طور کامل) مرسوم نشده بود و داریوش تازه داشت مقدمات ضرب سکه را فراهم مى کرد. بنابراین پرداخت ها به صورت پرداخت موادغذایى به عنوان مواجب انجام مى شد.آن زمان تهران تقریباً هیچ بود و آدم هاى دنیا در ابتداى راه طولانى تولد یک نظام ادارى مدرن قرار داشتند و تخت جمشید مرکز این زایش بزرگ جهانى بود. از نظر رزمجو، کتیبه هاى مورد بحث، نوشته هاى رسمى سلطنتى نیستند بلکه اسناد ادارى هستند که مى توان توسط آنها دریافت سازمان امپراتورى هخامنشى چگونه اداره مى شد؛ «در لوحهاى سلطنتى تنها عقاید حکومت و فرمان ها مدنظر قرار داشت.»اسناد گلى به نمایش گذاشته شده مربوط به فارس دوره هخامنشى مى شود. فارس به معناى سرزمین پارس و نه استان فارس کنونى.سال گذشته، دکتر «گیل ستاین» مدیر مؤسسه شرق شناسى دانشگاه شیکاگو ۳۰۰ قطعه از این اسناد تاریخى را به ایران بازگرداند تا براى مدتى زیر سقف هاى شیشه اى جلوى چشم ایرانیان نسل سال ۲۰۰۵ میلادى قرار گیرند. آنها بار دیگر به سرزمینى بازگشتند که موطن اصلى شان بود. روى برخى کتیبه ها و در کنار خط میخى، نوشته هایى دیده مى شود که با مرکب نگاشته شده اند. این نوشته ها به خط آرامى هستند. یعنى همان خطى که خط و زبان ادارى هخامنشى به شمار مى رفت. رزمجو مى گوید: «این نوشته ها نشان مى دهند یک بایگانى دیگر به خط آرامى از روى این اسناد تهیه و نگهدارى شده تادر صورت از دست رفتن بخشى از این اسناد ادارى، بایگانى دوم در دسترس باشد.»
هرچند باور گفته هاى این کارشناس سخت است ولى نوشته هاى باستانى آن را ثابت مى کنند. آنها وجود دارند و شاید در سکوت خود مى خواهند پرده از رازى بردارند.
رودرروى مهر پدربزرگ کوروش
کوروش اول، پادشاه انشان و پدربزرگ کوروش کبیر شاید هیچگاه فکر نمى کرد روزى آدمهاى قرن بیست و یک روبه روى نقشى بایستند که متعلق به مهر او باشد. این نقش مهر روى یک لوح بارو در سال بیست و دوم حکومت داریوش حک شده و در ضلع جنوبى نمایشگاه سنگ نوشته ها قرار دارد. لوح فوق از جمله اسناد پرداخت هایى است که از طرف حکومت به پیروان دین هاى مختلف داده شده و از آن به عنوان مواجب دینى نام مى برند.مهرهاى مختلفى که روى کتیبه ها حک شده کمک زیادى به دانستن هنر هخامنشى مى کند. مهرها نقش برجسته هاى زیادى دارند که در نقش برجسته هاى هخامنشى دیده نمى شوند. علاوه بر آن نوشته ها نیز مى توانند به رمزگشایى رازهاى خفته در سکوت قرون منتهى شوند. در متن کتیبه ها مانند کتیبه اى که مهر داریوش اول روى آن به چشم مى خورد پرداخت موادغذایى به آیین ها و دین هاى مختلف گزارش شده است. پرداخت هاى فوق به پرستشگاهها، خدایان، کوهها و رودهاى مقدس، روحانیون پارسى و عیلامى تقدیم شده.اما این پایان قصه وهم آلود الواح گلى نیست. در زمانى که بسیارى ملل دنیا چیزى به نام حق براى زنان قایل نبودند و آنان را کالایى بیش نمى شمردند، کتیبه ها راز دیگرى را فاش مى کنند. سرپرست مرکز پژوهش هاى هخامنشى موزه ملى ایران به لوح هایى اشاره مى کند که مربوط به مواجب مادران است. به کارمندان زنى که براى دولت کار مى کردند پس از زایمان مواجب ویژه داده مى شد.از سویى اگرچه مواجب زنان معادل یک دوم مواجب مردان بود ولى اگر زنى به مسؤولیت خاصى مى رسید سه برابر مردان مواجب دریافت مى کرد.»کتیبه ها از واقعیات سخن مى گویند. شاید تاریخ سرشار از اغراق هاى تاریخ نویسان باشد ولى نوشته هاى روى کتیبه ها از درون یک حکومت نظام یافته به ما رسیده اند و به همین دلیل مى توان با تکیه بر آنها خالصى و ناخالصى تاریخ را تشخیص داد. مانند آنچه اکنون در مورد حسابسرى سالانه عصر هخامنشى مى دانیم.در گوشه اى از نمایشگاه لوحى وجود دارد که ثابت مى کند آنها از یک سیستم پیشرفته حسابرسى استفاده مى کرده اند. این لوح شبیه دفترهاى بستانکار - بدهکار امروزى است که تمامى اطلاعات سالیانه در آن ثبت مى شده تا اختلاف حسابها، کاستى ها و کم کارى هاى احتمالى مشخص شوند. در کنار این لوح دیدنى، نمونه اى از دفاتر بستانکار - بدهکار امروزى گذاشته اند و مخاطبان در حیرت از این شباهت مى مانند. شباهتى که فاصله آن بیش از دو هزار سال است. چندى پیش رئیس موزه لوور فرانسه به تهران آمد. او نتوانست تعجب خود را از وجود چنین گنجینه اى پنهان کند؛ «چقدر عجیب!!!» راستى مرد شماره یک موزه بزرگى مانند لوور در آن لحظه دقیقاً به چه فکر مى کرد؟زمان زیادى از برداشته شدن قانون مجازات با گیوتین نمى گذرد.
تأیید کیفیت کالا در عصر باستان
تعدادى از لوح هاى گلى اشاره به پرداخت هایى دارند که به چاپارها داده مى شد. از نظر رزمجو این متن ها اشاره به کهن ترین پرداخت هایى دارد که به سیستم دولتى پستى داده مى شد. حتى اسبهاى چالاک سیستم پستى نیز سهمیه جداگانه داشته اند. قطعاتى از گل نوشته هاى باروى تخت جمشید که در ایران به تازگى طبقه بندى شده به عنوان فعالیت متخصصان ایرانى به نمایش درآمده. سفال شکسته کشف شده به همراه این مجموعه مدرکى است که نشان مى دهد لوحهادرون کوزه هاى سفالى نگهدارى مى شده اند. داستان عجیبى است. محموله هاى ارسالى، علاوه برآنکه مهر مى خوردند به شکلى دیگر نیز کنترل مى شدند. اگر مهر محموله به مهر اصلى مطابقت نداشت آنگاه در مى یافتند که حامل آنها در حفظ امانت خیانت کرده. شکسته شدن این پلمب به معناى نداشتن کیفیت لازم کالابود. چنین مهرهایى چه چیزى به خاطر مى آورد؟ آیا شبیه مهرهاى کیفیت کالاى فعلى نیست؟ چندماه پیش قلمى کشف شد که به دوره پروتو عیلامى تعلق دارد. هخامنشیان الواح گلى را در دست مى گرفتند و با این قلم ها روى آنها مى نوشتند. قلم فوق را مى شود در نمایشگاه دید و شاید حتى بتوان با کمى دقت اثر دستى را که روزگارى با آن در بخشى از امپراتورى بزرگ پارس کار مى کرده روى آن حس کرد.
رزمجو، تکه گلى را دست مى گیرد و باقلمى که نوک آن به شکل قلم هاى عصر هخامنشى درست شده به خط میخى عیلامى مى نویسد: «داریوش». خطى که سرشار ازهجاهاى مختلف است. حدود ۳ سال پیش، ۳۵هزار قطعه خردشده توسط تیم تخصصى مرکز پژوهشهاى هخامنشى موزه ملى طبقه بندى شده و یک جعبه از آنها به نمایش در آمده. شاید با کنار هم قرارگرفتن این قطعات شکسته رازهاى جدیدى فاش شوند. رازهایى که [چه بخواهیم و چه نخواهیم] متعلق به تاریخ این سرزمین است. درست مثل مواجبى که به مسافران داده مى شد. نام مناطقى چون قندهار، هند، مصر، سارو (در آسیاى صغیر) ، شوش و کرمان به چشم مى خورد.کتیبه ها ثابت مى کنند على رغم باور عموم، تخت جمشید بیشتر یک مرکز بزرگ ادارى بوده که «پرنکه» عموى داریوش نظارت بر سیستم هاى اجرایى آن را برعهده داشته . تصویرى از پرنکه ، مرد شماره دو امپراتورى داریوش نیز در حجارى هاى باستانى وجود دارد.
وقتى اسکندر گره ها را سوزاند
قرنها مى گذرد. سالهاى بسیار که حوادث بیشمارى بر ایران گذاشت.اگر برخى سعى دارند اسکندر را یک قدیس تاریخى معرفى کنند اما ویرانه هاى تخت جمشید چیز دیگرى را نشان مى دهند. گل نوشته ها داراى ریسمانهایى بوده اند که از میان لوح رد مى شده اند. رزمجو مى گوید: «نمونه هایى از این ریسمانها که در آتش سوزى تخت جمشید سوخته و از داخل برخى قطعات بیرون آمده دراین نمایشگاه دیده مى شود.»گره اى کوچک نیز در نمایشگاه وجود دارد. گره اى که دوران حمله اسکندر را به خود دیده و حالا در آرامش موزه، شاید خواب لوحى را مى بیند که روزى به آن وصل بود. گاه گره هاى کوچک چه سرنوشت بزرگى دارند. چند تار موى انسان نیز همراه این گل نوشته ها کشف شده که مى توانند با همه ظرافت، جزء بزرگى از تاریخ باشند.در بخشى دیگر نامهاى ادارى و حکومتى از سوى کارگزاران حکومتى هخامنشى دیده مى شود که درون آنها دستور پرداخت به افراد مختلف [از جمله دختر داریوش] داده شده که کاتب و رساننده آن نیز در زیر لوح نوشته شده. دراین متن چنین آمده: « به جمشید شراب بربگویید، پرنکه (عموى داریوش) چنین گفته: ۲۰۰ مریش شراب براى شاهدخت «ایرتشدونه» داده شود. شاه این دستور را داده است . ماه یکم سال نوزدهم پادشاهى داریوش. انسوکه (متن را ) نوشت . «مزره » پیام را رسانید.»شراب و جو در آن زمان به عنوان کالاهایى با ارزش محسوب مى شدند که قابلیت معامله پایاپاى را داشتند.
کتیبه ها را بیدار نکن
کتیبه ها ثابت مى کنند هیچ اثرى از برده دارى و استفاده از نیروى کار اسیرى در ایران باستان وجود نداشته و این دقیقاً نقطه مقابل برخى رفتارهاى یونانیان است که خود را حامل تمدن درخشان زمان مى دانستند. کتیبه ها بار دیگر به درون مرکز پژوهشها باز مى گردند تا دوباره خوانده شوند. شاید این بار به نکات تازه اى دست یابیم . کتیبه ها بار دیگر در سکوت خود غوطه مى خورند در حالى که حالا دیگر وظیفه شان را انجام داده اند. اکنون مى دانیم در نظام ادارى هخامنشى چه اتفاقى افتاده. بى هیچ تعصب کاذبى . لوح ها دوباره به خواب رفته اند. بیدارشان نکن. دارندخواب یک روز قبل از آتش سوزى اسکندر را مى بینند.
samira
samira
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 7

