گفتگوی لاک پشتی
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.

مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک

+16
پریا
Sahra
فریده
mahsa
فرهاد
snake_eater
Assiyeh
spider
سارا س
Ronia
مه لقا
محمد
Foad
maryam.m
شرزاد
samir
20 مشترك

صفحه 4 از 4 الصفحة السابقة  1, 2, 3, 4

اذهب الى الأسفل

مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک - صفحة 4 Empty رد: مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک

پست من طرف ghazaleh 4/8/2010, 04:08

مغازه شوهر فروشی

یک مغازه شوهر فروشی در نیو یورک باز شده که خانمها میتوانند به آنجا رفته و برای خود شوهری تهیه کنند
در تابلوی راهنمای مقابل درب ورودی از جمله مطالب ذیل نوشته شده
____________ _________ _________ ______

شما در طول عمرتان فقط یکبار میتوانید از این محل دیدن کنید
اینجا شش طبقه است و ارزش محصولات هر طبقه بالایی‌ بیشتر از طبقه پائینی است
شما میتوانید فقط یک محصول از یکی‌ از طبقات انتخاب کنید و یا به طبقه بالایی‌ بروید
شما نمیتوانید به طبقات پایینی برگردید ولی‌ میتوانید از هر طبقه که خواستید از فروشگاه خارج شوید
____________ _________ _________ ______

خانمی را که تازه وارد فرشگاه شده در نظر گرفته و با او همراه می‌شویم .
او به طبقه اول میرود
که در تابلو ورودی آنجا نوشته:این مردن دارای شغل ثابت هستند.
.مردان بنظرش جالب میایند ولی‌ تصمیم می‌گیرد
طبقه بالا را هم ببیند
اینجا نوشته این مردان دارای شغل ثابت هستند و بچه‌ها را دوست دارند
با خودش میگه خیلی‌ خوبه ولی من بیشتر میخوام و به
طبقه سوم میره
اینجا نوشته شده این مردان شغل ثابت دارند و بچه‌ها را دوست دارند و بسیار خوش قیافه هستند
نگاهی به مردان میندازه میگه وای خدای من ولی احساس میکنه که باید بره
طبقه چهارم که آنجا نوشته:
این مردان شغل ثابت دارند بسیار خوش تیپ و قیافه هستند عاشق بچه‌ها هستند و به کار های خانه علاقمندندخانم اینجا رو هم میبینه و میگه واااای خدای من کمک کن
دیگه نمیتونم خودمو نگهدارم ولی‌ ناخود آگاه میره

طبقه پنجم که اینجا نوشته:
این مردان شغل ثابت دارند عاشق بچه‌ها هستند فوق آلعاده خوش بر و رو هستند شدیدا به کارهای خانه علاقمندند و مردانی رمانتیک میباشند
دیگه آنچنان وسوسه شده که نمیتونه صرف نظر کنه ولی‌ باز ناخود آگاه میره
طبقه ششم که اینجا روی یک تابلوی دیجیتال نوشته
شما بازدید کننده شماره ۳۱۴۵۶۰۱۲از این طبقه هستید اینجا هیچ مردی وجود ندارد این طبقه فقط برای این است که ثابت کنیم که
زنها را بهیچ وجه نمیتوان راضی‌ نمود از بازدیدتان از فروشگاه شوهر سپاسگزاریم

اطلأعیه:صاحب فروشگاه شوهر مورد انتقاد قرار گرفته بود که
چرا تبعیض جنسی‌ قائل شده که برای رفع این اتهام فروشگاه دیگری برای انتخاب زن در همان نزدیکی‌ گشود و نتایج زیر بدست آمد:
زنهای
طبقه اول به مسائل جنسی‌ علاقمندند

زنهای
طبقه دوّم به مسائل جنسی‌ خیلی‌ علاقمندند و ثروتمندند

طبقات سوّم،چهارم، پنجم و ششم تا بحال بازدید کننده نداشته

این مطلب هم فقط برای خنده خیلی خوشحال
ghazaleh
ghazaleh
کاربر خوب لاک پشتی
کاربر خوب لاک پشتی

