شادی ها

بچه ها چون دیدم از قسمت دلتنگیها که خانم رونیا زحمتشو کشیدن خوشتون اومده با خودم گفتم خوبه یه قسمتی هم داشته باشیم که از چیزهایی که خوشحالمون کرده بگیم.

مه لقا خانم فکر نکنم این تاپیک خیلی مشتری داشته باشه ، آخه ما ایرانی ها عادت داریم فقط از غم و غصمون بگیم و بنویسیم ، ولی امیدوارم بچه های فروم لحظات خوب هم تو زندگیشون زیاد داشته باشن :[-o<:

يه لحظه خيلي شادم تو زندگيم وقتي بود كه ديدم سر جولي عزيزم داره دوباره پر در مياره.

یه لحظه شاد تو رندگی من میتونه این باشه که معصومه عکس آواتارش رو تغییر بده و یه عکس شاد بذاره . دیگه به جولی فکر نکنه.یا حداقل کمتر فکر کنه

زمان ميخواد مهسا جان.كل زندگيم شده بود جولي.بدون برنامه هيچ جا نميتونستم برم،هوا تاريك نشده بايد برميگشتم خونه.كل زندگيم تحت تاثيرش بود.
آخ ببخشيد.بايد از شادي ميگفتيم.

الهی معصومه جون انقدر خودتو اذیت نکن می دونم سوگ از دست رفتن عزیزان خیلی سخته .. خیلی امیدوارم بتونی زودتر این مرحله رو بگذرونی :[-o<:
من امشب خیلی خوشحال شدم وقتی خبر سلامتی آقای دکتر و خانومشون رو توی سفرشون شنیدم امیدوارم موفق باشن

سعید جان منم دقیقا با شما هم نظرم. حتی اگه دقت کنید حتی خود من لحظه خوشی به ذهنم نرسید که بخوام اینجا بنویسم.
ای ول رونیا جون این عکس حاله منم همیشه میگیره

امروز پپسی بخاطر فضولی کردن پرید توی سطل آشغالمون و من و مامان کلی خندیدیم. کلش هم خیس شده بود و بوی گند میداد. مجبور شدیم برای اولین بار حموم ببریمش.

روزي روبرت دوونسنزو گلف باز بزرگ آرژانتيني، پس از بردن مسابقه و دريافت چك قهرماني لبخند بر لب مقابل دوربين خبرنگاران وارد رختگن مي شود تا آماده رفتن شود .
پس از ساعتي ، او داخل پاركينگ تك وتنها به طرف ماشينش مي رفت كه زني به وي نزديك مي شود. زن پيروزيش را تبريك مي گويد و سپس عاجزانه مي افزايد كه پسرش به خاطر ابتلا به بيماري سخت مشرف به مرگ است و او قادر به پرداخت حق ويزيت دكتر و هزينه بالاي بيمارستان نيست .
دو ونسنزو تحت تاثير حرفهاي زن قرار گرفت و چك مسابقه را امضا نمود و در حالي كه آن را توي دست زن مي فشارد گفت : براي فرزندتان سلامتي و روزهاي خوشي را آرزو مي كنم .
يك هفته پس از اين واقعه دوونسنزو در يك باشگاه روستايي مشغول صرف ناهار بود كه يكي از مديران عاليرتبه انجمن گلف بازان به ميز او نزديك مي شود و مي گويد : هفته گذشته چند نفر از بچه هاي مسئول پاركينگ به من اطلاع دادند كه شما در آنجا پس از بردن مسابقه با زني صحبت كرده ايد . مي خواستم به اطلاعتان برسانم كه آن زن يك كلاهبردار است . او نه تنها بچه مريض و مشرف به موت ندارد ، بلكه ازدواج هم نكرده . او شما را فريب داده ، دوست عزير
دو ونسزو مي پرسد : منظورتان اين است كه مريضي يا مرگ هيچ بچه اي در ميان نبوده است ؟
بله كاملا همينطور است .
دو ونسزو مي گويد : در اين هفته ، اين بهترين خبري است كه شنيدم