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

تاریخ باستانی ایران زمین - صفحة 3 Empty پرچم ایران در گذر تاریخ

پست من طرف samira 3/14/2010, 04:12

شیر خورشید چگونه به روی پرچم ایران گذاشته و برداشته شد

پیشینه

نخستین اشاره در تاریخ اساطیر ایران به وجود پرچم، به قیام کاوه آهنگر علیه ظلم و ستم آژی دهاک(ضحاک) بر میگردد. در آن هنگام کاوه برای آن که مردم را علیه ضحاک بشوراند، پیش بند چرمی خود را بر سر چوبی کرد و آن را بالا گرفت تا مردم گرد او جمع شدند. سپس کاخ فرمانروای خونخوار را در هم کوبید و فریدون را بر تخت شاهی نشانید
فریدون نیز پس از آنکه فرمان داد تا پاره چرم پیش بند کاوه را با دیباهای زرد و سرخ و بنفش آراستند و دُر و گوهر به آن افزودند، آن را درفش شاهی خواند و بدین سان " درفش کاویان " پدید آمد. نخستین رنگهای پرچم ایران زرد و سرخ و بنفش بود، بدون آنکه نشانه ای ویژه بر روی آن وجود داشته باشد. درفش کاویان صرفاً افسانه نبوده و به استناد تاریخ تا پیش از حمله اعراب به ایران، بویژه در زمان ساسانیان و هخامنشیان پرچم ملی و نظامی ایران را درفش کاویان می گفتند، هر چند این درفش کاویانی اساطیری نبوده است
محمدبن جریر طبری در کتاب تاریخ خود به نام الامم و الملوک مینویسد: درفش کاویان از پوست پلنگ درست شده، به درازای دوازده ارش که اگر هر ارش را که فاصله بین نوک انگشتان دست تا بندگاه آرنج است 60 سانتی متر به حساب آوریم، تقریباٌ پنج متر عرض و هفت متر طول میشود. ابولحسن مسعودی در مروج اهب نیز به همین موضوع اشاره میکند
به روایت اکثر کتب تاریخی، درفش کاویان زمان ساسانیان از پوست شیر یا پلنگ ساخته شده بود، بدون آنکه نقش جانوری بر روی آن باشد. هر پادشاهی که به قدرت می رسید تعدادی جواهر بر آن می افزود. به هنگام حملهٌ اعراب به ایران، در جنگی که در اطراف شهر نهاوند در گرفت درفش کاویان به دست آنان افتاد و چون آن را همراه با فرش مشهور " بهارستان " نزد عمربن خطاب خلیفه مسلمانان، بردند وی از بسیاری گوهرها، دُرها و جواهراتی که به درفش آویخته شده بود دچار شگفتی شد و به نوشته فضل الله حسینی قزوینی در کتاب المعجم مینویسد: " امیر المومنین سپس بفرمود تا آن گوهرها را برداشتند و آن پوست را سوزانیدند "
با فتح ایران به دست اعراب - مسلمان، ایرانیان تا دویست سال هیچ درفش یا پرچمی نداشتند و تنها دو تن از قهرمانان ملی ایران زمین، یعنی ابومسلم خراسانی و بابک خرم دین دارای پرچم بودند. ابومسلم پرچمی یکسره سیاه رنگ داشت و بابک سرخ رنگ به همین روی بود که طرفداران این دو را سیاه جامگان و سرخ جامگان می خواندند. از آنجائی که علمای اسلام تصویرپردازی و نگارگری را حرام میدانستند تا سالهای مدید هیچ نقش و نگاری از جانداران بر روی درفش ها تصویر نمی شد

نخستین تصویر بر روی پرچم ایران

در سال 355 خورشیدی 976 میلادی که غزنویان، با شکست دادن سامانیان، زمام امور را در دست گرفتند، سلطان محمود غزنوی برای نخستین بار دستور داد نقش یک ماه را بر روی پرچم خود که رنگ زمینه آن یکسره سیاه بود زردوزی کنند. سپس در سال 410 خورشیدی ( 1031 میلادی ) سلطان مسعود غزنوی به انگیزه دلبستگی به شکار شیر دستور داد نقش و نگار یک شیر جایگزین ماه شود و از آن پس هیچگاه تصویر شیر از روی پرچم ملی ایران برداشته نشد تا انقلاب ایران در سال 1979 میلادی

افزوده شدن نقش خورشید بر پشت شیر

در زمان خوارزمشاهیان یا سلجوقیان سکه هائی زده شد که بر روی آن نقش خورشید بر پشت آمده بود، رسمی که به سرعت در مورد پرچمها نیز رعایت گردید. در مورد علت استفاده از خورشید دو دیدگاه وجود دارد، یکی اینکه چون شیر گذشته از نماد دلاوری و قدرت، نشانه ماه مرداد ( اسد ) هم بوده و خورشید در ماه مرداد در اوج بلندی و گرمای خود است، به این ترتیب همبستگی میان خانه شیر ( برج اسد ) با میانهٌ تابستان نشان داده می شود. نظریه دیگر بر تاًثیر آئین مهرپرستی و میترائیسم در ایران دلالت دارد و حکایت از آن دارد که به دلیل تقدس خورشید در این آئین، ایرانیان کهن ترجیح دادند خورشید بر روی سکه ها و پرچم بر پشت شیر قرار گیرد

پرچم در دوران صفویان

در میان شاهان سلسله صفویان که حدود 230 سال بر ایران حاکم بودند تنها شاه اسماعیل اول و شاه طهماسب اول بر روی پرچم خود نقش شیر و خورشید نداشتند. پرچم شاه اسماعیل یکسره سبز رنگ بود و بر بالای آن تصویر ماه قرار داشت. شاه طهماسب نیز چون خود زادهً ماه فروردین ( برج حمل ) بود دستور داد به جای شیر و خورشید تصویر گوسفند ( نماد برج حمل ) را هم بر روی پرچمها و هم بر سکه ها ترسیم کنند. پرچم ایران در بقیهً دوران حاکمیت صفویان سبز رنگ بود و شیر و خورشید را بر روی آن زردوزی می کردند. البته موقعیت و طرز قرارگرفتن شیر در همهً این پرچمها یکسان نبوده، شیر گه نشسته بوده، گاه نیمرخ و گاه رو به سوی بیننده. در بعضی موارد هم خورشید از شیر جدا بوده و گاه چسبیده به آن. به استناد سیاحت نامهً ژان شاردن جهانگرد فرانسوی استفاده او بیرق های نوک تیز و باریک که بر روی آن آیه ای از قرآن و تصویر شمشیر دوسر علی یا شیر خورشید بوده، در دوران صفویان رسم بوده است. به نظر می آید که پرچم ایران تا زمان قاجارها، مانند پرچم اعراب، سه گوشه بوده نه چهارگوش

پرچم در عهد نادرشاه افشار

نادر که مردی خود ساخته بود توانست با کوششی عظیم ایران را از حکومت ملوک الطوایفی رها ساخته، بار دیگر یکپارچه و متحد کند. سپاه او از سوی جنوب تا دهلی، از شمال تا خوارزم و سمرقند و بخارا، و از غرب تا موصل و کرکوک و بغداد و از شرق تا مرز چین پیش روی کرد. در همین دوره بود که تغییراتی در خور در پرچم ملی و نظامی ایران بوجود آمد. درفش شاهی یا بیرق سلطنتی در دوران نادرشاه از ابریشم سرخ و زرد ساخته می شد و بر روی آن تصویر شیر و خورشید هم وجود داشت اما درفش ملی ایرانیان در این زمان سه رنگ سبز و سفید و سرخ با شیری در حالت نیمرخ و در حال راه رفتن داشته که خورشیدی نیمه بر آمده بر پشت آن بود و در درون دایره خورشید نوشته بود: " المک الله " سپاهیان نادر در تصویری که از جنگ وی با محمد گورکانی، پادشاه هند، کشیده شده، بیرقی سه گوش با رنگ سفید در دست دارند که در گوشهً بالائی آن نواری سبز رنگ و در قسمت پائیتی آن نواری سرخ دوخته شده است. شیری با دم برافراشته به صورت نیمرخ در حال راه رفتن است و درون دایره خورشید آن بازهم " المک الله " آمده است. بر این اساس میتوان گفت پرچم سه رنگ عهد نادر مادر پرچم سه رنگ فعلی ایران است. زیرا در این زمان بود که برای نخستین بار این سه رنگ بر روی پرچم های نظامی و ملی آمد، هر چند هنوز پرچمها سه گوشه بودند

دورهً قاجارها، پرچم چهار گوشه

در دوران آغامحمدخان قاجار، سر سلسلهً قاجاریان، چند تغییر اساسی در شکل و رنگ پرچم داده شد، یکی این که شکل آن برای نخستین بار از سه گوشه به چهارگوشه تغییر یافت و دوم این که آغامحمدخان به دلیل دشمنی که با نادر داشت سه رنگ سبز و سفید و سرخ پرچم نادری را برداشت و تنها رنگ سرخ را روی پرچم گذارد. دایره سفید رنگ بزرگی در میان این پرچم بود که در آن تصویر شیر و خورشید به رسم معمول وجود داشت با این تفاوت بارز که برای نخستین بار شمشیری در دست شیر قرار داده شده بود. در عهد فتحعلی شاه قاجار، ایران دارای پرچمی دوگانه شد. یکی پرچمی یکسره سرخ با شیری نشسته و خورشید بر پشت که پرتوهای آن سراسر آن را پوشانده بود. نکته شگفتی آور این که شیر پرچم زمان صلح شمشیر بدست داشت در حالی که در پرچم عهد جنگ چنین نبود. در زمان فتحعلی شاه بود که استفاده از پرچم سفید رنگ برای مقاصد دیپلماتیک و سیاسی مرسوم شد. در تصویری که یک نقاش روس از ورود سفیر ایران " ابوالحسن خان شیرازی " به دربار تزار روس کشیده، پرچمی سفید رنگ منقوش به شیر و خورشید و شمشیر، پیشاپیش سفیر در حرکت است. سالها بعد، امیرکبیر از این ویژگی پرچم های سه گانهً دورهً فتحعلی شاه استفاده کرد و طرح پرچم امروزی را ریخت. برای نخستین بار در زمان محمدشاه قاجار ( جانشین فتحعلی شاه ) تاجی بر بالای خورشید قرار داده شد. در این دوره هم دو درفش یا پرچم به کار می رفته است که بر روی یکی شمشیر دو سر حضرت علی و بر دیگری شیر و خورشید قرار داشت که پرچم اول درفش شاهی و دومی درفش ملی و نظامی بود