تشکر : 1

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک - صفحة 4 Empty رد: مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک

پست من طرف فریده 4/8/2010, 05:02

چقدر جالب و خنده دار. اما در زندگی مشترک و ازدواج کردن آقایون اصلاً عجله نمی کنند و درست تصمیم می گیرند. یعنی خیلی سخت گیری می کنن و با احساس تصمیم نمی گیرند اما برخی از خانمها از روی احساسات تصمیم می گیرن. اینم برای دوستان مجرد که به صحت و سقم این مطلب بخندن
avatar
فریده
کاربر باسابقه لاک پشتی
کاربر باسابقه لاک پشتی

تشکر : 2

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک - صفحة 4 Empty رد: مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک

پست من طرف Foad 4/8/2010, 09:21

شانزده دلیل برای «میوه فروش» شدن به جای «مهندس نرم افزار» شدن!

1- عدم وجود گارانتی: بعد از فروش نرم افزار باید آن را گارنتی کنی. برخلاف بسیاری از مشاغل که شما بابت
گارانتی پول اضافه می گیرد و نزد خود نگه می دارید، در نرم افزار بر عکس عمل می شود و این کارفرمای شماست که از شما تضمین (درصدی از قرارداد، چک تضمین، سفته و یا ضمانت نامه بانکی یا همه مواد) می گیرد. در حالیکه میوه فروشی گارانتی ندارد، جنس فروخته شده پس گرفته نمی شود.

2- بازه کوتاه زمان فروش: یک پروژه نرم افزاری ماهها طول می کشد و باعث فرسایش نیروی کار می شود در حالیکه در میوه فروشی، صبح زود بار میوه و سبزی می آوری، حداکثر تا ظهر سبزی ها تمام می شود، میوه ها هم، بسته به محیط شما، در مدت زمان کوتاهی فروش می روند و شما بازهم بار جدیدی می آورید.

3- تغییر نیاز ندارید: رایج است که نیازهای مشتری تازه زمانی آشکار می شود که شما نرم افزار را فروخته اید و مشتری متوقع است که در چارچوب همان قرارداد تغییرات اعمال شود، حتی اگر ماهیت تغییر کند. اما در میوه فروشی، خریدار که از مغازه خارج شد شما دیگر مسؤولیتی ندارید، اگر تصمیمش عوض شد، شما نگران نیستید، یک کالای جدید به وی می فروشید.

۴- عدم محصول ارجاعی: در نرم افزار اگر محصول شما کار نکرد و یا قدیمی شد مشتری یا ارجاع می دهد و یا دیگر سراغش نمی آید، در میوه فروشی شما میوه سالم را به مردم به قیمت گران، میوه نیمه خراب را ارزان تر به مردم کم درآمد تر و احتمالا میوه کاملا خراب را به آبمیوه فروشی ها و نمی دانم لواشک سازی ها می فروشید!

۵-واسطه گری به جای تولید: در میوه فروشی شما محلی برای عرضه کالای دیگران هستید، معمولا افزایش قیمت بین میدان میوه و تره بار با مغازه شما چند برابراست . اما در نرم افزار شما تولید می کنید و دردسر های آن را دارید تازه در انتها و پس از کسر انواع مالیات و بیمه هزینه تولید را در بیاورید خیلی هنر کرده اید!

۶-مدیریت نیروی انسانی، خیر! : شما در شرکت نرم افزاری با نیروی لوس و نازک نارنجی کارشناس سروکار دارید که کافی است یک کم ناراحت شود، هوس کانادا به سرش می زند، اما در میوه فروشی یکی دو کارگر از برادران افغانی می گیرید، مثل ساعت برای شما کار می کنند و غر که نمی زنند هیچ با همه سختی ها هم می سازند.