واقعا یکی از چیزائی که میتونه آدم رو شاد کنه ،دیدن خوشبختی و سلامت دیگران و اعضای خونوادشه
مگه بالاتر از این خوشحالی داریم؟
وقتی آدم ببینه که عزیزانش در سلامت کامل هستن و شاد وخوشحال ،اونم احساس آرامش و خوشحالی می کنه

اگر هر روز كه از خواب بلند ميشيم با ديد مثبت به زندگي نگاه كنيم همه اتفاقاتي كه در

طول اون روز ميفته باعث شادي ميشه

من از اينكه دو لاك پشت سر حال و شكمو دارم خيلي خوشحالم

دوستهای عزیزم من حدود یکماهی بود که کلا به هم ریخته بودم و راجع به یک مسئله سرنوشت ساز سردو راهی مونده بودم ولی دیشب بالاخره تصمیم خودم رو گرفتم و به خانواده ام هم اطلاع دادم. شاید بنظر شما من بزرگترین حماقته زندگیمو کردم ولی من مسیر زندگیمو انتخاب کردم . من دانشجوی ترم 5 مهندسی IT دانشگاه پیام نور تبریز هستم (بودم) ولی دیشب به همه گفتم که میخوام از این رشته انصراف بدم و جدی تر برم دنبال رشته دامپزشکی. من به خودم اطمینان دارم که میتونم یه دامپزشک خوب باشم. ولی سختترین قسمت موضوع اینجا بود که به مامانم بگم که میخوام خارج از کشور دامپزشکی بخونم. و برخلاف تصورم مامان تونست خودشو با تصمیم من وفق بده. البته تایماز تو جریان همه این اتفاقها بود ولی من هیچ وقت جرات نمیکردم به مامانم بگم که ما میخوایم از اینجا بریم. من و خانواده من یکبار به خاطر فوته بابام کمرمون شکست امیدوارم اینبار من با رفتنم ضربه جدیدی به خانوادم وارد نکنم.
از دیشب احساس میکنم یک کوه بزرگ رو از روی دوشم برداشتن. تایماز تو زمینه IT خوب خودشو بالا کشیده و براحتی میتونه یه شغل مناسب تو خارج پیدا کنه اما با اینحال برای اینکه ریسک کمتری بکنیم از من و مامانم یکسال وقت خواست تا عرض این یکسال هم باز یکسری تجربیات جدیدتر جمع کنه و هم اینکه خودشو برای امتحان زبان آماده کنه و بعد از یکسال بصورت کاملا رسمی از طریق یک وکیل برای مهاجرت اقدام کنیم. من هم باید عرض این یکسال هم کمی زبان بخونم و هم مرتب سر کار برم و دو تایی با هم پولهامونو جمع کنیم.
بچه ها خواهش میکنم برام دعا کنید . من از سختی راه (زندگی در خارج از کشور) میترسم.

مبارکه مه لقا جون. ولی در مورد زبان اگه در زبان مبتدی باشی و اصلاً نتونی صحبت کنی فکر نکنم 1 سال بتونه بهت کمکی بکنه. اگه تایماز خان می خواد تو کشور خارجی درس بخونه و یا خودت حتماً حداقل باید مدرک تافل داشته باشی. نه اینکه فکر کنی تافل رو نگاه می کنند میگن آفرین می تونی تو این رشته درس بخونی. منظورم تسلط کامل به زبان انگلیسیه. حرف زدن انگلیسی فقط به hello یا how're you ختم نمی شه باید بتونی در مورد تمام موضوعات اجتماعی، روزمره، فرهنگی و ادبی صحبت کنی. نمی خوام با این حرفها نا امیدت کنم. اما بعید می دونم توی 1 سال حرفه ای زبان بشی. باز هم در موردش بیشتر فکر کن به تحصیل در کشور خودت با زبان مادری خودت. ای کاش رشته IT رو تموم می کردی بعد به فکر یه رشته دیگه می افتادی

امید وارم موفق بشی مه لقا جون.منم میگم کاش رشته خودت رو تموم میکردی حیف بود.ولی از یه طرف هم درکت میکنم وقتی یه رشته رو دوست نداری چقدر اذیت میشی.من هم رشته ام رو دوست ندارم ولی نمیتونم ولش کنم چون یه زمانی با علاقه وارد این رشته شدم.خ.ش بحالت که تصمیمت رو گرفتی

مه لقا چرا همیشه من رو با رونیا اشتباه میگیری؟

فریده جون تایماز زبانش خیلی خوبه و تعیین سطح شده و بعد از پنج ماه میتونه امتحانه IELTS بده. و بعدشم قراره بصورت خصوصی بره پیش یه خانمی که خودش هندیه و تا حالا خیلی از افراد رو برای مصاحبه مهاجرت فرستاده و با ایشون فقط برای مصاحبه کار کنه . چون باید امتیاز بالایی رو از این بگیره. اما من خیلی پیاده ام و چون 50 درصد احتمال داره که برای شروع از کشور ترکیه شروع کنیم مجبورم زبانه ترکی استانبولی رو هم آروم آروم یاد بگیرم ولی انگلیسی خیلی مهمتر از اونه . خوشبختانه کشور ترکیه با ترک زبانها خوب تا میکنه. و تا اونجایی که اطلاعات جمع کردیم از بقیه کشورها، اکثرشون برای مهاجرانی که موفق به گرفتن ویزا شدن کلاسهای رایگان زبان برگزار میکنه. ولی من اینو خوب میدونم که آموزش زبان برای من و تایماز واقعا حیاتی یه. ممنونم که به فکرمی. راجع به اینکه بخوام اینجا درس بخونم راستش تایماز اصلا موافق نیست و میگه ما انقدر فرصت نداریم که تو بخوای هفت سال از عمرتو صرف خودن دامپزشکی تو کشوری بکنی که برای مدرکش حتی تره هم خورد نمیکنن. ممنونم که به فکرمی فریده جون اگه من دوستایه خوبی مثل شما نداشتم واقعا دیوونه میشدم. این موضوع رو به هیچکدوم از فامیلهام و همکلاسیهام نگفتم . آخه میترسم یوقت برنامه ها اونطوری که باید پیش نره اونوقت میمونم زیر شماتت مردم. بعد از خانواده ام شما ها اولین کسایی هستین که این حرفها رو براتون گفتم. البته بهشون میگم که دیگه دانشگاه نمیرم اما توضیح بیشتری نمیدم.

مهسا جون بخاطر توجه شما هم ممنونم. میدونی عزیزم من اصلا کاری به رفتن یا نرفتنمون ندارم این بستگی به تلاشمون و تا حدودی شانسمون داره . من تنها چیزی رو که باور کردم اینه که من به هر قیمتی دامپزشک میشم . مگه آدم چند بار به دنیا میاد من 25 سالمه اگه بخوام عمر طبیعی خودم رو بکنم حدود 50 ساله دیگه روی این کره خاکیم وقتی فکرشو میکنم 50 سال باید کاری رو بکنم که کمترین علاقه ای بهش ندارم سرم گیج میره. من میدونم که بزرگترین اشتباهم رو وقتی کردم که هفت هشت ماه از عمرمو صرف قبول شدن از کنکور IT کردم و بعد از قبولی، سابقه 6 ساله خودم رو تو زمینه طراحی وب و گرافیک کنار گذاشتم و چسبیدم به درس و مشق . من بخاطر IT از خیلی چیزها گذشتم راستش احساس میکنم 3 سال از عمرم رو باختم فقط بخاطر اینکه فکر کردم اگه برم دانشکده IT و توی اون محیط بمونم کم کم علاقه مند میشم. امیدوارم با انصراف دادنم مرتکبه اشتباهی بزرگتر از این نشم و بعدا افسوس اینکارم رو نخورم.

