50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
صفحه 3 از 4 • 1, 2, 3, 4
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
الهام جون کتابخانه ی کوچکی بود. اما وقتی میدیدن با چشم غره و هیس هیس کردن و تذکر به جایی نمیرسن کاری جز ترک کردن محل و آزاد گذاشتن ما نداشتنمریم جون تو کتابخونه اگه کسی جیک بزنه بچه ها دو سوت پرتش می کنن بیرون چه جوری بچه های شما چیزی نمی گفتن
maryam.m- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 3
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
من و دوستام فقط برای کسب علم و دانش به کتابخانه میرفتیم
و به محض ورود نوبت یکی از ما بود
یک لغتنامه بزرگ بر میداشتیم و شروع میکردیم
هر کدام باید لغات جالب تری را پیدا میکرد و با صدای نه خیلی بلند و نه خیلی کوتاه
برای بقیه معانی را میخوند البته کل کتابخانه از این اشاعه علم ودانش فیض میبردند
برای همینم الان اینقدر دیکته من خوب شده
البته این لغات خیلی بستگی داشت به اینکه کیا اون روز کتابخانه اومده باشند
مثلا بلند میخوندم
یابو : حیوانی است که پدرش الاغ و مادرش اسب میباشد.
بوزینه : میمون را گویند ...
عنتر : ...
مشنگ : ...
و خیلی چیزهای دیگه که اینجا نمیتونم بگم
Sahra- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
آخرین شیطونی: ( ) یکی از استادامون ریشاشو مرتب نمیزد ، هر دفعه یه جاهایی جا میموند.
ازش فیلم گرفتیم ( با زوم روی قسمتهای نامبرده ) بعد با یه ایمیل ناشناس براش فرستادیم . دیروز که اومد سر کلاس مرتب بود!
Salma- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 1
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
masi- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 0
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
يعني ديگه شما و مريم خانم دست اشرار زاهدان رو از پشت بستين
[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
پسرهاي مظلوم كجا ميتونن جلوي شما قد علم كنن
روشهاي شما حتي به فكر شيطون هم نميرسه
فرهاد- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 4
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
منم و خواهرم هم تصميم گرفتيم سربسر اين پيرزنها بگذاريم .
خونه ما سه طبقه بود و خونه اين پيرزن تك طبقه و حياط داربود و ما براحتي ميتونستيم از طبقه 3 داخل حياطشو ببينيم .براي همين باين صورت نقشه ريختيم :
از اين نخهاي بي رنگ پلاستيكي تهيه كرديم و خواهرم رفت طبقه سوم و از اونجا سر نخ رو يه چوب بست و انداخت تو كوچه و منم سرنخ رو با دقت بستم به كلون آهني در خونه پيرزنه و بعد رفتم پيش خواهرم .زمان هم درست حوالي ظهر ساعت 2 بود و كاملا خلوت .
بار اول نخ رو كشيديم و پيرزنه آروم آروم اومد درو باز كرد و ديد كسي پشت در نيست و فكر كرد از اين بچه شيطونها بوده كه درو زده و در رفته و برگشت داخل اتاق.
يه 5 دقيقه بعد دوباره نخ رو كشيديم و باز پيرزنه سلانه سلانه اومد درو باز كرد و ديد كسي نيست و با عصبانيت درو بست منتها اين دفعه پشت در كمين وايساد كه مثلا طرفو گير بندازه .حالا ما هم داريم از بالا همه چي رو مي بينيم .
يه چشمكي به خواهرم زدم و دوبراه نخ رو كشيديم و كلون بصدا درومد و پيرزنه مثل قرقي درو باز كرد اما ديد كسي پشت در نيست .بشدت وحشت كرد و با ترس در رو بست و بدو بدو رفت تو خونه و بعد با خواهرش اومدن دم در و بدجوري ترسيده بودن و همش سرو ته كوجه رو ورانداز ميكردن .
خلاصه يه نيم ساعتي اين دو تا تو حياط نشسته بودن و جرات نمي كردن برن تو اتاق
بعد از اينكه رفتن تو اتاق من بلافاصله رفتم در خونشون و نخ رو كندم و برگشتم پيش خواهرم و تا اونجا كه تونستينم خنديديم .
البته از دوستان عزيزم خواهش مي كنم بهيچ عنوان از اين روش استفاده نكنن و اين فقط يه خاطره بود و سعي كنيد كلا دو رو بر پيزن جماعت نگرديد.