امیرکبیر و پرچم ایران

میرزا تقی خان امیرکبیر، بزرگمرد تاریخ ایران، دلبستگی ویژه ای به نادرشاه داشت و به همین سبب بود که پیوسته به ناصرالدین شاه توصیه می کرد شرح زندگی نادر را بخواند. امیرکبیر همان رنگ های پرچم نادر را پذیرفت، اما دستور داد شکل پرچم مستطیل باشد ( بر خلاف شکل سه گوشه در عهد نادرشاه ) و سراسر زمینهً پرچم سفید، با یک نوار سبز به عرض تقریبی 10 سانتی متر در گوشه بالائی و نواری سرخ رنگ به همان اندازه در قسمت پائین پرچم دوخته شود و نشان شیر و خورشید و شمشیر در میانه پرچم قرار گیرد، بدون آنکه تاجی بر بالای خورشید گذاشته شود. بدین ترتیب پرچم ایران تقریباٌ به شکل و فرم پرچم امروزی ایران درآمد

انقلاب مشروطیت و پرچم ایران

با پیروزی جنبش مشروطه خواهی در ایران و گردن نهادن مظفرالدین شاه به تشکیل مجلس، نمایندگان مردم در مجلس های اول و دوم به کار تدوین قانون اساسی و متمم آن می پردازند. در اصل پنجم متمم قانون اساسی آمده بود: " الوان رسمی بیرق ایران، سبز و سفید و سرخ و علامت شیر و خورشید است"، کاملا مشخص است که نمایندگان در تصویب این اصل شتابزده بوده اند. زیرا اشاره ای به ترتیب قرار گرفتن رنگها، افقی یا عمودی بودن آنها، و این که شیر و خورشید بر کدام یک از رنگها قرار گیرد به میان نیامده بود. همچنین دربارهً وجود یا عدم وجود شمشیر یا جهت روی شیر ذکری نشده بود. به نظر می رسد بخشی از عجلهً نمایندگان به دلیل وجود شماری روحانی در مجلس بوده که استفاده از تصویر را حرام می دانستند. نمایندگان نواندیش در توجیه رنگهای به کار رفته در پرچم به استدلالات دینی متوسل شدند، بدین ترتیب که می گفتند رنگ سبز، رنگ دلخواه پیامبر اسلام و رنگ این دین است، بنابراین پیشنهاد می شود رنگ سبز در بالای پرچم ملی ایران قرار گیرد. در مورد رنگ سفید نیز به این حقیقت تاریخی استناد شد که رنگ سفید رنگ مورد علاقهً زرتشتیان است، اقلیت دینی که هزاران سال در ایران به صلح و صفا زندگی کرده اند و این که سفید نماد صلح، آشتی و پاکدامنی است و لازم است در زیر رنگ سبز قرار گیرد. در مورد رنگ سرخ نیز با اشاره به ارزش خون شهید در اسلام، بویژه امام حسین و جان باختگان انقلاب مشروطیت به ضرورت پاسداشت خون شهیدان اشاره گردید. وقتی نمایندگان روحانی با این استدلالات مجباب شده بودند و زمینه مساعد شده بود، نواندیشان حاضر در مجلس سخن را به موضوع نشان شیر و خورشید کشاندند و این موضوع را این گونه توجیه کردند که انقلاب مشروطیت در مرداد (سال 1285 هجری شمسی 1906 میلادی) به پیروزی رسید یعنی در برج اسد(شیر). از سوی دیگر چون اکثر ایرانیان مسلمان شیعه و پیرو علی هستند و اسدالله از القاب حضرت علی است، بنابراین شیر هم نشانهً مرداد است و هم نشانهً امام اول شیعیان در مورد خورشید نیز چون انقلاب مشروطه در میانهً ماه مرداد به پیروزی رسید و خورشید در این ایام در اوج نیرومندی و گرمای خود است پیشنهاد می کنیم خورشید را نیز بر پشت شیر سوار کنیم که این شیر و خورشید هم نشانهً علی باشد هم نشانهً ماه مرداد و هم نشانهً چهاردهم مرداد یعنی روز پیروزی مشروطه خواهان و البته وقتی شیر را نشانهً پیشوای امام اول بدانیم لازم است شمشیر ذوالفقار را نیز بدستش بدهیم. بدین ترتیب برای اولین بار پرچم ملی ایران به طور رسمی در قانون اساسی به عنوان نماد استقلال و حاکمیت ملی مطرح شد. در سال 1336 منوچهر اقبال، نخست وزیر وقت به پیشنهاد هیاًتی از نمایندگان وزارت خانه های خارجه، آموزش و پرورش و جنگ طی بخش نامه ای ابعاد و جزئیات دیگر پرچم را مشخص کرد. بخش نامهً دیگری در سال 1337 در مورد تناسب طول و عرض پرچم صادر شد و طی آن مقرر گردید طول پرچم اندکی بیش از یک برابر و نیم عرضس باشد

پرچم بعد از انقلاب

در اصل هجدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مصوب سال 1358 (1979 میلادی) در مورد پرچم گفته شده است که پرچم جمهوری اسلامی از سه رنگ سبز، سفید و سرخ تشکیل می شود و نشانهً جمهوری اسلامی (تشکیل شده با حروف الله اکبرکه شباهت زیادی به علامت پرچم سیک ها، یک گروه تندروی هندی دارد) در وسط آن قرار دارد
samira
samira
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 7

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

تاریخ باستانی ایران زمین - صفحة 3 Empty نماد فروهر

پست من طرف samira 3/14/2010, 04:14

نمــــــاد فـــــــروهر
نیاکان ما از چند هزار سال پیش دریافته بودند که هر انسان زنده از تن، جان، روان، وجدان و فروهر (Fravahr) سرشته شده که پویندگی و بالندگی انسان از کوشش و جوشش آن‌هاست.

فروهر از دو واژه‌ی “فره” به معنی جلو، پیش و “وهر” یا ورتی به معنی برنده و کشنده درست شده است و شاید بتوان گفت از نظر زندگی، فروهر بزرگترین و باارزش‌ترین جزء وجود انسان است ، چون پرتوی از هستی بی‌پایان اهورامزداست که انسان را به‌سوی رسایی رهنما می‌شود و وظیفه‌ی پیش‌بری و فرابری، برای انسان به برترین پایه‌ی هستی را داراست. و پس از مرگ با همان پاکی و درستی به اصل خود (اهورامزدا) می‌پیوندد.

امروزه نگاره‌ی زیر بین زرتشتیان نمایانگر شکل فروهر است و به‌عنوان نشانواره‌ی دین زرتشتی به‌کار می‌رود. این نگاره، گذشته‌ی چندین هزارساله داشته و شبیه آن در جاهای دیگر و نزد قوم‌های دیگری دیده شده است ولی شکل کنونی آن در کتیبه‌های هخامنشی بالای سر پادشاهان دیده می‌شود.



تصویر فروهر

هر پاره‌ای از نگاره‌ی فروهر یادآور اهمیت و مسولیت فروهر در زندگی است:

1- سر: سر فروهر به‌صورت مردی سالخورده است تا با دیدن آن به‌یاد آوریم که فروهر مانند بزرگان و افراد مسن ما را راهنمایی می‌کند.

2- دست‌ها: دست‌های فروهر به‌طرف بالاست به‌خاطر آنکه همیشه به اهورامزدا توجه داشته باشیم.

در دست فروهر حلقه‌ای وجود دارد که آن‌را نشانه‌ی احترام به عهد و پیمان می‌دانند.

3- بال‌ها: بال‌های فروهر باز است. چون با دیدن بال‌های باز، ذهن انسان متوجه پرواز و پیشرفت شده و از دیدن این دو بال باز فورا به یاد می‌آورد که فروهر او را به‌سوی پیشرفت و سربلندی راهنمایی می‌کند.

همچنین هر بال خود دارای سه بخش است که نشانه‌ی اندیشه‌نیک، گفتار نیک و کردار نیک بوده و با دیدن این سه بخش آگاه می‌شویم که هرگونه پیشرفتی باید از راه درست یعنی به‌وسیله‌ی اندیشه و گفتار و کردار نیک انجام شود.

4- دایره میان شکل: دایره خطی‌ است منحنی که از هر نقطه‌ی آن شروع کنیم باز به همان نقطه خواهیم رسید. منظور از این دایره در میان فروهر، نشان‌دادن روزگار بی‌پایان است. به این معنی که هر عمل و کرداری که در این زندگی (روی دایره) صورت گیرد نتیجه‌ی آن در همین دنیا متوجه انسان است و اثر آن باقی خواهد ماند. (باز به همان نقطه از دایره خواهد رسید). و در جهان دیگر روان از پاداش یا جزای آن برخوردار خواهد شد.

5- دامن: دامن فروهر از سه قسمت به‌وجود آمده که نشانه‌ی اندیشه و گفتار و کردار بد است . از مشاهده‌ی این سه بخش درمی‌یابیم که همواره باید اندیشه و گفتار و کردار بد را به زیر افکنده، پست و زبون سازیم. (همانطور که دامن در زیر قرار دارد)

6- دو رشته‌ی آویخته: این دو رشته نشانه‌ی سپنتامینو (مینوی خوب) و انگره‌مینو (مینوی بد) است که همیشه ممکن است در اندیشه‌ی انسان ظاهر شوند . وظیفه‌ی هر زرتشتی این است که خوبی را در اندیشه‌ی خود قرار داده و بدی را از آن دور کند (نیک بیندیشد).

منابع:

1- منوچهرپور، منوجهر. بدانیم و سربلند باشیم: فشرده‌ای از آموزش‌های دین زرتشت. تهران: فروهر، 1377. ص. 54-50 .

