فیلم نامه لاک پشتی

ببخشید ما کجاییم تو این داستان؟

منم که حتما داشتم تند تند غلط املایی ها را یادداشت می کردم که بگذارم تو فروم.

ببخشید اسم همه یادم نبود بخاطره همین نمیتونستم درست اسمه همرو بیارم.توبقیه داستان سعی میکنم همه باشن

دستت درد نکنه.
ادامه بده دوست عزیز.
راستی رستوران چی خوردیم؟ماست خوردیم یا ترشی؟ نکنه شما ماست خوردین؟ از نوع بخصوص پرتاب کردنی

درها به هیچ وجه باز نمی شدن و نمی دونستیم چطور خلاص بشیم. یه دفعه مهتاب خانم به طرفی اشاره کرد و چشم های ما همگی برق زد. کلی دینامیت توی یه جعبه بود. یه لحظه همه به هم نگاه کردن و بعد آقا پرهام دینامیت ها رو برداشت و مشغول گذاشتنشون شد. و چند دقیقه بعد صدایی به گوش رسید: بووووووووووووم آخ جون درها باز شد، البته باز که چه عرض کنم. خلاصه همه با احتیاط زیاد به راه افتادیم تا محمد رو پیدا کنیم. باید یه راهی به زیر زمین پیدا میکردیم و البته کلی تجهیزات هم نیاز داشتیم ولی وقت برگشتن و آوردن تجهیزات به درد بخور نبود. ولی خوش بختانه کمی تجهیزات داشتیم که همون خانم ها و آقایون کنک فو کار بود : ولی کافی نبود...! بنابراین قبلش باید اسلحه پیدا می کردیم که یه دفعه سامانتا یادش افتاد توی اون ماشین جیگرِ"بوگاتی" بیسیم و تعداد کمی اسلحه داره برای مواقع ضروری. پس تصمیم گرفتن تا دو تا از بچه ها برن سمت ماشین. کم کم داشتن به ماشین نزدیک میشدن که یه دفعه یکی اسلحه روی سر نیلوفر گذاشت که با کمی حرکات تکنیکی موضوع حل شد و یه کلت هم صاحب شدیم.

ادامه :

نیلوفر خانم یه لحظه شکه شد و سر جاش خشکش زد با اینکه استاد رزمی کارها بود .سامانتا خانم اول نفهمید ویهوی برگشت دید که سربازه داره نیلوفر خانمو میبره.با توجه به داعوایه بانوان سامانت خانم که اعصاب براش نمونده بود در عرض چند صدم ثانیه سوار بوگاتی میشه و با سرعت ۵۵۵ کیلومتر در ساعت طرفو زیر کرد.نیلوفرخانمم همینطوری دهنش باز مونده بود بعدش یهوی سامانت خانم از ماشین پیاده میشه میبینه بلهههههههههههههه طرف اصلا معلوم نیست چی دشه اتملا چسبیده به کره ماه.بعدش یه نگاه به بوگاتی عزیزمیندازه و مبینه مشیان هیچی ازش نمونده چون بوگاتی ۴۰۷ تا بیشتر که نمیرفت پس اسله ها هم نابود شد.نیلوفر خانم و سامانتا خانم با ناراحتی و اعصاب خط خطی رفتن پیش دوستان که سامانتا خانم نگاهی به ساخنمون انداخت ودید که این ساختمون شکل برج میلاده یک مرکز در بالا داره و استوانه ای ادامه دار و ذهنش جیلیز ویلیز کرد.پس سریع رفتن پیش بقیه بچه ها و و سامانتا خانم گفت که باید باید راه اسان تری باشه و.....وپیشنهادات و نظر هاشو با بقیه در میون گذاشت و دوستان همین طور که در بحث و گفتگو بودن صحرا خانم که کمی خسته بود به بالا سقف نگاه کرد و دریچه هایه فراوانی را دید.و گفت یافتم یافتم راهو پیدا کردم.سحرا خانم راهو به همه نشون داد و گفت تو کانال ها که نمیتون اسلحه و سرباز بذارن.پس اقا پرهام قلاب گرفت و همه وارد کانال ها شدن ...............

این داستان ادامه دارد>>>>>

عجب چشمهای تیزی من داشتم خبر نداشتم ها. همه چیز را اول من میبینم.