فرهاد- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 4
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
با وجود کارهایی که سلما خانم و آقا فرهاد کردند
من رسما از این تاپیک کناره گیری میکنم
Sahra- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
samir- همکار گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
حدودا هر نیم ساعت یکبار یکی از بچه ها اجازه میگرفت و میرفت بیرون یه قمقمه رو پر از آب میکرد و بر میگشت. بعد یکی از کاشی های کلاس که از قبل برداشته بودیم رو بلند میکردیم و آب رو اونجا خالی میکردیم. کم کم آب به طبقه پایین نفوذ کرد و حسابی سقف اتاق ناظم خراب شد.
یادمه، تمام سقف و دیوار ها رو کنده بودن که لوله آبی رو که ترکیده پیدا کنن... لوله کش میگفت من مطمئنم از اینجا لوله رد نشده. اما ناظم میگفت حتما رد شد تو بکن!
Developer Programmer- کاربر خوب لاک پشتی
- تشکر : 88
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
فرهاد- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 4
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
شوهر عمه من خیلی آدم منظبط و روشنفکری بود. مدام جدول حل میکرد... حتی زمانیکه مهمون میومد سرگرم حل کردنش بود و گاهی چنان غرق میشد که یادش میرفت مهمون داره. یه روز بدجوری دستشوییش گرفت و جدول رو گذاشت زمین و دوید دستشویی... من هم جدول رو برداشتم و از الف تا ی رو همینطوری نوشتم...جدول نيمه تموم دوستتون رو حل کنين
بیچاره وقتی برگشت و جدولش رو دید تا یکساعت فقط غر میزد
استاد گیتار من، با یه گروه نوازندگی همکاری میکرد که هراز گاهی کنسرت میذاشتن و به سبک متال میزدن. استادم میگفت هر بار قبل از اجرا گیتار ها رو کوک و کیفیت صدا رو تست میکردیم تا بلافاصله اجرا رو شروع کنیم. منتها استاد من میاد و چسب نواری بزرگی رو دور تا دور دسته گیتار دوستش می پیچه و چند دقیقه بعد برش میداره... اینطوری اثر چسب روی دسته می مونه و هربار انگشتها گیر میکنن !
پيچهاي كوك گيتار دوستتون رو كه ۵ دقيقه ديگه اجراي برنامه داره حداقل ۲۷۰ درجه در جهات مختلف بچرخونين
یه روز به اتفاق دوستم سر سیگار رو خالی کردیم و داخلش ترقه گذاشتیم و اندکی قبل از اومدن معلم، اونرو داخل میز فلزی گذاشتیم. پنجره ها رو باز کردیم که بوی سیگار نپیچه...طفلک معلم، تا کیفش رو گذاشت روی میز، یهو چنان صدایی بلند شد که واسه معلم آب قند آوردن
يكي از پايه هاي صندلي معلم يا استادتون رو لق كنين
--
دبیرستان ما پیش دانشگاهی نداشت و واسه همین من مجبور شدم واسه پیش دانشگاهی به مدرسه دیگه ای برم. این مدرسه فوق العاده ناظم های مودبی داشت و خیلی مهربون. واسه همین کسی اذیتشون نمیکرد... از قضا ، سالی که من وارد اونجا شدم، چند تا دوست درسخون دیگه هم به جمع ما اضافه شد!
هر روز بدون استثنا، توپ رو مینداخیتم وسط حیاط و با ولع خاصی بازی میکردیم. هر بار که معلم رو توی حیاط میدیدیم ... جلوش رو میگرفتیم که ای بابا واسه چی اومدی؟ کلی از درس جلوییم! به فکر سلامتیت باش... معلم هم از خدا خواسته برمیگشت میرفت.
چند بار این کار رو تکرار کردیم تا ناظم شاکی شد و تنبیه مون کرد! ما هم حسابی ناراحت شدیم و خواستیم تلافی کنیم. یه روز نیم ساعت مونده به اتمام کلاس ها، پریدم و با دست، زنگ اخبار مدرسه رو زدم.. باور کنین یهو تمام مدرسه، عین وحشی ها ریختن بیرون! ناظم بدو بدو اومد بالا که بگه برگردین! خورد به بچه ها از پله ها افتاد پایین...
من عاشق قفل کردن درب دستشویی هستم. علی الخصوص دستشویی های آزمایشگاه ها و توالتهای بین جاده ای !
چراغ توالتي كه مشتري داره و كليد چراغش بيرونه رو خاموش كنين
--
یه راه هم واسه خورد کردن اعصاب معلم، چرت و پرت گفتن وسط نصیحتهاشه ! یه بار معلم فیزیک پیش دانشگاهی شروع به نصیحت کرد که پسرها درس بخونین مهندس بشین. مملکت به شما نیاز داره... دوستم خسته شد و از پشت کلاس داد زد: حاجی! مملکت سرباز هم لازم داره... اینطوری شد که معلم دیگه هیچ وقت جزوه نگفت...
Developer Programmer- کاربر خوب لاک پشتی
- تشکر : 88
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
فریده- کاربر باسابقه لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
منم دختر خوبی بودم و کار بدی نمی کردم فقط یک پسري توی کوچه امون بود که موهای وز و سیاهی داشت. منم چون همیشه موهام صاف و بور بود خیلی دلم می خواست موهای این پسر رو بکشم. یک روز با دخترها قرار گذاشتیم این پسره رو بکشیم ته کوچه به بهانه شکلات خوردن و منم موهاشو حسابی بکشم. اونم از همه جا بی خبر اومد و منم تا تونستم موهاشو کشیدم. یک دسته از موهاش اومد توی دستم.
یکی دیگه در مورد همین پسره: این آقا پسر همیشه توی شلوارش دستشویی می کرد و مامانش حسابی اونو می زد. یک روز ما تصمیم گرفتیم که بلایی سرش بیاریم. بچه های دیگه دست و پاشو گرفتن و با سرنگ خیسش کردم. بیچاره از مامانش حسابی کتک خورد چون مامانش فکر کرده بود دستشویی کرده. حالا این آقا بزرگ شده بود و سرباز بود که مامانم رو سر کوچه قدیمی امون دید و شناخت. مامانم اونو نشناخته بود. اولین سوالی که از مامانم پرسیده بود این بود فریده خونه اس؟ ازدواج کرده یا نه؟ بگو بیاد می خوام همون بلاهایی که سر من آورد رو سرش بیارم
اين مطلب آخرين بار توسط فریده در 5/25/2010, 08:45 ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
فریده- کاربر باسابقه لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
فرهاد- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 4
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
اینم امتحان کنین مزه میده.کار همیشه منه.
آقا فرهاد شما هم؟؟؟؟البته از شما که بعید نیست
مرضیه- مدیر گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 29
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
آقای افشین که اصلا به ظاهرشون نمیامد
عجب دانش آموزایی داشتیم
بابا صد رحمت به الانی ها
فریده جان شما که اون پسر بدبخت را شکنجه میکردین
حالا موندم چجوری میخواست از شما انتقام بگیره
آقا فرهاد
اون دوستتون هنوز هم جزو دوستانتون هستند
یادمون باشه با شما سر یک سفره نشینیم
من میگم مرضیه جان
نکنه گرفتن غلط املایی هم نکنه جزو مردم آزاریه :
من همین الان میرم از اینها یک فیلمنامه تهیه میکنم و میدم دست یک کارگردان
Sahra- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
فریده- کاربر باسابقه لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
اتفاقا من همین بلا رو سر دوست صمیمیم آوردم.بیچاره مهمون من بود تو خونمون.وسط تابستون توی (مثلاً) شربت آبلیموش 3 قاشق نمک ریختم به جای شکر. (هر کی جای اون بود دیگه پاش رو خونمون نمیذاشت [ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة] ) نمیدونم چه طعمی شده بود [ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]اما یادمه اون که اهل شیرینی نیست 11 تا شکلات خورد تا مزه آبلیمو و نمک بره از دهنش [ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة](هی شکلات می خورد،هی فحش میداد به من )دلم براش کباب شد [ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
اما دیگه به من اطمینان نداره از این لحاظ
مرضیه- مدیر گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 29
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
آخرین جلسه ی مدرسه قبل از عید 89 بود رفتیم سر کلاس من از چهارشنبه سوری یه هفت ترقه تو جیبم مونده بود!
بعد زنگ تفریح شد من ترقه رو دادم به دوستم انداختش تو سطل آشغال !
معلم دینی که اومد سر کلاس همه سرفه کردیم و از کلاس اومدیم بیرون!
کل کلاس پر دوذ شده بود!
معلم هم اومد حال مارو بگیره بردمون تو یه کلاس دیگه!
spider- کاربر خیلی فعال لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
lol!:
فریده جون شما هم
از صحرا جون هم بعید بود
Salma- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 1
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
زنگ تفریح شد و من و 2 3 تا از بچه های دیگه درو بستیم و تو کلاس موندیم ! بعد از پنجره داد زدیم کمک کمک! بچه ها اومدن درو باز کردن!
یه بارم همه اومدیم تو کلاس و درو بستیم ! بعد بچه ها داد و فریاد راه انداختن و 2 3 نفر از پنجره رفتن بیرون!!!!
بعد همزمان معلم عربی پشت در کلاس بود! ما هم هی داد فریاد میکردیم تا اینکه معلم درو به زحمت باز کرد همه ی کلاس یهو ساکت شد!
spider- کاربر خیلی فعال لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
کس دیگه ای خاطره نداره؟
spider- کاربر خیلی فعال لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
وااااای صحرا جون این کار عالی بود ما هم تجربه اش را داشتیم [ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة] (یاد اسامی قدیمی ایرانی افتادم که چقدر با هم خندیدیم)یک لغتنامه بزرگ بر میداشتیم و شروع میکردیم
سلما جون عجب کاری کردید در مورد استادتون بسیار زیرکانه بود [ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
آقا فرهاد چه بلایی سر اون خانم های مسن آوردید کلی خندیدم[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة] مخصوصااون قسمتی که نیم ساعتی از ترسشون دیگه نمی رفتن تو اتاق این واقعا بازی با اعصاب بود!
واااای خدا چه جوری دلتون اومد اون همه فلفل بریزید تو غذای دوستتون
[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
سمیرا جان چه کاریییییییی کردید که با آینه پشت کله استادتون را میسوزوندید ما با آینه روی تخته نور می انداختیم ولی فکرمون به اینجا نرسیده بود!
[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
آقا افشین شما که دیگه هیچی!!!! کلی خندیدم مخصوصا اون سقفی را که خراب کردید
[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة] وااااای یاد دوره ی راهنماییم افتادم! دقیقا همینطوری بود! نمیدونم چرا کلا اون زمان توی اون سن وحشی بودیم!!! نمیدونم حالا چه عجله ای بود! شاید برای اینکه توی سرویس جا برای نشستن داشته باشیم! یا مسئول باز کردن در سرویس در طول مسیر بشیم :;;>: ولی واقعا یک سری زیر دست و پا له میشدن[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة] بوفه مون هم همینطوری بود کل زنگ تفریح همه یا همدیگر را هول میدادند یا مقنعه همدیگر را میکشیدنباور کنین یهو تمام مدرسه، عین وحشی ها ریختن بیرون!
[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
فریده جان چه کاری با اون پسر کردید!!!!!!!!!!!!!!!!!
مرضیه جان چه کردی!!!!![ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة] منم جای دوستتون بودم دیگه اطمینان نداشتم[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
آقا محمد خیلی کاراتون بامزه بود
------------------------------------------------------
کلی از دست کاراتون خندیدم[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
.
maryam.m- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 3
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
1 مینی بوس نارنجی که توش 50 نفری بودیم و له و لورده میشدیم!
از مدرسه تا موقعی که برسیم هر چی پوست نارنگی و پرتقال بود از پنجره محکم پرت میکردیم به سمت ماشین پسرها (بعضی موقع ها مستقیم میخورد تو صورتشون )
بنده خدا ها هیچی هم نمیگفتن و از بازی های کودکانه ما خنده شون میگرفت!
maryam.m- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 3
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
من يه بار تو خورشت دوستم تو سلف سرويس يه شيشه كامل فلفل خالي كردم .وقتي خورد تا سه روز از بس صورتش سرخ شده بود چشاش درست ديده نميشد .
فکر خوبیه . یک بار هم همین کار رو باهاش می کنم.این دفعه فکر کنم بیشتر مزه بده
مرضیه- مدیر گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 29
صفحه 3 از 4 • 1, 2, 3, 4
» یک تست اعصاب مفید(جدی)
» اسرار خواندن فکر دیگران
» 13 نکته کامپیوتری که اگر ندانید باعث خنده دیگران می شوید
» داروهای ضدافسردگی، مانعی در برابر آسیب رساندن به دیگران