2- در راه شناخت دین زرتشت. تهران: فروهر، 1380. ص. 28-27
samira
samira
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 7

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

تاریخ باستانی ایران زمین - صفحة 3 Empty هفت سین

پست من طرف samira 3/14/2010, 04:19

هفت سین
در میان تمامی جشنها و شادیهایی که در ایام نوروز برگزار می شود نباید ششم فروردین زادروز اشو زرتشت پیامبر راستین ایران زمین را از یادببریم .اشو زرتشت در تاریخ ایران زمین از جایگاه ویزه ای برخوردار است مردی که از سرزمین آذربایجان برخاست و با اندیشه و گفتار و کردار نیکش پیام آور صلح و دوستی و خردورزی در جهان گردید تا ایرانیان برای قرنها به عنوان نخستین ملت یکتا پرست دنیا راه خود را از دیگر ملل دنیا جدا نمایند و در پرتو گفتارهای هدایتگر و روشنگرش سرزمین اهورایی خویش را به عنوان پرچمدار صلح و یگانه پرستی به جهانیان معرفی نمایند و نشان دهند که راه در جهان یکیست و آن راه راستی است.هر چند قدمت نوروز به عنوان کهن ترین آیین ملی در جهان بسیار قدیمیتر از زمان زرتشت است اما اندیشه ها و باورهای آیین مزدیسنی در این جشن باستانی تاثیر بسیاری گذاشته است .در آیین زرتشت مراحل شناخت و عرفان به هفت مرحله تقسیم می شود و یک جوینده راه راستی باید در پرتو این هفت فروزه اهورایی به پیش رود و با سرلوحه قرار دادن هر یک در زندگی خویش راه نیک از بد و درستی را از نادرستی تشخیص دهد .هر یک از این هفت فروزه اهورایی که به اصطلاح امشاسپند نامیده می شوند و به جهان مینوی تعلق دارند در جهان مادی نیز برای آنها نماینده ای تعبیر شده است که ما هر ساله بر سر سفره هفت سین آنها را قرار می دهیم اما از فلسفه وجودی هر یک بی اطلاعیم امیدوارم دانستن این موارد برای شما دوستان گرامیم جالب و مفید باشد:

در راه رسیدن به شناخت کامل نخستین گام بهمن یا اندیشه نیک است اشو زرتشت چگونه خدا راشناخت و به مردم شناسانید؟اشو زرتشت فراگیری و شناخت و دریافت را بر پایه پرسش و پاسخ استوار ساخت . از خود می پرسید :چه کسی این زمین و آسمان و ستارگان را آفریده است؟چه کسی گیاهان را پدید آورده است و چه کسی حیوانات را هستی بخشیده؟با خرد ذاتی خود و دانش فراگیری از راه گوش و چشم کنکاش می نمود جستجو می کرد و می پرسید می خواند و می شکافت و در پایان بیاری اندیشه پاک پاسخ پرسش خود را در می یافت .اشو زرتشت دریافت که اهورا مزدا آفریننده یکتاست اوست که با دانش خود دانشها را آفرید.زمین و آسمان را آفرید و جهان و جهانیان را هستی بخشید .و بدین ترتیب نخستین گام را در راه بالندگی انسانی که همان اندیشه نیک می باشد بر داشت و به کمک یانش اهورایی نیرویی برتر از اندیشه و خرد که اندیشه و خرد نیز آنرا تایید می کند و بر گرفته از روان و خرد الهی و جهانی است به حقایق دست یافت و این خرد الهی که از آن می توان به دل آگاهی نیز تعبیر نمود سرچشمه شناخت و معرفت اهوراییست .قرار دادن شیر بر سفره هفت سین و خوان مهرگانی به این امشاسند نسبت داده شده است.
دومین گام اشاوهیشتا یا امشاسپند اردیبهشت است که به معنای راستی والاست .قانون دگر ناپذیری است که آفرینش را نظم می دهد اشا نشانه خواست اهورایی است . اشا راه راستی است و پویندگان آن راه به خوشبختی می رسند و به بیان ساده تر اشا بیانگر هنجارها و قانون های حاکم بر جهان هستی است و هر کس باید با اندیشه نیک این راه درست زیستن را انتخاب کرده و بر طبق راستی رفتار نماید و از کجروی پرهیز کند چرا که طبق قانون اشا نتیجه اعمال خود را درو می نماید و این میوه کارکرد خودشان است نه مجازات خداوند .بارها شاهد بودم که بسیاری از دوستان دین زرتشت را دینی کهنه و متعلق به زمانهای گذشته می دانند اما در پاسخ به این عده می توان گفت بر طبق قانون اشا انسانها باید خود را با هنجار ها و نظمهای پیرامون خود هماهنگ سازند دین زرتشت بر خلاف دیگر ادیان برای جزئیات تصمیم گیری نمی نماید اصول کلی در گاتها بیان گردیده اما جزئیات به خرد و دانش واگذار شده تا بتوانند خود را همگام با زمان تطبیق دهند و همراه سازند . روشن کردن شمع در سفره هفت سین به خاطر روشنایی آن و یا قرار دادن آتش در آتشدان به خاطر پاکی که آتش می آفریند و پلیدی ها را نابود می کند و می سوزاند به همین دلیل است.
سومین گام شهریور و یا خشتراوییریا به معنای توانایی برگزیدنی است .خشترا از ریشه خش به معنای توانایی است .این فروزه را به شهریاری خدایی تعبیر کرده اند.اما استاد وحیدی در همان معنی اما به تعبیری دیگر آنرا شهریاری بر میل بیان نمودند و فرهنگ ایرانی می گوید که ای انسان تو باید بر میلهای خودت شهریاری و فرمانروایی داشته باشی چرا که میل انسان حد و مرز ندارد به نوعی دیگر می توان شهریور را کنترل بر نفس اماره که در روایات اسلامی از آن بسیار گفته شده بیان نمود.بدست آوردن شهریور به هر انسانی توانایی اهورایی را می بخشد که هیچ چیز نمی تواند آن را از بین ببرد در جهان مادی نیز نگهبانی فلزات به این فروزه نسبت داده شده چرا که فلزات نیز هیچ گاه از بین نمی روند و آتش هر چقدر بر آنها قرار گیرد محکمتر و قدرتمندتر نیز می شوند فلسفه قرار دادن سکه در سفره هفت سین نیز شهریور می باشد.
سپنتا آرمیتی یا اسفند چهارمین فروزه بزرگ اهورامزداست استاد وحیدی این فروزه اهورایی را به معنی اندیشه نیک ترازمند بیان نمودند.ما یک اندیشه نیک داریم که آن بهمن است آیا بهمن به تنهایی کافیست که مرا به یک راه درست برد؟ اماهمین اندیشه درست باید به دنبالش یک سپنتا آرمیتی باشد تا اندیشه نیک مرا در تراز و اندازه نگه دارد یک مثال ساده پاکیزگی است که در حالت معمول کار شایسته ای می باشد اما اگر همین از حد خود خارج شود به وسواس تبدیل می شود که برای هر انسانی درد سر ساز است .سپنتا آرمئیتی عاطفه و مهر و محبت است . ایمان و مهر به اهورامزدا و فرمانبردار اهورامزدا بودن و اندیشه نیک را از اهورا مزدا منحرف نکردن و در دنیای مادی نیز نگهبانی زمین بر آن قرار گرفته چرا که فروتنی و افتادگی پیش از هر چیز از آن خاک است و این صفات مهر و محبت و فروتنی بیشتر در میان زنان خصوصا مادران یافت می شود به همین جهت است که جشن اسفندگان را به نام روز زن و مادر در ایران باستان نامگذاری نمودند .کاشت سبزه و قرار دادن آن در سفره هفت سین نیز به همین دلیل است.
و اما پنجمین و ششمین گام هاوروتات (haurvatat) و یا خرداد که به معنای رسایی و کمال است و امرتات و یا امرداد که به معنای جاودانگی است .اهورامزدا گوهر کمال است او همه خوبی ها را در خود دارد و همه خوبی ها را از خود می دهد کمال نمادی از خود شناسی اهورامزداست .آدمیان می توانند با کوشش در راه رسیدن به کمال با به کار بردن خرد (بهمن)و کارکرد به راستی (اشا )و مهر ورزی(سپنتا آرمیتی)توان اهورایی بدست آورده (شهریور)ودر راستای کمال (خرداد) راه پی موده خود را شناخته و به خدا برسند (امرداد) امرتات به معنای بی مرگی است اهورامزدا بی آغاز بی پایان و جاودانی است در اوستا امرتات و هاوروتات بیشتر جاها با هم آمده اند و این نشانه آن است که راه رسیدن به جاودانگی نایل شدن به خودشناسی و رسایی و کمال است و آدمی میتواند با خرد و راستی و مهرورزی به توانایی سازنده دست یافته و با آن توانایی به رسایی و سرانجام به جاودانگی برسد.در جهان مادی نگهبانی آبهای روان با خرداد است و در سفره هفت سین نیز ما به احترام این امشاسپند آب می گزاریم.و در فرهنگ ایرانی درخت سرو نیز به امرداد نسبت داده می شود چرا که هیچ وقت از بین نمی رود .
آخرین گام رسیدن به اهورامزداست که در فرهنگ و عرفان ایرانی آخرین مرحله و شناخت خداوند است و انسانی که از خدایی به خودآیی رسد در این مرحله گام نهاده است .که عطار از آن به سیمرغ تعبیر می کند و حلاج ندای انا الحق سر می دهد .سخن در اینباره بسیار است . ریشه کلمه جشن که یشن می باشد به معنای ستایش و نیایش خداوند هدف اصلی تمامی جشنهای ایرانی از جمله نوروز می باشد .قرار دادن دانه های مختلف از گیاهان مختلف بر سفره هفت سین به نوعی سپاسگزاری از برکات خداوندی است و آرزو کردن سالی پر از خیر و برکت به همراه خوشی و تندرستی از خداوند یکتا و راز جاودانگی فرهنگ ایرانی به همین دلیل است. فرهنگی که هدف آن رسیدن به حقیقت و ناب هستی و شناخت هر چه بیشتر خداوند است .
ای خداوند جان و خرد هنگامی که در اندیشه خود تو را سر آغاز و سرانجام هستی شناختم .آنگاه با دیده دل دریافتم که توئی آفریننده راستی و داور دادگری که کردار مردم جهان را داوری می کنی هات۳۱ بند ۸
هر کسی در این جهان باید برابر آیین ازلی اشا یا راستی که بنیاد زندگی را تشکیل می دهد رفتار کند هات۳۳بند۱
ای هستی بخش دانا ای اشا و ای وهومن سرودهایی می سرایم که کسی پیش از این نسروده است .آرزو دارم بوسیله اشا و وهومن و خشترای فناناپذیر حس و ایمان و فداکاری در قلبهایمان افزایش یابد . پروردگارا درخواست ما را بپذیر و بسویمان روی آور و بما خوشبختی کامل ارزانی دار.هات ۲۸ بند ۳
کسی که به گوهر راستی و نیکی بگرود شهریور و بهمن و اردیبهشت و اسفند او را یاری و استواری دهند و در کوشش در راه راستی و بر انداختن دروغ پشت و پناه وی باشند چنان که در روز پسین از آزمایش سرافراز بر آید و در برابر دروغ پرستان نخستین کسی باشد که به سوی بهشت جاودان گام بردارد.هات ۳۰بند۷
مزدا اهورا با شهریاری و مهرخود به کسی که رفتار و گفتارش در پرتو اندیشه نیک و بهترین منشها بر پایه راستی باشد رسایی و جاودانگی بخشد.هات۴۶ بند۱
samira
samira
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 7