حالا چرا آقا پرهام قلاب بگیره بنده خدا؟ اونوقت خودش چطور بیاد بالا؟ یک نردبان برقی من ندیدم اونورا؟

ندیگه اون موقع یه نفر میاد دست اق پرهامو بگیره ولی نمیشه چون نا محرمن پس یکی یه تناب یا یه لباسی میندازه پایین اقا پرهام میگیرتش میاد بالا اقا پرهام چون مرده قوی تره

کی آقا پرهام قوی هیکله؟!!!!!

پس اقا پرهام قوی نیست؟من که اقا پرهامو ندیدم نمیدونم چاق لاغره درازه یا کوتاهه

مگه من گفتم قوی نیست؟!!!

خب شما یطوری گفتید من فکر کردم حتما قوی نیست.بلاخره قوی هست یا نیست ؟

بهتره خودش بگه!!!

من اصلا قوی هیکل نیستم! لاغر هستم ، ولی قوی و بسیار با استقامت!

اقا پرهام فکر کنم باید مینوشتین ولی قوی و با استقامت

اصلاح شد ، محمد جان!

یادم باشه یک تاپیک بامزه دیگه راه بیاندازم. اسمشم میگذاریم " فکر میکنید من چه شکلیم؟". بعد همه یک عکس خیالی از یک شخص که نوبتش باشه مثلا آقا پرهام میگذارند.

محمد جان میبینم که حساس شدی

خوب بگذریم بریم سر داستان از پارازیت عذر خواهی میکنم.

آقا ببخشيد
بمن گفتن تو اين فروم كارگر ساده ميخوان
با كي بايد صحبت كنم ؟؟؟؟

آقا فرهاد اختیار دارید ! کارگر چیه؟ شما از همین لحظه در این تاپیک به عنوان نویسنده استخدام شدید.
به جمع فیلمنامه نویسان لاکپشتی خوش آمدید :s/:

البته من خانومم

آقا فرهاد در گزینش آقا پرهام هم که قبول شدین. دیگه هیچ مشکلی ندارید جز اینکه سلاح تخصصی خودتان را معرفی کنید.

خوب اول بفرمائيد ببينم بيمه ميكنيد؟؟رسمي مي شم يا قراردادي؟مزاياي شغلي چي ميدن ؟
سلاح چيه ؟؟؟؟
من فقط بلدم طي بكشم و سالن تاپيك رو جارو بزنم.سلاح تا حالا دستم نگرفتم بجز باتوم برقي و بيل

بیمه و قرارداد و اینها نداریم آقا. آخه کارش کوتاه مدته. برامون صرف نمیکنه بیمه کنیم. 4 تا صفحه هر فیلمنامه بیشتر نمیشه.

طی کشیدن هم نمیخواین چون کار ما فقط به هم ریختم و شلوغ کردن و در رفتنه. [ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]

بعد هم بدون سلاح که دیگه هیچ طرف نمیخوادتون.باید سلاحتون را انتخاب کنید تا حق ورود داشته باشید.تازه شما که سلاح همیشه همراهتونه.[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]

فعلا آزمون هم باید بدین.
آزمون اول: چطور میشه از سوراخهای سقف 20 نفر آدم که تو یک اتاق گیر افتادن فرار کنند بدون اینکه آقا پرهام قلاب بگیره؟( مراجعه کنید به صفحات پیشین ) [ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]

مهتاب خانم میشه من جواب بدم؟!!!!

من برای همتون قلاب میگیرم و آخر میمیرم!

داستان چه سریع پیش رفت!
باغ وحش چی شد!!![ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة] پس تانک من کو؟!

خب ظاهرا چاره اي نيست و بايد خودمو بيمه خويش فرما كنم
سلاح تخصصي من انبردست هستش و خيلي ميتونم باهاش مانورهاي خوبي بدم


جواب تست شما :

اگه قراره بدون قلاب گرفتن آقا پرهام همه بتونن از سوراخهاي سقف فرار كنن فقط يه راه داره

خوراندن فلفل قرمز هندي به 20 نفر مربوطه كه باعث توليد انرژي حرارتي شده و براحتي ميتونن از سقف به بيرون بپرن

درست گفتم ؟؟