رد: شاعران فروم لاکپشتی

من طرف hengameh 5/1/2010, 06:15

چشم آقا فرهاد عزیز... دو سه روزه زیاد روبه راه نبودم...

این شعر برای همه ی شما دوستان که ایمان دارم یک بار توی زندگیتون دیوونگی رو تجربه کردین...

کاش همچون قرصی واجب و لازم
دکتر برایم روزی دو بار آغوش ترا تجویز میکرد
آنگاه در آغوشت آرام میگرفتم و بی هیچ دغدغه
لحظه ای را با آرامش میگذراندم...
چرا که آغوش تو گرم ترین آسایشگاه دنیاست
آنگاه که زندگی مهر تایید بر دیوانگی ام زد
و نگاه ها غریبه شد.....غریبه تر از همیشه شد
و من غرق شدم و پایین رفتم و پایین تر
مرا در هیچ دیوانه خانه ای نپذیرفتند..........جز در آغوش تو
پس آغوش باز کن
آغوش باز کن که این روزها دیوانه تر از همیشه ام
و نمیدانم که چه رازیست که من هر روز که بیشتر عشق را مز مزه میکنم
هر روز که روحم بلند تر میشود
و سینه ام فراخ تر
صدای طعنه های دنیا بیشتر میشود
که ای دیوانه.... دیوانه......دیوانه
چه باک
هستم
میمانم
دیوانگی هم دنیایی است
و تو میدانی.....
خوب میدانی....
آغوش باز کن

ودیگر هیچ
هنگامه

من طرف فرهاد 5/1/2010, 06:36

خيلي زيبا بود هنگامه خانم
گاهي وقتا اشك ريختن بخاطر يه احساس خوب هم ميتونه آدم رو سبك كنه و اين شعر همين حس رو در من ايجاد كرد

واقعا بهتون تبريك ميگم هنگامه خانم عزيز شاعران فروم لاکپشتی - صفحة 5 Clap

اين براي شعر فوق العادتون :
عشق

اين براي وجود گل شما:

من طرف masi 5/1/2010, 11:06

عالي بود هنگامه جون.وصف حال من بود.

من طرف hengameh 5/4/2010, 13:00

امروز اومدم اینجا رو بخونم بعد از چند روز دیدم هنوز شعر خودمه آخرین شعر... یعنی اگه من چیزی نزارم هیچ کدوم از شما شعر نمیزارین دیگه!!!

نه؟؟؟

من طرف فرهاد 5/4/2010, 13:07

من به شعرهاي قشنگ شما عادت كرديم هنگامه خانم عزيز و منتظرم كه شما از چكامه هاي قشنگتون اينجا بگذارين

مصي خانم عزيز هم كهتا التماس نكنيم شعري نميگذارن

من طرف masi 5/4/2010, 13:52

اينم چه حرفيه آقا فرهاد.اونقدرها هم قابل نيستن.
من چند روزه حالم خوب نيست حوصله تايپ كردن ندارم.به زودي ميذارم حتما.

من طرف فرهاد 5/4/2010, 14:11

با ياد تو مي بارم در خلوت و تنهائي ..........................شايد كه بخواب اين دل سوخته باز آئي

آرامش دريائي در يك شب مهتابي............................چون عطر عميق خواب ، رويائي رويائي

روئيده به دشت جان با ياد بهارانت........................... خوش بوي تر از هرگل ،گلهاي شكيبائي

ثبت است به فصل دل آن لحظه پائيزي ..................رفتي و همه روزم شد چون شــــب يلدائي

چون رود سفر كردم در يك شب بي فرجام ..............برمــــــوج خطــــــر كردم با يك دل دريائي

اينجا منم و باران دركلبــــــه تنهائي ............................با آينـــــه مي گويم يك روز تو مي آئي

666
بهار 1387

من طرف hengameh 5/4/2010, 14:24

عالی بود آقا فرهاد عزیز... عالی بود...

اما گاهی شاید باز آمدنی در کار نباشه......شاید....

من طرف masi 5/4/2010, 15:13

فقط داغ دل تازه كنين دوستان.
بابا يه كم شادش كنين ديگه.