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

تاریخ باستانی ایران زمین - صفحة 3 Empty وصیت نامه داریوش بزرگ

پست من طرف samira 3/14/2010, 04:21

وصیت نامه داریوش بزرگ هخامنشی
اینک من از دنیا میروم بیست وپنج کشور جزء امپراتوری ایران است. و در تمام این کشور ها پول ایران رواج دارد وایرانیان در آن کشور ها دارای احترام هستند . و مردم کشور ها در ایران نیز دارای احترام هستند. جانشین من خشایار شا باید مثل من در حفظ این کشور ها بکوشد . وراه نگهداری این کشور ها آن است که در امور داخلی آنها مداخله نکند و مذهب وشعائر آنان را محترم بشمارد.اکنون که من از این دنیا می روم تو دوازده کرور در یک زر در خزانه سلطنتی داری و این زر یکی از ارکان قدرت تو میباشد . زیرا قدرت پادشاه فقط به شمشیر نیست بلکه به ثروت نیز هست . البته به خاطر داشته باش تو باید به این ذخیره بیفزایی نه اینکه از آن بکاهی . من نمی گویم که در مواقع ضروری از آن برداشت نکن ، زیرا قاعده این زر در خزانه آن است که هنگام ضرورت از آن برداشت کنند ، اما در اولین فرصت آنچه برداشتی به خزانه برگردان . مادرت آتوسا برمن حق دارد پس پیوسته وسایل رضایت خاطرش را فراهم کن . ده سال است که من مشغول ساختن انبار های غله در نقاط مختلف کشور هستم و من روش ساختن این انبار ها را که از سنگ ساخته می شود وبه شکل استوانه هست در مصر آموختم و چون انبار ها پیوسته تخلیه می شود حشرات در آن بوجود نمی آیند و غله در این انبار ها چند سال می ماند بدون اینکه فاسد شود و توباید بعد از من به ساختن انبار های غله ادامه بدهی تا اینکه همواره آذوقه دو و یا سه سال کشور در آن انبار ها موجود باشد . و هر ساله بعد از اینکه غله جدید بدست آمد از غله موجود در انبار ها برای تامین کسری خواروبار از آن استفاده کن و غله جدید را بعد از اینکه بوجاری شد به انبار منتقل نما و به این ترتیب تو هرگز برای آذوغه در این مملکت دغدغه نخواهی داشت ولو دو یا سه سال پیاپی خشکسالی شود . هرگز دوستان وندیمان خود را به کار های مملکتی نگمار و برای آنها همان مزیت دوست بودن با تو کافی است . چون اگر دوستان وندیمان خود را به کار های مملکتی بگماری و آنان به مردم ظلم کنند و استفاده نامشروع نمایند نخواهی توانست آنها را به مجازات برسانی چون با تو دوست هستند و تو ناچاری رعایت دوستی بنمایی . کانالی که من میخواستم بین شط نیل و دریای سرخ بوجود بیاورم هنوز به اتمام نرسیده و تمام کردن این کانال از نظر بازرگانی و جنگی خیلی اهمیت دارد تو باید آن کانال را به اتمام برسانی و عوارض عبور کشتی ها از آن کانال نباید آنقدر سنگین باشد که ناخدایان کشتی ها ترجیح بدهند که از آن عبور نکنند .اکنون من سپاهی به طرف مصر فرستادم تا اینکه در این قلمرو ، نظم و امنیت برقرار کند ، ولی فرصت نکردم سپاهی به طرف یونان بفرستم و تو باید این کار را به انجام برسانی . با یک ارتش قدرتمند به یونان حمله کن و به یونانیان بفهمان که پادشاه ایران قادر است مرتکبین فجایع را تنبیه کند . توصیه دیگر من به تو این است که هرگز دروغ گو و متملق را به خود راه نده ، چون هردوی آنها آفت سلطنت هستند و بدون ترحم دروغ گو را از خود دور نما . هرگز عمال دیوان را بر مردم مسلط نکن ، و برای اینکه عمال دیوان بر مردم مسلط نشوند ، قانون مالیات وضع کردم که تماس عمال دیوان با مردم را خیلی کم کرده است و اگر این قانون را حفظ کنی عمال حکومت با مردم زیاد تماس نخواهند داشت . افسران وسربازان ارتش را راضی نگه دار و با آنها بدرفتاری نکن . اگر با آنها بد رفتاری کنی آنها نخواهند توانست معامله متقابل کنند . اما در میدان جنگ تلافی خواهند کرد ولو به قیمت کشته شدن خودشان باشد و تلافی آنها اینطور خواهد بود که دست روی دست می گذارند و تسلیم می شوند تا اینکه وسیله شکست خوردن تو را فراهم کنند . امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده وبگذار اتباع تو بتوانند بخوانند وبنویسند تا اینکه فهم وعقل آنها بیشتر شود وهر چه فهم وعقل آنها بیشتر شود ، تو با اطمینان بیشتری میتوانی سلطنت کنی . همواره حامی کیش یزدان پرستی باش . اما هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی نماید و پیوسته و همیشه به خاطر داشته باش که هرکس باید آزاد باشد و از هر کیش که میل دارد پیروی نماید . بعد از اینکه من زندگی را بدرود گفتم . بدن من را بشوی و آنگاه کفنی را که من خود فراهم کرده ام بر من به پیچان و در تابوت سنگی قرار بده و در قبر بگذار . اما قبرم را که موجود است مسدود نکن تا هرزمانی که میتوانی وارد قبر بشوی و تابوت سنگی مرا در آنجا ببینی و بفهمی ، که من پدر تو پادشاهی مقتدربودم و بر بیست وپنج کشور سلطنت میکردم ،مردم و تو نیز مثل من خواهی مرد . زیرا سرنوشت آدمی این است که بمیرد ، خواه پادشاه بیست وپنج کشور باشد خواه یک خارکن و هیچ کس در ان جهان باقی نخواهد ماند . اگر تو هر زمان که فرصت بدست می آوری وارد قبر من بشوی و تابوت را ببینی ، غرور وخود خواهی برتو غلبه خواهد کرد ، اما وقتی مرگ خود را نزدیک دیدی ، بگو قبر مرا مسدود نمایند و وصیت کن که پسرت قبر تو را باز نگه دارد تا ینکه بتواند تابوت حاوی جسد تو را ببیند .زنهار زنهار ، هرگز هم مدعی وهم قاضی نشو اگر از کسی ادعایی داری موافقت کن یک قاضی بیطرف آن ادعا را مورد رسیدگی قرار دهد . و رای صادر نماید . زیرا کسی که مدعی است اگر قاضی هم باشد ظلم خواهد کرد . هرگز از آباد کردن دست برندار . زیرا که اگر از آباد کردن دست برداری کشور تو رو به ویرانی خواهد گذاشت زیرا این قاعده است که وقتی کشوری آباد نمی شود به طرف ویرانی می رود . در آباد کردن ، حفر قنات و احداث جاده وشهر سازی را در درجه اول قرار بده . عفو وسخاوت را فراموش نکن و بدان بعد از عدالت برجسته ترین صفت پادشاهان عفو است و سخاوت ، ولی عفو باید فقط موقعی بکار بیفتد که کسی نسبت به تو خطایی کرده باشد و اگر به دیگری خطایی کرده باشد و تو خطا را عفو کنی ظلم کرده ای زیرا حق دیگری را پایمال نموده ای .بیش از این چیزی نمیگویم این اظهارات را با حضور کسانی که غیر از تو در اینجا حاضر هستند ، کردم . تا اینکه بدانند قبل از مرگ من این توصیه ها را کرده ام و اینک بروید و مرا تنها بگذارید زیرا احساس میکنم مرگم نزدیک شده است. روح آن بزرگمرد تاریخ ایران شاد باد
samira
samira
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 7

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

تاریخ باستانی ایران زمین - صفحة 3 Empty بابک خرمدین

پست من طرف samira 3/14/2010, 04:27

بابک خرمدین
بابک خرمدین از ایرانیانی بود که ازآذربایجان برضد اشغالگری عرب ها پس از حمله به ایران، بپا خواست. وی رهبری سرخ‌جامگان را به عهده داشت. از جنبش های دیگر ایرانیان می‌‌توان به مازیار از مازندران، ابومسلم خراسانی ویعقوب رویگر از سیستان اشاره کرد.

تلفظ نام بابک به زبان فارسی میانه پاپک بود که به معنای پدر جوان است. پدر بابک اهل تیسفون بود که به آذربایجان کوچید و در پیرامون کوه سبلان زنی را به همسری گزید. بابک در جوانی با شروین پسر ورجاوند سرور گروه مزدکیان تبرستان دیدار نمود. پس از آن او و مادرش به روستای دیگری در آن پیرامونها کوچیدند که مردمش از گروه مزدکیان و خرم دینان بودند. پیشوای آنها جاویدان پسر شهرک بود که از آنجا که بابک در تنبور زدن زبردست و توانا بود او را پیش خود نگه داشت. در سال ۲۰۱ هجری قمری بابک از کیش جاویدانی دست کشید و خود بعنوان پیشوای خرمدینان سر به شورش بر علیه اشغالگران عرب گذاشت. خلیفه تازیان به مدت بیست و دو سال سپاهیان فراوانی را برای سرکوب بابک ایرانی گسیل داشت و سرانجام با همکاری یک ایرانی تبار بنام افشین، اعراب بر خرمدینان ایرانی چیرگی یافتند. و او را به سامَرّا نزد خلیفه بردند. خلیفه معتصم دستور داد تا بابک را سوار بر فیل کردند و در شهر بگردانند و در روز پنجشنبه دوم صفر سال ۲۲۳ با بودن امان نامه‌ای که به او داده بودند به دستور خلیفه او را تکه تکه کرده و کشتند. قرارگاه اصلی بابک خرمدین دژی استوار و سخت گذر بنام دژ بَذ بود که در نزدیکی شهر کَلِیبَر در شهرستان اهر استان آذربایجان شرقی قرار دارد.بابک بابک خرمدین انسان برای پیروزی خلق شده! اورا می‌‌توان نابود کرد ولی نمی‌توان شکستش داد. صدها سال از مرگ سربلندی آمیز این انسان ازاده می‌‌گذرد.در دامنه ساوالان بدنیا امد دردربار بامر خلیفه مثله اش کردند. او وفرزند برو مندش آذر وبرادرش عبدا ﷲ ویاران ازادی خواهش درراه ازادی مردم جان خودرا فدا نمودند..افشین زروسیم وقدرت خلیفه را گزینش و به او ومردم خیانت نمود. وعنوان خاین را نصیب خود نمود.امروز نام بابک روی نوزادان این سرزمین خودنمائی می‌کند. هرسال مردم آزاده جهت سپاسداری از فرزند برومند خود راهی قلعه بابک می‌‌شوند.تا یادش را گرامی دارند. خلیفه :عفوت میکنم ولی بشرطی که توبه کنی ! بابک :توبه را گنهگاران کنند٬توبه از گناه کنند. خلیفه :تو اکنو ن در چنگ ما هستی! بابک:اری ٬تنها جسم من در دست شما است نه روحم٬ دژ آرمان من تسخیر ناپذیر است. خلیفه :جلاد مثله اش کن! معلون اکنون چراغ زندگیت را خاموش می‌‌کنم. بابک روی به جلاد٬چشمانم را نبند بگذار باچشم باز بمیرم. خلیفه :یکباره سرش را ازتن جدا مکن٬ بگذار بیشتر زنده بماند!اول دستانش را قطع کن!جلاد بایک ضربت دست راست بابک را به زمین انداخت.خون فواره زد.بابک حرکتی کرد شگفتی در شگفتی افزود٬زانو زده ٬خم شد وتمام صورتش را با خون گرمش گلگون گرد.شمشیر دژخیم بالا رفت وپایین آمد ودست چپ دلاور ساوالان را نبز از تن جدا کرد.فرزند ازاده مردم به پابود٬استواربود.خون از دو کتفش بیرون می‌‌جست. خلیفه :زهر خندی زد : کافر! این چه بازی بود که در آستانه مرگ در آوردی؟چرا صورت خود به خون آغشته کردی؟ چه بزرگ بود مرد٬چه حقیر بود مرگ٬ چه حقیر تر بود دشمن!پیش دشمن حقیر٬مردبزرگ٬بزرگتر باید. گفت:در مقابل دشمن نامرد٬مردانه بایدمرد٬اندیشیدم که از بریده شدن دستانم ٬خون ازتنم خواهدرفت. خون که رفت٬ رنگ چهره زرد شود .مبادا دشمن چنان گمان کند از ترس مرگ است٬خلق من نمی‌پسندندکه بابک در برابرگله ء روباهان ترسی به دل راه دهد.... خلیفه از بیخ گلو نعره کشید: ببر صدایش را!!!! وشمشیر پایین آمدوسر. سری که هرگزپیش هیچ زورمند ستمگری فرود نیامده بود. اگر بخاطر غروب آفتاب اشک بریزی ودر سوگ نشینی ٬از تماشای ستارگان درخشان وآسمان زیبا بی بهره خواهی ماند. دهم تیرماه تولدش گرامی باد. « خزه به سنگ غلطان نمی‌چسبد» واپسین وصیت یک زندانی در روز اعدام در۲۱ بهمن نهم فوریه انسانی که گلها را دوست داشت گل بی خار جهان مردم نیکو سیرند.