وای مهسا جون تو رو خدا نگو که دوباره سوتی دادم. خودمم اصلا علتشو نمیدونم . راستش چند وقت بود که بخاطر این مشکلات خیلی با خودم کلنجار میرفتم حواسم زیاد سر جاش نبود . شاید بخاطر اینه که جدیدا خیلی سوتی میدم آخه چند بار هم توی خاطرات آقای فرهاد خاکی زدم و اصلا هم بروی خودم نیاوردم. در هر حال عذر میخوام از روی عمد نبوده. :*

مه لقای عزیز
جلوی ضرر رو از هر جا بگیری منفعته

مطمئن مطمئن باش موفق میشی
این خط و این نشون .هم در این 1 سال زبانت کامل میشه
هم ایشالا میری خارج یه رشته خوب ادامه تحصیل میدی

من همین جا بهت قول 100% میدم
تو حرفات نشونه هائی هست که دارم با اطمینان اینارو بهت میگم

مه لقای عزیزم خیالت آسوده باشه
اگر تلاشت رو بکنی و به خودت اعتماد به نفس داشته باشی پیروز میشی
فقط باید برنامه ریزی دقیقی داشته باشی

آرزوی پیروزی برای تو دوست گلم دارم. :*

فرهاد جان و الناز عزیزم بخاطر دلگرمی هاتون ممنونم. بهتون قول میدم که اگه عمری باشه و من یه دامپزشک بشم نی نی های همه بچه های این فروم رو به رایگان ویزیت میکنم. :>:d<: این حداقل کاریه که میتونم برای دوستهای عزیزم انجام بدم.

وقتی نینی ناز چشماشو باز میکنه راه میره یا شنا میکنه خیییییلی خوشحال میشم
وقتی بهش دارو میدم و پشتش رو بهم میکنه خوشحال میشم وقتی دست و پا میزنه که کاری بهش نداشته باشم کلی ذوق میکنم :>:d<: آخه گله مامان خیلی حالش بده لاکش نرم شده خیلی نگرانشم
دوستای خوبم دعا کنین کوچولوم نمیره :[-o<:

:;;>: مهسا جون برای نینی تو بهترین مامانه دنیایی. من بهت قول میدم که اون تو این دنیا فقط پیش تو میمونه و تو همه دنیای اونی. مگر اینکه دل خدا برای نینی تنگ شده باشه و بخواد از نزدیک ببینتش. من براش دعا میکنم تا خدا یکم تحمل کنه و دیگه دلش برا نینی تنگ نشه. :;;>:

شاید هم مامان خوبی نبودم براش.نتونستم خوب نگهداری کنم ازش.
مرسی دعا میکنی براش خاله مه لقا

ولی من مطمئنم که تو مامانه خوبی بودی. اگه مامانه خوبی نبودی که همکار لاکپشتی نمیشدی. تازه اگه مامنه خوبی نبودی اصلا متوجه مرضی یه نینیت نمیشدی. عینه اون مامانا که شبها بچه شون تشنج میکنه ولی مامانه داشته خوابه هفت پادشاه رو میدیده.
من که خیلی هرس میخورم اینجور مواقع

مه لقا جون ميدوني كه ميشه پس يه لحظه هم شك نكن.

نی نی ناز رو من وقتی که مریض بود از یکی از دوستان گرفتم تا بهش دارو بدم

مصی جون امیدوارم که اینطور باشه. دیروز در رابطه با کنکور yos ترکیه اطلاعات جمع کردم . فعلا بهترین گزینه ایه که دارمش. تا 25 ام این ماه فرصت دارم تا ثبت نام کنم.

مهسا جون پس خودتو مقصر ندون . اون قبل اینکه دست تو برسه مریض شده بوده.