۷-فصلی بودن کار، تعطیل: در تولید و فروش نرم افزار شما وابسته به زمان هستید، برای مثال دولتی ها معمولا در ماه های خاصی خرید بیشتری می کنند، یا در فروردین و اردیبهشت شما با افت فروش مواجه می شوید، اما در میوه فروشی هر فصلی میوه خودش را دارد و شما آن را می آورید، هر میوه ای هم طرفدار خاص خودش را دارد و شما تقریبا در همه سال فروش خود را یکنواخت خواهید داشت. شب عید ها هم که جای خودش را دارد و شما پوست خلایق را حسابی خواهید کند.

۸- بازار دائمی: نرم افزاری ها مانند یک کارگر ساختمانی هستند، باید ساختمانی ساخته شود تا به آنان نیاز باشد، وقتی بودجه IT کشور صفر شود که نمی توان پروژه ای تعریف کرد که نرم افزاری روی آن کار کند، چون هنوز از دیدگاه اغلب تصمیم گیرندگان ما، نرم افزار یک کار تشریفاتی است. اما میوه فروشی نیاز روز مردم است، همه هر روز خرید خودشان را دارد، وضع مردم بد هم بشود باز هم مهمانی می آید که شما وادار شوید حتما میوه خوب بخرید.

۹-درهم است: در نرم افزار شما قاصر هستید از اینکه به یک مشتری بفهمانید نرم افزار با نرم افزار متفاوت است. چون با یک چیز انتزاعی طرف است، بین نرم افزاری حسابداری 5 هزارتومانی با حسابداری 10 میلیون تومانی فرقی قائل نیست. در حالیکه در میوه فروشی ، مشتری تفاوت سیب با سیب را در می یابد و اگر دنبال کیفیت خوب است پولش را هم می پردازد.

۱۰- شما فقط میوه را می فروشید: در نرم افزار وقتی شما نرم افزاری عرضه می کنید، داستان عرضه خدمات پس از فروش شروع می شود، آموزش کاربران بعضا واقعا تعطیل! تبدیل اطلاعات و انتقال آنها از سیستم قدیمی به جدید، عرضه سخت افزار، نگرانی از کارکردن نرم افزار روی هر نوع سخت افزار آشغالی که مشتری به شما می دهد و ... اما در میوه فروشی، شما فقط میوه را می فروشید اینکه هندوانه را چطور می خورند، گیلاس را چطور؟ اینکه آیا مشتری ظرف مناسبی برای نگهداری میوه دارد و یا خیر نیز به شما ربطی ندارد.

۱۱- یک بار برای همیشه، هرگز: نرم افزار را که می فروشید مشتری توقع دارد این نرم افزار مادام العمر باشد برایش ، به سادگی حاضر نیست قرارداد پشتیبانی و ارتقاء نرم افزار ببندد، اما همه می دانیم که یک میوه را برای همه سال نمی توان نگه داشت، خورده می شود بالاخره! باید میوه جدیدی خرید!

۱۲- باگ: خرابی میوه نگرانی ندارد، روشهای نگهداری میوه معلوم است و اگر شما یک کم تجربه پیدا کنید می توانید به سادگی آن را نگهداری کنید، اما در نرم افزار آنقدر مشکلات متعدد و متفاوت پیش می آید که شما گیج می شوید که این خطا از کجاست و راه حلش چطور است؟ مناطق بحرانی ، آنقدر خطایابی را سخت می کنند که شما نیاز به فاز مجزایی برای آن پیدا می کنید و هزینه زیادی برای هر خطا می پردازید، تازه تضمینی وجود ندارد که همه خطا ها را پیدا کرده باشید و روز تحویل به مشتری، جلوی چشم وی، آنقدر سیستم خطا می دهد که شما آب می شوید و زمین می روید.

۱۳-آن که خربزه می خورد پای لرزش می نشیند: شما مسؤول نحوه استفاده مشتری از میوه نیستید، مهم نیست برایتان که در عزا بخورند یا در عروسی، مهم نیست که به طرف نمی سازد یا می سازد. اما در نرم افزار، کافی است از نرم افزار شما سوء استفاده شود، نمی دانم چرا یقه شما را می گیرند که چرا از طریق نرم افزار شما به ما آسیب وارد شد، چرا هک شد، چرا ....؟

1۴-دوره بازپرداخت سریع: در میوه فروشی به محض فروش میوه پولتان را می گیرید، اما در نرم افزار تازه پروژه را که تحویل دادید و صورتجلسه کردید، باید بدوید به دنبال پولتان، آنقدر این پول دادن دیر و تکه تکه می شود که به نوش داروی پس از مرگ سهراب می ماند، به شکلی که بعضی وقت ها بی خیال پولتان می شوید.