وصیت من خیلی آسان و آسان است چرا که چیزی برای تقسیم کردن ندارم نزدیکان من نیازی به لابه وگریه ندارند «خزه به سنگ غلطان نمی‌چسبد» جسم من ؟ آه اگر قدرت انتخابش را داشتم دوست داشتم به خاکستر تبدیل گردد تا نسیم آنرا ببرد جائیکه برخی از گل‌ها میرویند شاید برخی از ان گل‌ها پژمرده دوباره جان گیرند و شکوفه دهند این واپسین وصیت من است خوشبختی از ان همه شما باد.


جنبش خرمدینان
جنبش خرمدینان از جنبش‌های مهم اجتماعی مذهبی پس از اسلام درایران و آغازگر جنبش جاویدان پور شهرک اواخر قرن دوم هجری قمری(192-201) بود که بعدها بابک پور مرداس معروف به خرمدین رهبری آنرا بدست گرفت و بیش از 22 سال 201-223 هجری قمری برابر با 816 - 838 میلادی در ناحیه آذربایجان و جبال که بعدها کردستان خوانده شد، و مناطق مرکزی ایران علیه اشغال گران عرب وخلفای اسلام رزمید، ولی عاقبت معتصم خلیفه عباسی با تزویر و نیرنگ اورا دربند کرد و بطرز فجیعی کشت.

رهبری بابک

جنبش سرخ جامگان تقریبا شبیه جنبش سپیدجامگان بود، منتها با یک تفاوت که بابک رهبر این جنبش بر عکس المقنع، هیچ وقت خودش ادعای پیامبری یا خدائی نکرد و برای جلب توجه پیروانش، نه ماه نخشب از چاه بیرون آورد و نه وسیله ی انعکاس نور خورشید بعنوان تجلی نور خدا داشت و نه فرصت یافت که خودرا به تنور آتش بیافکند که پیروانش بیشتر به بازگشت او اعتقاد پیدا کنند، آنگونه که حکیم هاشم مقنع انجام داد، بلکه اکثریت مردم زحمتکش اورا به خاطر مقاومتش درمبارزه، بی باکی و دلیری و توانائی معجزه آسا و مردم داریش، بحد پرستش ستایش می‌‌کردند وبفرمانش گوش فرا می‌‌دادند. مطهر بن طاهر مقدسی گرچه یکی از دشمنان سر سخت خرم دینان بود، اما در وصف مرام و مردانگی ونیکو کاری بابکیان چنین نگاشته است:

«از ریختن خون جز به هنگامی که علم طغیان بر افرازند، خود داری می‌‌کنند، به پاکیزگی بسیار مقیدند. میل دارند با نرمی و نکوکاری با مردم دیگر آمیزش کنند و اشتراک زنان را با رضایت خود آنان جایز می‌‌دانند». قابل ذکر است، این نیش زهرآگین آخر جمله مقدسی، منحصر به این تاریخ نویس اسلامی نبوده، بلکه آن گونه که انصافپور در نهضتهای ملی و مذهبی آورده است، این سلاح همه تاریخ نگاران علیه مخالفان عقیدتی بوده است. او می‌‌گوید:

«در آن روزگاران چون حکام، ولینعمت اهل قلم و روشنفکران بودند و بر زندگانی و روزی دبیران و خبرنویسان و تاریخ نگاران و شاعران غیر آزاد خداوندگاری داشتند؛ هر آنچه از امور مصالح خویش را بر مراد می‌‌دیدند به آن تقریر می‌‌کردند چنانکه دبیران از بیم جان و خانمان نه فقط نمی‌توانستند سخنان شورشگران و مخالفان را منعکس سازند بلکه برای تحکیم موقعیت خود و گاه برای خوشایند خداوندان دولت و ولینعمت خود به توده های قیام کننده ناسزا هم می‌‌گفتند و برایشان اتهام های ناروا و دور از حقیقت وارد می‌‌کردند و درباره شان سخنان خلاف واقع می‌‌نوشتند».

بهرصورت پس از مرگ جاویدان که در جنگی زخمی شده بود و پیش از فوت به همسرش وصیت نموده بود که روح او در بابک حلول خواهد کرد و او باید بابک را بعنوان جا نشینش به مردم معرفی نماید. لذا بنا به این وصیت بابک پرچم مبارزه جاویدان را بدست گرفت و همانگونه که گفته شد، بیش از 22 سال علیه خلفای اسلام جنگید.

سرانجام جنبش

متاسفانه معتصم، خلیفه اسلام، موفق شد با اهداء پول زیاد و مقام به افشین، شاهزاده ایرانی، بابک را با نیرنگ به دام بیاندازد و اورا با فجیع ترین شکل در بغداد به قتل برساند. خواجه نظام الملک وزیر سلجوقیان در کتاب سیاستنامه خود آورده است:«چون چشم معتصم بر بابک افتاد، گفت:«ای سگ، چرا فتنه در جهان انگیختی و چرا چندین هزار مسلمان بکشتی؟» هیچ جواب نداد. فرمود تا هر چهار دست و پایش ببرند. چون یک دست ببریدند، دست دیگر در خون زد و در روی مالید و همه روی را از خون سرخ کرد. معتصم گفت: «ای سگ، باز این چه علم است؟» گفت: «در این حکمتی است.» گفتند: «آخربگوی، چه حکمتی است؟» گفت: «شما هردو دست و پای من بخواهید بریدن، و گونه مردم از خون سرخ باشد، و چون خون از تن برود، روی زرد شود. ... من روی خویش به خون سرخ کردم تاچون خون از تنم بیرون شود، نگویند که از بیم و ترس رویش زرد شد». خواجه نظام الملک در ادامه می‌گوید؛ معتصم را سه فتح برآمد که هر سه قوت اسلام بود؛ یکی فتح روم، دوم فتح بابک و سوم فتح مازیار در طبرستان، که اگر از این سه فتح یکی بر نیامده بودی اسلام شده (رفته) بود.

جنبش‌های همدوره

قابل ذکر است که جنبش سرخ علمان به رهبری مازیار بن قارن در یک برهه از زمان در شرق و غرب ایران با بابکیان هم عصر بوده اند. دو سال پس از شکست بابک، مازیار بن قارن نیز گرفتار آمد و اورا در زیر تازیانه کشتند، زیرا انکار کرد که با افشین شاهزاده ایرانی مکاتبه داشته است. خلیفه جسد مازیار را هم در کنار پیکر خشکیده همرزم قهرمانش بابک بدار، آویخت. دیری نپائید که جسد افشین نیز به آنان پیوست. خرمدینان نیز همانند پیشینیان خود به تناسخ روح قایل بودند و گویا مرام مزدکی داشتند. شهرستانی در این باره می‌گوید15) “پیروان بومسلم و مبیضه (سپیدجامگان) نیز از خرمدینان بودند. خودعنوان خرمدینی نشان می‌دهد که باید حتی دردوران ساسانی مانندتراکیب “بهدینی“ (کیش زرتشتی) و“درست دینی“ (کیش مزدکی) ایجاد شده باشد“. در هر حال ابن الندیم در الفهرست نیز مزدکی بودن خرمدینان را تایید می‌‌کند و مینویسد: “خرمدینان که بسرخ جامگان شهرت دارند از پیروان مزدک هستند و در آذربایجان، ری ارمنستان، دیلم، همدان و دینور (مرکز ولایت شرقی کردستان آنروزی) پراکنده اند“.

مسعودی تاریخ نویس قرون وسطا در رابطه با پیروان خرمدینی در زمان خود می‌‌نویسد: “اکنون به سال 332 هجری بیشتر خرمیان از فرق کردکیه و لودشاهیه هستند و این دو فرقه از همه خرمیان معتبر ترند“.

ایران پس از جنبش خرمدینان

از شکست بابک خرمدین تا سال 254 هجری قمری جنبشهای دیگر در برابر خلفا فرا گیر نبودند. از این سال بود که انقلاب سازمان یافته بردگان به رهبری علی بن محمد رازی زنگی یار (صاحب الزنج) که بزنگی یاران شهرت یافت و تا سال 270 هجری قمری دوام آورد و یک دولت نیز در جنوب غربی ایران تشکیل داد، زمینه را برای ضعف خلفا و پایان حاکمیت اعراب در ایران آماده نمود. افزون بر این در کتب تاریخی و از جمله تاریخ طبری گاه می‌‌بینیم که: “ علی بن ابان“ سپه دار نامدار و بزرگ زنگی یاران، از بحرین و یمامه به سوی ری سپاه می‌‌برد و یا کردان که با دربار خلافت در ستیز بودند، به دولت بردگان زنگی یار خراج می‌‌دادند و یا علی بن محمد زنگی یار پیشوای بردگان از آنان (کردان) می‌‌خواست که در منبرها به نام او خطبه بخوانند.(17) این نکات که در لابلای تاریخ دیده می‌شود، نشانه آنست که کردان نه اینکه در ستیز دائم با خلفای اسلام بوده اند، بلکه به جنبشهای ضد خلفا نیز گرایش نشان داده اند. خواجه نطام الملک زنگی یاران را نیز به مزدکی و بابکی بودن متهم می‌‌کند.(18) زنگی یاران درمدت 15 سال صدو پنجاه و شش بار با سپاهیان خلیفه نبرد کردند که در نبردهای آخرین در سال 270 هجری قمری شکست بدی خوردند و با تسخیر مختاریه، پایتخت زنگی یاران توسط سپاهیان خلیفه، حکومت آنان برچیده شد. اگرچه زنگی یاران و همه بردگان و مردم ستم دیده دیگر، از ظهور قریب الوقوع قرمطیان به سال 287 هجری آگاهی نداشتند؛ ولی باز همچنان به ظهور نهضتی دیگر امیدوار مانده و چشم به آینده دوختند.

دلیل ناکامی جنبش
همانگونه که در پیش نیز اشاره شد، یکی از دلایل شکست این جنبشها همان نداشتن اتحاد بوده است. طبری تاریخ نگار قرون وسطا خبری دارد حاکی ازاینکه حمدان قرمط بنیانگذار قرمطیان که در سالهای 250 - 270 هجری سالار صدهزار شمشیردار بوده و از علی بن محمد زنگی یار دعوت می‌‌کند که برای مبارزه با دشمن واحد خود دریک جبهه متحد شوند جواب موافق نمیگیرد.
samira
samira
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 7

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

تاریخ باستانی ایران زمین - صفحة 3 Empty پایان تنگه بلاغی برابر پایان تمدن چند هزار ساله

پست من طرف samira 3/14/2010, 04:33

پایان تنگه بلاغی برابر با پایان تمدن چند هزار ساله
هنگامی که متوجه می شوی که در کمتر از یک سال دیگر تنگه بلاغی در زیر خروارها آب دفن می شود حریصانه به آن چشم می دوزی و اشیا و آثار بدست آمده از آن را بیشتر مرور می کنی. انگار که این آخرین دیدار با تاریخ است.
بر اساس یافته های گروه های مختلف کاوش در این منطقه آثار فراوانی از دوره های مختلف به دست آمده است.
در میان این آثار می توان به انواع سفال ها با نقوش هندسی و بز کوهی و پرندگان اشاره کرد. حتی در بخشهایی از این محوطه آثاری از زندگی پیش از تاریخ انسان به دست آمده است. دورانی که به دوره (( باکون )) معروف است. در واقع این دوران یکی از قدیمی ترین فرهنگهای پیش از تاریخ منطقه فارس است که اولین بار بارقه هایی از این فرهنگ در حدود 74 سال پیش توسط یکی از باستان شناسان بنام جهان (( لنکستر )) و برخی از همکارانش در 2.5 کیلومتری جنوب تخت جمشید کشف شد.
از سویی در سایتهای مختلف حفاری شده در تنگه بلاغی آثار مختلفی از دوره های دیگر به دست آمده است. وجود غارهایی در کوههای اطراف این تنگه زندگی غارنشینی را در این منطقه تایید می کند که مربوط به دوران پارینه سنگی است و قدمتی حدود 12 هزار تا 8 هزار ساله دارد. غار موسوم به حاج بهرامی که توسط گروه ژاپنی در این محوطه کشف شده است. از نمونه های آن است پس از دوره ای که انسانها غارها را رها کردند و در دشت ها اسکان یافته اند آثار متعددی در این تنگه از خود بر جای گذاشته اند. در محوطه باستانی تنگه بلاغی تپه ای به نام رحمت آباد کشف شده است که تاریخی هشت هزار ساله دارد. در واقع این آثار بیانگر استقرار پیش از تاریخ انسان در این منطقه است. دورانی که هنوز انسان موفق به اختراع خط نشده بود و ابزار و امکانات زندگی اش اولین مراحل را پشت سر می گذاشت.
بر اساس کاوش باستان شناسان در ماههای اخیر آثار بسیار پر ارزشی از این محوطه بدست آمده است. قدیمی ترین آثار کشف شده در تنگه بلاغی به چیزی در حدود 25 هزار سال بر می گردد. دست افزارهای سنگی که در حوزه رودخانه کشف شده قدمتی دیر پا دارند.
در واقع آثار بدست آمده از حوزه رودخانه (( پلوار )) متعلق به دورانی است که در ادبیات باستان شناسی به دوران موستری یا موسترین معروف است. این دوران به 25 هزار تا 40 هزار سال پیش مربوط است. شکی نیست که تنگه بلاغی گنجینه ای از دوره های مختلف زندگی بشری را پیش رویمان می گذارد.
حال با این قدمت تاریخی که حد اقل به 25 هزار سال پیش و دوران ماقبل تاریخ بر می گردد و با وجود مقبره کوروش بزرگ کسی که اولین قانون را در جهان پایه گذاری کرده است در محوطه این تنگه آیا باز هم باید سد سیوند که باعث نابودی تمامی این تنگه و تاریخ بشری و ماقبل تاریخ آن می شود باز هم آبگیری شود؟
آیا اگر به جای ای 25 هزار سال قدمت تاریخی و بشری در این تنگه فقط یک امام زاده حتی بی اصل و نصب دفن شده بود دولت و مسولین باز هم به فکر ساخت یک سد در این منطقه می افتادند؟
افسوس………
samira
samira
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 7

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

تاریخ باستانی ایران زمین - صفحة 3 Empty زندگینامه خشایار شاه

پست من طرف samira 3/14/2010, 04:35

زندگی نامه خشایارشا
این نوشته تاریخچه ای از زندگی خشایارشا یکی از مقتدرترین پادشاهان سلسله هخامنشی است.

خشایارشا ، پدرش داریوش بزرگ و مادرش آتوسا دختر کوروش بزرگ می باشد.

نام خشایارشا از دو جز خشای ( شاه ) و آرشا ( مرد ) تشکیل شده و به معنی (( شاه مردان )) است.


دوران پادشاهی


خشایارشا در سن سی و شش سالگی به پادشاهی رسید و در آغاز پادشاهی شورشی را که در مصر برپا شده بود فرونشاند و بعد به بابل رفت و شورشهای آنجا را نیز سرکوب کرد. در این جنگ قسمت قابل توجهی از بابل ویران گشت.

خشایارشا در صدد استفاده از اختلافات داخلی یونانیان نبود و نمی خواست به این کشور حمله کند ، اما اطرافیان وی از جمله مردونیه ، داماد داریوش ، شکست مارتن را مایه سرشکستگی ایران می دانست و خشایارشا را به انتقام فرامیخواند. یونانیان مقیم دربار ایران نیز که از حکومت این کشور ناراضی بودند از خشایارشا درخواست می کردند که به یونان یورش برد. در آن زمان در یونان حکومتهای مستقلی با عنوان دولت شهر بر هر یک از شهرهای این کشور حکمرانی می کرد.


حمله به یونان


سرانجام خشایارشا به قصد حمله به یونان به کاپادوکیه واقع در آسیای کوچک رفت و این شهر را مرکز ستاد فرماندهی خود قرار داد. وی سه سال تمام به تجهیز سپاه مشغول شد و در پایان سپاه بزرگی که بنا به گفته هردوت در آن 46 گونه نژاد و قوم مختلف حضور داشت آماده کرد و در بهار 480 قبل از میلاد بسوی یونان حرکت کرد. تازیها ، هندی ها ، پارسها ، مادها ، سکاها ، فینیقیها ، مصریها و حتی ساکنان کنداب پارس ( خلیج فارس ) نیز در این لشکرکشی حضور داشتند. البته لازم بذکر است که مورخان یونانی در مورد تعداد قشون ایران در این لشکرکشی مبالغه نموده اند و گاه تا پنج میلیون نفر نیز یاد کرده اند ، اما بنا به نوشته سایر مورخان تعداد سپاه خشایارشا پانصد هزار نفر بوده که البته همه آنها سرباز نبوده و بسیاری آشپز و ملوان و ... در این ارتش خدمت می نمودند

.

نبرد ترموپیل و تصرف آتن


به ابتکار خشایارشا پلی از قایق بر روی بغاز داردانل ساختند که نیروی زمینی ایران توانست از روی آن عبور کرده و وارد خاک یونان شوند. در ابتدا خشایارشا با پادشاه کارتاژ صلح کرد تا وی یونانیان را همراهی نکند. علاوه بر این تعداد زیادی از یونانیان به ارتش خشایارشا پیوستند از جمله مردم منطقه تسالی اما در همین هنگام طوفانی سهمگین وزید و به کشتی های ایرانیان سدمه وارد آورد. سرانجام در دریای آرتمزیوم بین کشتی های دو سپاه جنگ در گرفت و یونان شکست خورد. نبرد دیگری در تنگه ترموپیل در گرفت که به علت تنگی جا نیروی ایران با مقاومت آتنی ها و اسپارتی ها که برای نخستین بار با هم متحد شده بودند مواجه شد. سرانجام یک یونانی به ایرانیان که در آستانه شکست بودند راهی را معرفی کرد که به پشت تنگه می رفت.یونانیان با آگاهی از این خیانت گریختند و فقط لئونیداس ( پادشاه اسپارتها ) به همراه سیصد نفر اسپارتی به جای ماندند و همگی کشته شدند. سپاه ایران بعد از این جنگ آتن را به تصرف درآورد و کاخ آکروپولیس در زمان جنگ نابود شد ولی معبد آکروپولیس و خانه های شهر به دستور خشایارشا سالم ماند.


جنگ در خلیج دریای سالامیس


پس از آن یونانیان اقدام به مشورت نمودند یکی از بزرگان آتن به نام تمیستوکلس معتقد بود که در جزیره سالامیس به دفاع بپردازند اما سایر یونانیان میگفتند که باید در تنگه کورینت مقاومت کرد. تمیستوکلس که دید نمی‌تواند نظر خود را به دیگران بقبولاند نامه‌ای به شاه ایران نوشت و خود را از طرفداران یونان نشان داده گفت که چون آنان قصد فرار دارند وقت آن است که سپاه پارس آنان را یکسره نابود کند. خشایارشا پیغام را راست انگاشته ناوگان مصری تحت فرماندهی ایران جزیره پنسیلوانیا را تسخیر کرد. یونانیان در جزیره سالامیس گیر افتادند و لذا گفتند یا باید در همین جا مقاومت کنیم یا نابود شویم و این همان چیزی بود که تمیستوکلس میخواست.

نیروی دریایی ایران برخلاف کشتی‌های یونانی که آرایش صف را اختیار کرده بودند به دلیل تنگی جا بطور ستونی اقدام به حمله کرد و ناگهان زیر آتش نیروهای دشمن قرار گرفت. جنگ تا شب ادامه داشت و در این جنگ بیش از نیمی از کشتیهای ایران نابود شد و لذا سپاه ایران اقدام به عقب نشینی کرد. یونانیان که ابتدا متوجه پیروزی خود نشده بودند در صبح روز بعد با شگفتی دیدند که از کشتیهای ایرانی خبری نیست! تمیستوکلس بعد از این پیروزی گفت: «حسادت خدایان نخواسته که یک شاه واحد بر آسیا و اروپا حکمرانی کند.>>

در همین زمان خشایارشا اخبار بدی از ایران دریافت کرد و لذا اقدام به مشاوره با سرداران خود نمود. نظر مردونیه این بود که خود وی با سیصد هزار سپاهی برای تسخیر کامل یونان در این سرزمین باقی بمانند و خود خشایار شاه به ایران بازگردد. شاه این نظر را پذیرفت ولی در زمان بازگشت تعداد زیادی از اسبان و سپاهیان وی در اثر گرسنگی و بیماری مردند.


نبرد پلاته


از سوی دیگر مردونیه به یونانیان پیشنهاد داد که تبعیت ایران را بپذیرند و گفت که در این صورت در امور داخلی خویش آزادند. اما آنان این پیشنهاد را رد کرده جنگ دوباره در گرفت. مردونیه آتن را باز هم به تسخیر درآورد اما در محل پلاته صدهزار یونانی در مقابل وی صف آرایی کردند. در ابتدا تصور می‌شد که ایرانیان پیروز هستند چراکه نهایت دلاوری را نشان دادند اما این گونه نشد. مردونیه در آغاز جنگ در اثر تیری که به وی اصابت کرد کشته شد و سپاه بی سردار ایرانی نبرد بی حاصلی را آغاز کرد که تنها سه هزار ایرانی از آن جان سالم بدر بردند.

نبرد دیگر، جنگ در دماغه می کیل است: ناوگان ایران که پس از نبرد پلاته در حال بازگشت به میهن بود، در این محل توسط سپاه دشمن منهدم شد.


حمله یونان به مستملکات ایران


پس از عقب نشینی ایرانیان، یونانیان به پادگان پارس واقع در یونان حمله کرده و آنجا را تصرف نمودند. چندین سال بعد نیز به مستملکات ایران یورش برده و برخی از جزایر غرب آسیای صغیر نظیر قبرس را به تصرف درآوردند.


علل شکست سپاه ایران


بنابر نوشته مورخان علل شکست ایران در تسخیر یونان به این شرح است:

زیادی شمار نفرات که تأمین آذوقه و هدایت ارتش را مشکل میساخت.

نامناسب بودن سلاحهای ایرانیان در برابر یونانیان سنگین اسلحه(به غیر از هنگ جاویدان باقی سپاه ایران از سلاح‌های سبک نظیر تبر (!) استفاده می‌کردند.)

عدم آشنایی ایرانیان به موقعیت جغرافیایی یونان

اغفال شدن ارتش ایران در سالامیس

بازگشت ناگهانی خشایارشا

ناهمواری جلگه‌های یونانی و عدم عادت ایرانیان به جنگ در این سرزمینها که نیروهای دریایی و زمینی را از حمایت یکدیگر محروم می‌کرد.

مهم‌ترین علت شکست ایران در این نبرد روحیه عالی یونانیان بود. چرا که آنان مردمانی استقلال طلب بودند و حاضر نبودند که تبعیت ایران را بپذیرند.


داستان استر و مردخای


این داستان که به اشاره تورات در زمان خشایارشاه رخ داده مربوط به دختری یهودی است به نام استر به معنی ستاره که همسرشاه و ملکه دربار بود. اما سعایتی که وزیر خشایارشاه از پسرعموی این دختر به نام مردخای نزد شاه بعمل آورد (کینه این وزیر به دلیل تعظیم نکردن مردخای در مقابل وی بوده است!) سبب دستور قتل عام یهودیان ایران از سوی خشایارشاه شد اما استر و مردخای با اثبات بی گناهی خویش موجب شدند که شاه دستور قتل وزیر خود و خانواده او را بدهد. در مورد صحت این داستان بین مورخان قدیم و جدید اختلاف نظر وجود دارد.


درباره خشایارشا


خشایارشا مردی عیاش بوده و تحت تأثیر زنان و خواجه سرایان قرار می‌گرفته، اما صفاتی عالی نیز داشته بطوریکه یونانیان بزرگ منشی او را ستوده اند. مشهور است که اسکندر وقتی که تخت جمشید را به آتش کشید، مجسمه خشایارشا به روی زمین افتاد و اسکندر گفت: آیا باید بخاطر روح عالی و صفات نیکویت تو را از روی زمین بردارم یا بگذارم که روی زمین بمانی تا بخاطر تاخت و تازت به یونان مجازات شوی؟

خشایارشاه در تخت جمشید که بدستور پدرش داریوش ساخته شده بود قصرهای دیگری بنا کرد که بر عظمت و شکوه این اثر باستانی افزود. همین طور کتیبه‌هایی در کوه الوند و نیز در ارمنستان از خود به جای گذاشت.

این پادشاه پس از بیست سال سلطنت (485 تا 465 پیش از میلاد)توسط یک خواجه به نام میترادات (مهرداد) به قتل رسید.


منابع


تاریخ ده هزار ساله ایران نوشته عبدالعظیم رضایی

کوروش بزرگ اثر ژرار اسرائل ترجمه مرتضی ثاقب

از کوروش تا پهلوی اثر دکتر حکیم اللهی
samira
samira
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 7

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

تاریخ باستانی ایران زمین - صفحة 3 Empty آتوسا

پست من طرف samira 3/14/2010, 04:39

آتوسا (۵۵۰ تا ۴۷۵ پ.م.) از شهبانوهای ایران بود.

آتوسا زن آسمانی و زمینی ایران قدیم آتوسا دختر کورش و همسر دو پادشاه هخامنشی کمبوجیه و داریوش و مادر خشایار شاه برجسته ترین زن در تاریخ ایران قدیم است. در ایران قدیم ازدواج خواهر و برادر مرسوم بود و علت آن هم نگه داشتن ثروت در خانواده سلطنتی بود. هوتوسا کیانی و آتوسای هخامنشی نخستین کسانی هستند که با خویشاوندان خود ازدواج کرده اند.هوتوسا علاقه مند به ازدواج با گشتاسب بود.با او ازدواج کرد و چندین فرزند به دنیا آورد.او اولین شخصی بود که به دین زرتشت گروید. زرتشت ادعا کرد که هوتوسا به آیین مزدیسنا گرویده است.سپس هوتوسا از شوهر خود گشتاسب درخواست کرد که دین زرتشت را بپذیرد. از این پس دین زرتشت به طور رسمی پذیرفته شد.. از اینجا هوتوسای افسانه ای به عنوان یک زن سیاسی و با نفوذ و با قدرت معرفی شد.از آن پس به خاطر احترام به وی پارسیان نام او را بر دختران خود می گذاشتند. از میان آن دختران مهمتر از همه آتوسا دختر کورش بود.خواهر و همسر اردشیر دوم و همسر اردشیر سوم زنان دیگری هستند که آتوسا نام داشتند زندگی سیاسی آتوسای هخامنشی هیچ زن دیگری از هم دوره های او با او برابری نمی کند. پس از آناهیتا او دومین کسی بود که لقب بانو که یک عنوان مذهبی بود، گرفت.زیرا اینچنین لقبی کمتر به ملکه ها داده می شد. آشیلوس نمایشنامه نویس قرن پنجم پیش از میلاد در یکی از نمایشنامه های خود تحت عنوان ایرانیان که اختصاص به جنگ خشایار شاه با یونانیان دارد از آتوسابه عنوان بانوی بانوان یاد می کند. آتوسا خواندن و نوشتن را به خوبی می دانست.و نقش تصمیم گیرنده در آموزش خود و دیگر درباریان داشت.کمبوجیه عاشق خواهر خود آتوسا شد و مغهای زرتشتی را جمع کرد و از آنها خواست که این ازدواج را برای او قانونی کنند.به خوبی می توان حدس زد که آتوسا علی رغم موقعیت اجتماعی و نفوذی که داشته از زیبایی نیز برخوردار بوده است.پس از اینکه کمبوجیه در مصر خودکشی می کند داریوش شاه با آتوسا ازدواج می کند. این ازدواج چند دلیل داشته است. 1- ازدواج با آتوسا که از سلاله هخامنشی بود حکومت او را قانونی جلوه می داد 2- از آنجا که آتوسا با هوش، با فرهنگ ، با قدرت و تفکر سیاسی بود در موقع لزوم کمک خوبی برای داریوش شاه به حساب می آمد.3- از آنجا که آتوسا زنی جاه طلب و قدرت طلب بود از طریق این وصلت می توانست به آرزوهای خود جامه عمل بپوشاند. از اینجاست که آتوسا لقب بانوی بانوان می گیرد . هرودوت می گوید آتوسا از قدرت فوق العاده ای برخوردار بود و در دوره جنگ با یونان که به توصیه او انجام شده بود داریوش شاه همواره از نصیحتهای او بهره می جست. او حتی علاقه مند بود که در میدان کارزار نیز شوهرش را همراهی کند.هرودوت از قول آتوسا نقل می کند که آتوسا به داریوش شاه می گوید" چرا نشسته ای و عازم جنگ نمی شوی و سرزمینهای دیگر را تسخیر نمی کنی پادشاهی به جوانی و ثروتمندی تو شایسته است که عازم جنگ شود و به پیروزیهایی نائل شود تا به ایرانیان ثابت شود مرد قابلی بر آنها حکمرانی می کند. " اگر گفته هرودوت اغراق آمیز هم باشد باز هم بیانگر نفوذ آتوسا بر شوهرش می باشد. گفته شده است که آتوسا به خوبی از اوضاع فرهنگی زمان خود اگاه بود. و از حضور یونانیان و دیگر ملیتها به دربار بسیار بهره می برد. آتوسا از صلب داریوش شاه دارای 4 فرزند شد. که بزرگترین آنها خشایار شاه بود. اما آتوسا همسر اول داریوش شاه نبود. و داریوش شاه از همسر اولش دارای پسرانی بود که همگی از خشایارشاه بزرگتر بودند.مطابق قانون سلطنت پسر بزرگ شاه پس از او به سلطنت می رسید. اما آتوسا آنقدر بر شوهر خود نفوذ داشت که توانست خشایار شاه را پس از داریوش به سلطنت برساند.در زمان سلطنت خشایار شاه آتوسا به عنوان مادر پادشاه در امور دولت دخالت می کرد.همانطور که قبلا گفتیم آشیلوس در نمایشنامه خود همواره از او به عنوان بانوی بانوان یاد می کرد. می توان گفت که در نمایشنامه آشیلوس پس از خشایار آتوسا بیشترین نقش را بازی می کند. آتوسا جنگ ایران و یونان را به صلاح نمی دانست و از جمله کسانی بود که با این جگ مخالفت کرد. وقتی خبر شکست پسرش را شنید به شدت خشمگین شد. از زمان مرگ او هیچ اطلاعی در دست نیست. تنها می دانیم تا زمانی که خشایار از جنگ یونان بر میگردد زنده بوده است. احتمالا" آرامگاه او در کنار آرامگاه داریوش کبیر در نقش رستم می باشد نوشته دکتر شیرین بیانی ترجمه: پارمیس
samira
samira
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 7

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

صفحه 3 از 7 الصفحة السابقة  1, 2, 3, 4, 5, 6, 7  الصفحة التالية

بازگشت به بالاي صفحه

- مواضيع مماثلة

 
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد