مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک
صفحه 1 از 4 • 1, 2, 3, 4
مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک
-----------------------------------------------------------------------------
امروز یاد یک جوکی افتادم که موقع جوانیهامون شنیدم. گرچه شاید بی مزه باشه ولی من خیلی دوستش دارم. بعد از سالها حالا یکی از همان لاک پشتها آمده جزو یکی از برنامه های زندگی من.
من جوکم را تعریف می کنم گرچه خواندن مثل تعریف کردن نیست ولی شما هم اگر جوکهای لاک پشتی دارید بعد نیست بذارید تا بقیه هم ببینند.
یک روز سه تا لاک پشته قرار می ذارن برن قله یک کوه رو فتح کنند. وقتی که راه می افتند هنوز یک کم نرفته بودند که یک یکیشون می گه: "یک چیزیییی بگممممم؟!" (حرف این لاکی را کشدار همانطور که آرام راه می روند بخونید). دو تای دیگه می گن "نه نمی خواد بزار راهمون را بریم".
باز یک کم دیگه که می رن می گه: " یک چیزییییی بگمممم؟!" باز دوتا لاک پشت دیگه نمی ذارن حرفش را بزنه. خلاصه این لاکی بیچاره خیلی تلاش می کنه یک چیزی بگه ولی دوتای دیگه نمی ذارن.
تا اینکه می رسن به قله سر قله باز می گه: "یک چیزییییی بگمممم؟" می گن "بابا بگو دیونم کردی توی راه. بگو چی میخوای بگی؟" می گه: "پرچموووو جاااا گذاشتییییم!"
خلاصه دوتا لاک پشت دیگه خیلی عصبانی از اینکه بعد فتح قله نمی تونند با زدن پرچم ثبتش کنند برمی گردند به سمت پایین قله که مثلا یک بار دیگه تلاش کنند البته با پرچم.
دوباره هنوز راه نیافتادند. لاکی اولی میگه: "یک چیزیییی بگمممم؟" اون دو تا که خیلی عصبانی بودند می گن: "نه نمی خواد. همون یک باری که گفته کافیه" خلاصه باز به این لاکی بیچاره از سرعصبانیت وخستگی ناشی از تلاش بی ثمر اجازه حرف زدن نمی دن تا اینکه به پایین قله می رسند.
دوباره لاکی بیچاره تلاشش را می کنه و می گه: "یک چیزییی بگمممم؟" اون دو تا لاکی عصبانی می گن: "بابا جان بگو!" می گه: "شوخیییی کردمممم...."
samir- همکار گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک
مرسییییییی،کار خوبی کردید که این تاپیک را باز کرید
maryam.m- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 3
رد: مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک
Foad- حامی حیوانات لاک پشتی
- تشکر : 243
رد: مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک
محمد- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 7
رد: مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک
Foad- حامی حیوانات لاک پشتی
- تشکر : 243
رد: مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک
مه لقا- کاربر خوب لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک
[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
Foad- حامی حیوانات لاک پشتی
- تشکر : 243
رد: مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک
سارا س- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 6
رد: مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک
محمد- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 7
رد: مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک
Foad- حامی حیوانات لاک پشتی
- تشکر : 243
رد: مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک
[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
Foad- حامی حیوانات لاک پشتی
- تشکر : 243
رد: مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک
spider- کاربر خیلی فعال لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک
محمد- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 7
رد: مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک
Foad- حامی حیوانات لاک پشتی
- تشکر : 243
رد: مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک
حافظ
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند بخارا را
صائب تبریزی
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را
هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را
شهریار
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم تمام روح اجزا را
هر آنکس که چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را
فاطمه دریایی
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورد دنیا را
نه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا را
مگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا؟
و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلأ
که با جراحی صورت عمل کردند خال ها را
نه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پا ها را
فقط می خواستند این ها، بگیرند وقت ما ها را.....؟؟؟
Assiyeh- کاربر خوب لاک پشتی
- تشکر : 0
رد: مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک
[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
وبلاگ کمیکهای گارفیلد
Foad- حامی حیوانات لاک پشتی
- تشکر : 243
رد: مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک
بابی گفت، آره. مامانش بهش گفت، برو تو اتاق خودت و یه نامه برای خدا بنویس و ازش بخواه به خاطر کارای خوبی که انجام دادی بهت یه دوچرخه بده.
نامه شماره یک
سلام خدای عزیز
اسم من بابی هست. من یک پسر خیلی خوبی بودم و حالا ازت می خوام که یه دوچرخه بهم بدی.
دوستار تو
بابی
بابی کمی فکر کرد و دید که این نامه چون دروغه کارساز نیست و دوچرخه ای گیرش نمی یاد. برا همین نامه رو پاره کرد..
نامه شماره دو
سلام خدا
اسم من بابیه و من همیشه سعی کردم که پسر خوبی باشم.. لطفاً واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده.
بابی
اما بابی یه کمی فکر کرد و دید که این نامه هم جواب نمی ده واسه همین پارش کرد.
نامه شماره سه
سلام خدا
اسم من بابی هست. درسته که من بچه خوبی نبودم ولی اگه واسه تولدم یه دوچرخه بهم بدی قول می دم که بچه خوبی باشم.
بابی
بابی کمی فکر کرد و با خودش گفت که شاید این نامه هم جواب نده. واسه همین پارش کرد. تو فکر فرو رفت. رفت به مامانش گفت که می خوام برم کلیسا. مامانش دید که کلکش کار ساز بوده، بهش گفت خوب برو ولی قبل از شام خونه باش.
بابی رفت کلیسا. یکمی نشست وقتی دید هیچ کسی اونجا نیست، پرید و مجسمه مادر مقدس رو کش رفت ( دزديد ) و از کلیسا فرار کرد.
بعدش مستقیم رفت تو اتاقش و نامه جدیدش رو نوشت.
نامه شماره چهار
سلام خدا
مامانت پیش منه. اگه می خواییش واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده.
بابی
Assiyeh- کاربر خوب لاک پشتی
- تشکر : 0
رد: مطالب طنز ، کاریکاتور و جوک
[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذا الرابط]
snake_eater- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 1
صفحه 1 از 4 • 1, 2, 3, 4
» کاریکاتور متفاوت عصر حاضر
» کاریکاتور کپی قهوه تلخ
» کاریکاتور / مرگ حیوانات در باغ وحش ارم
» بهترین کاریکاتور آمریکا