1۵- تنوع مشتری: شما در یک شرکت نرم افزاری با طیف خاصی از مشتری سروکار دارید، یا دولتی یا خصوصی یا آموزشی یا ... اما در میوه فروشی شما قیدی برای مشتری ندارید، زن و مرد، کوچک و بزرگ، دارا و ندار، پیر و جوان، شهری و روستایی ،... همه به نوعی مشتری شما هستند، آنهم مشتری دائمی که از همه چیز می گذرد الا از خوردن!

1۶- کپی رایت: در میوه فروشی نمی توانید یک میوه را بخرید و تکثیر کنید، در نرم افزار می توانید، خوب هم می توانید. اگر تولید کننده ناراحت هم شد مهم نیست، چون یا قانون کافی نداریم و یا آنقدر این قضیه پیچیده است که شما بی خیال می شوید.
نمی دانم چرا با وجود همه این استدلال های منطقی، میوه فروش نشدم. آرزو می کنم حداقل یک نفر این مطلب را بخواند و به راه راست هدایت شود! دست از مهندسی نرم شدن بردارد و به قول بچه ها یک کار «شرافتمندانه» پیدا کند. امیدوارم...
Foad
Foad
حامی حیوانات لاک پشتی
حامی حیوانات لاک پشتی

تشکر : 243

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک - صفحة 4 Empty رد: مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک

پست من طرف محمد 4/8/2010, 12:33

مطلب جالبی بود ممنون لبخند
محمد
محمد
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 7

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک - صفحة 4 Empty رد: مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک

پست من طرف فرهاد 4/9/2010, 11:15

مردی در هنگام رانندگی، درست جلوی حياط يک تيمارستان پنچر شد و مجبورشد همانجا به تعويض لاستيک بپردازد.

هنگامی که سرگرم اين کار بود، ماشين ديگری به سرعت از روی مهره‌های چرخ که در کنار ماشين بودند گذشت و آنها را به درون جوی آب انداخت و آب مهره‌ها را برد. مرد حيران مانده بود که چکار کند.

او تصميم گرفت که ماشينش را همانجا رها کند و برای خريد مهره چرخ برود. در اين حين، يکی از ديوانه‌ها که از پشت نرده‌های حياط تيمارستان نظاره‌گر اين ماجرا بود، او را صدا زد و گفت:

" از 3 چرخ ديگر ماشين، از هر کدام يک مهره بازکن و اين لاستيک را با 3 مهره ببند و برو تا به تعميرگاه برسی ".

آن مرد اول توجهی به اين حرف نکرد ولی بعد که با خودش فکر کرد ديد راست می گويد و بهتر است همين کار را بکند. پس به راهنمايی او عمل کرد و لاستيک زاپاس را بست. هنگامی که خواست حرکت کند رو به آن ديوانه کرد و گفت: " خيلی فکر جالب و هوشمندانه‌ای داشتی. پس چرا توی تيمارستان انداختنت؟ "

ديوانه لبخندی زد و گفت : " من اينجام چون ديوانه‌ام. ولی احمق که نيستم !
avatar
فرهاد
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 4

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک - صفحة 4 Empty رد: مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک

پست من طرف محمد 4/9/2010, 11:18

مگه فرق احمق با دیوانه یچه؟
محمد
محمد
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 7

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک - صفحة 4 Empty رد: مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک

پست من طرف فرهاد 4/9/2010, 11:19

اميدوارم كسي از مهندسان عزيز با خوندن مطلب آقاي محمدفر دنبال اين شغل نرن اون بعد از اينهمه زحمت خیلی خوشحال خیلی خوشحال lol!
avatar
فرهاد
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 4