من طرف فریده 5/5/2010, 06:59

وای چه شعر سوزانی. مرسی آقا فرهاد

من طرف masi 5/5/2010, 07:57

چون بست به مهرت دل من تاب و توانش
هرگز ز در درگه خود زود نرانش
پيوسته به دنبال رخت ديده هراسان
اي چشم همه خلق خدا يار ندانش

من طرف Mil@d 5/5/2010, 08:13

این شعر رو خودم نگفتم، ولی خیلی دوستش دارم

به همین سادگی رفتی
بی خداحافظ عزیزم
سهم تو شد روز تازه
سهم من اشک که بریزم
*
به همین سادگی کم شد
عمر گلبوته تو دستم
گِله از تو نیست میدونم
خودم اینو از تو خواستم
*
به جون ستاره هامون
تو عزیزتر از چشامی
هرجا هستی خوب و خوش با
تا ابد بغض صِدامی
*
تورو محض لحظه هامون نشه
باورت یه وقتی
که دوسِت ندارم اینو
به خدا گفتم به سختی
*
من اگه دوسِت نداشتم
پای غمهات نمی موندم
واسَت این همه ترانه
از ته دل نمی خوندم
*
اگه گفتم برو خوبم
واسه این بود که می دیدم
داری آب میشی می میری
اینو از همه شنیدم
*
دارم از دوریت می میرم
تا کنار من نسوزی
از دلم نِمیری عمرم
نفسامی ، که هنوزی
*
تورو محض خیر هامون
که نفس نفس خدا شد
از همون لحظه که رفتی
روحم از تنم جدا شد
*
تو که تنها نمی مونی
من تنها را دعا کن
خاطراتمو نگه دار
اما دستامو رها کن
*
دست تو اول عِشقه
بسپرش به آخرین مرد
مردی که پشتِ یه دیوار
واسه چشمات گریه میکرد

من طرف فریده 5/5/2010, 08:54

عالی بود آقا میلاد. مرسی

من طرف فرهاد 5/5/2010, 10:40

فريده خانم عزيز و هنگامه خانم عزيز

شما لطف داريد .خيلي ممنون كه نظر دادين و خوندين

من طرف Salma 5/5/2010, 12:53

هنگامه جون، آقا فرهاد و معصومه جون شعراتون خیلی زیبان

من طرف hengameh 5/5/2010, 13:53

اینم به خاطر معصومه جونم که خواسته بود از غم و غصه در بیایم...

بیا به تعطیلات رویم...
بیا تمامی غم ها را در پشت در جا گذاریم و به تعطیلات برویم...
بیا تمامی لحظه های بد و کینه ها و بغض ها را پشت یر گذاریم و به تعطیلات برویم

بیا و دستانم را در دستانت بگیر

بیا به جایی رویم و غروب آفتاب را بنگریم بدون هیچ کدام از نقاب هایمان
بیا به جایی رویم که تکه ابری کوچک جسارت باریدن دارد
بیا به جایی رویم که درختان شادمانند و پرنده ها می خوانند
بیا روح های لبریز شده از سلولهایمان را در وجود هم سرازیر کنیم
بیا تغییرات فواصل درونمان را با هم ببینیم
بیا صبر کنیم حتی سالها تا قد کشیدن روحمان را ببینیم

بیا همچون برف سپید باشیم و همچون باران پاک
بیا نهالی بکاریم و آن را حرص کنیم و رشدش را ببینیم
بیا زیر باران ستاره ها خیس شویم
بیا با رقص برگها برقصیم
بیا با فریاد موجها فریاد بزنیم
بیا زیر سقف آسمان بخوابیم
بیا با هم ستاره ها رو بشمریم
بیا تا به ماه شب بخیر بگوییم
بیا به خورشید سلام کنیم و او را تشویق کنیم برای هر روز روشنایی اش

بیا دل به دریا بزنیم و مهاجرت کنیم
بیا تا از سومین سیاره ی خورشید ما هم به فکر پرواز بیفتیم
بیا از قفس هایمان بپریم تا بگویند که دیوانگان دیگری از قفس پریدند

و میدانی
تو میدانی رفیق
که نام سفرمان چیست...

مهاجرت دیوانگان...

و دیگر هیچ...
هنگامه

من طرف hengameh 5/5/2010, 13:58

معصومه ی عزیزم این جمله برای تو و دل مشغولی های این روزهایت...

صبوری میکنیم تا فردا بیاید و فردایی سفید خواهد آمد...تو تنها دستانت را به من بده و باور کن که زیر آسمان این شهر تنها نیستی...
در شبهای بی خوابی ات تا سحر تنها نیستی...

من طرف Ronia 5/5/2010, 14:03

هنگامه جون واسه منم نسخه بپیـــچ پلیــــــــــــز ! شاعران فروم لاکپشتی - صفحة 5 Shame

من طرف فرهاد 5/5/2010, 15:30

به به

هنگامه خانم عزيز با محصول جديد و شاد

دستتون درد نكنه

اميدوارم كارهاي بعدي شما هم بيشتر مضمونش شادي و اميدواري باشه .

چون من مضمون نوشته هام خيلي شاد نيست از اين ببعد هنگامه خانم و مصي خانم بايد بشتر اينجا بما لطف كنن و شعر بگذارن
:;;>: :;;>: :;;>:

من طرف hengameh 5/6/2010, 05:47

رونیای عزیز
نسخه ی همه ما گاهی وقتا که خسته میشیم اینه که به آسمون نگاه کنیم و بدونیم و باور کنیم که همون لحظه یه عالمه آدم هستن که عین ما خسته ان و احتیاج به کسی دارن که درکشون کنه و وقتی حس کنی تنها نیستی دردات خیلی کمتر آزارت میده......
:* :*

اگه فکر میکنی میتونم کمکی بهت بکنم خصوصی حتما بهم بگو عزیز دلم... لبخند

من طرف الهام 5/6/2010, 06:39

آقا فرهاد ، هنگامه جون شعراتون واقعا معرکه هستند خوش بحالتون که می تونید احساساتتونو به زبون بیارید منم یه زمانی یه چیزایی می نوشتم اما حالا ............
جوونی کجایی که یادت بخیر شاعران فروم لاکپشتی - صفحة 5 Shame

من طرف masi 5/6/2010, 12:05

مرسي هنگامه جون.فقط خدا ميدونه الان چقدر تنهام.مرسي عزيزم.
ميخواستم يه شعر ديگه بزارم ولي سيستم قاطي كرده پست طولاني نميزنه.

من طرف فرهاد 5/8/2010, 08:35

ظهر تابستان و خرمن هاي گندم بي قرار

انتظار و انتظار و انتظار

خوشه و ساقه شدند تسليم و نيست راه فرار

داس گندمكار آيد و پايان دهد بر انتظار

كاه و گندم حاصل اين انتظار

كاه مهمان خر و

گندم بيچاره مانَد منتظر

كه روزي جان بكف

با نگاهي نا اميد در آسياب

آن مسير سخت سنگي را بپيمايد

و اين است سرنوشتش از زمين تا زير سنگ

وقتي كه در خوشه بود ،دنياي اول

چو گندم گشت شد دنياي دوم

وچون از زير آن سنگ شد رها

دنياي سوم آمد اما

او دگر گندم نبود

آرد بود نام او

رخت زيباي سفيد كرده به تن

با عبور از سه دنيا

بار ديگر انتظار

انتظار سوختن در التهاب

انتظار رقص آتش در تنور

آرد را آبي دهند

تا براي بار ديگر نام او گردد خمير

چون نميخواهد كه در آتش رود

تنوربان مي زند توي سرش

گاه هم سيلي به روي نرم او

چون كه پخت

او از تنور آزاد شد

در دلش شادي نمود

گفت در دنياي بعدي راحتم

پس ندا آمد كه اي گندم

تو اكنون ناني و

دنياي پنجم انتظارت ميكشد

روزي انساني و

آن لحظه ايست

مي رسي تو به كمال

سرنوشتي سخت بود و

بعد تو

تا ابد تكرار خواهد شد

تقديم به كساني كه قدر اين نعمت خداوندي را ميدانند.

هنگامه خانم عزيز بعدي نوبت شماست ها
منتظريم

من طرف Sahra 5/8/2010, 09:18

چه جالب بود سرنوشت گندم
دست شما درد نکنه :m/:

من طرف فرهاد 5/8/2010, 09:49

خواهش ميكنم صحرا خانم عزيز

ممنون از نظرشما