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک - صفحة 4 Empty رد: مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک

پست من طرف فرهاد 4/9/2010, 11:20

ديوونه مغرش نرماله و ازش استفاده ميكنه اما بيش از حد به مغزش فشاراومده و اونجوري شده اما احمق كسي كه اصلا از مغزش استفاده نمي كنه خیلی خوشحال اشاره
avatar
فرهاد
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 4

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک - صفحة 4 Empty رد: مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک

پست من طرف محمد 4/9/2010, 11:32

بله ممنون خیلی خوشحال
محمد
محمد
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 7

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک - صفحة 4 Empty رد: مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک

پست من طرف فریده 4/11/2010, 23:36

داستان خنده داری بود مرسی آقا فرهاد
avatar
فریده
کاربر باسابقه لاک پشتی
کاربر باسابقه لاک پشتی

تشکر : 2

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک - صفحة 4 Empty رد: مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک

پست من طرف الهام 4/12/2010, 02:02

وقت شناسی‌ !

در مراسم تودیع پدر پابلو، کشیشی که ۳۰ سال در کلیسای شهر کوچکی خدمت کرده و بازنشسته شده بود، از یکی‌ از سیاستمداران اهل محل برای سخنرانی دعوت شده بود.
در روز موعود، مهمان سیاستمدار تاخیر داشت و بنابرین کشیش تصمیم گرفت کمی‌ برای مستمعین صحبت کند.
پشت میکروفن قرار گرفته و گفت: ۳۰ سال قبل وارد این شهر شدم.
انگار همین دیروز بود.
راستش را بخواهید، اولین کسی‌ که برای اعتراف وارد کلیسا شد، مرا به وحشت انداخت.
به دزدی هایش، باج گیری، رشوه خواری، هوس رانی‌، زنا با محارم و هر گناه دیگری که تصور کنید اعتراف کرد.
آن روز فکر کردم که جناب اسقف اعظم مرا به بدترین نقطه زمین فرستاده است ولی‌ با گذشت زمان و آشنایی با بقیه اهل محل دریافتم که در اشتباه بوده‌ام و این شهر مردمی نیک دارد.

در این لحظه سیاستمدار وارد کلیسا شده و از او خواستند که پشت میکروفن قرار گیرد.
در ابتدا از اینکه تاخیر داشت عذر خواهی‌ کرد و سپس گفت: "به یاد دارم که زمانیکه پدر پابلو وارد شهر شد، من اولین کسی‌ بودم که برای اعتراف مراجعه کردم."

نتیجه اخلاقی‌: وقت شناس باشید
الهام
الهام
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 117

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک - صفحة 4 Empty رد: مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک

پست من طرف ghazaleh 4/12/2010, 04:28

خیلی خوشحال خیلی خوشحال خیلی خوشحال خیلی خوشحال باحال بود الهام جون! خیلی خوشحال
مرسی آقا فرهاد جالب بود خیلی خوشحال
ghazaleh
ghazaleh
کاربر خوب لاک پشتی
کاربر خوب لاک پشتی

تشکر : 1

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک - صفحة 4 Empty رد: مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک

پست من طرف Sahra 4/12/2010, 11:44

آفرین الهام جان. خیلی جالب بود. نشنیده بودم لبخند
avatar
Sahra
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 2

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک - صفحة 4 Empty رد: مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک

پست من طرف فریده 4/12/2010, 12:37

خیلی بامزه و خنده دار بود مرسی الهام جون

آخ مهندس محمد فر درد دل ما رو اینجا نوشتید. همه بهترین رو ازت انتظار دارن و همه خودشون رو پروفسور می دونن
avatar
فریده
کاربر باسابقه لاک پشتی
کاربر باسابقه لاک پشتی

تشکر : 2

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

صفحه 4 از 4 الصفحة السابقة  1, 2, 3, 4

بازگشت به بالاي صفحه

- مواضيع مماثلة

 
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد