50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران

1- روزهاي تعطيل مثل بقيه روزها ساعتتون رو كوك كنين تا همه از خواب بپرن

2- سر چهارراه وقتي چراغ سبز شد دستتون رو روي بوق بذارين تا جلويي ها زود تر راه بيفتند

3- وقتي ميخواين برين دست به آب با صداي بلند به اطلاع همه برسونين

4- وقتي از کسي آدرسي رو مي پرسين بلافاصله بعد از جواب دادنش جلوي چشمش از يه نفر ديگه بپرسين

5- کرايه تاکسي رو بعد از پياده شدن و گشتن تمام جيبهاتون به صورت اسکناس هزاري پرداخت کنيد

6- همسرتون رو با اسم همسر قبليتون صدا بزنين

7- جدول نيمه تموم دوستتون رو حل کنين

8- روي اتوبان و جاده روي لاين منتهي اليه سمت چپ با سرعت پنجاه کيلومتر در ساعت حرکت کنين

9- وقتي عده زيادي مشغول تماشاي تلويزيون هستند مرتب کانال رو عوض کنين

10- از بستني فروشي بخواين که اسم پنجاه و چهار نوع بستني رو براتون بگه

11- در يک جمع سوپ يا چايي رو با هورت کشيدن نوش جان کنين

12- به کسي که دندون مصنوعي داره بلال تعارف کنين

13- وقتي از آسانسور پياده ميشين دکمه هاي تمام طبقات رو بزنين و محل رو ترک کنين

14- وقتي با بچه ها بازي فکري مي کنين سعي کنين از اونها ببرين

15- موقع ناهارتوي يک جمع جزئيات تهوع وگلاب به روتون استفراغي که چند روز پيش داشتين رو با آب و تاب تعريف کنين

16- ايده هاي ديگران رو به اسم خودتون به کار ببرين

17- بوتيک چي رو وادار کنيد شونصد رنگ و نوع مختلف پيراهنهاشو باز کنه و نشونتون بده و بعد بگين هيچ کدوم جالب نيست و سريع خارج بشين

18- شمع هاي کيک تولد ديگران رو فوت کنين

19- اگر سر دوستتون طاسه مرتب از آرايشگرتون تعريف کنين

20- وقتي کسي لباس تازه مي خره بهش بگين خيلي گرون خريده و سرش کلاه رفته

21- صابون رو هميشه کف وان حموم جا بذارين

22- روي ماشينتون بوقهاي شيپوري نصب کنين

23- وقتي دوستتون رو بعد ازيه مدت طولاني مي بينين بگين چقدر پير شده

24- وقتي کسي در جمعي جوک تعريف مي کنه بلافاصله بگين خيلي قديمي بود

25- چاقي و شکم بزرگ دوستتون رو مرتب بهش يادآوري کنين

26- بادکنک بچه ها رو بترکونين

27- مرتب اشتباه لغوي و گرامري ديگران هنگام صحبت رو گوشزد کنين و بهش بخندين

28- وقتي دوستتون موهاي سرش رو کوتاه ميکنه بهش بگين موي بلند بيشتر بهش مي ياد

29- بچه جيغ جيغوي خودتون رو به سينما ببرين

30- کليد آپارتمان طبقه سيزدهم تون رو توي ماشين جا بذارين و وقتي به در آپارتمان رسيدين يادتون بياد! ﴿اين راه هم جنبه هايي از مازوخيسم در بر داره

31- ايميل هاي فورواردي دوستتون رو هميشه براي خودش فوروارد كنين

32- توي كنسرتهاي موسيقي بزرگ و هنري ، بي موقع دست بزنين

33- هر جايي كه مي تونين ، آدامس جويده شده تون رو جا بذارين! ﴿توي دستكش دوستتون بهتره

34- حبه قند نيمه جويده و خيستون رو دوباره توي قنددون بذارين

35- نصف شبها با صداي بلند توي خواب حرف بزنين

36- دوستتون كه پاش توي گچه رو به فوتبال بازي كردن دعوت كنين

37- عكسهاي عروسي دوستتون رو با دستهاي چرب تماشا كنين

38- پيچهاي كوك گيتار دوستتون رو كه ۵ دقيقه ديگه اجراي برنامه داره حداقل ۲۷۰ درجه در جهات مختلف بچرخونين

39- با يه پيتزا فروشي تماس بگيرين و شماره تلفن پيتزا فروشي روبروييش كه اونطرف خيابونه رو بپرسين

40- شيشه هاي سس گوجه فرنگي و هات سس فلفل رو عوض كنين

41- موقع عكس رسمي انداختن براي هر كس جلوتونه شاخ بذارين

42- توي ظرفهاي آجيل براي مهموناتون فقط پسته ها و فندقهاي دهان بسته بذارين

43- شونصد بار به دستگاه پيغام گير تلفن دوستتون زنگ بزنين و داستان خاله سوسكه رو تعريف كنين

44- توي روزهاي باروني با ماشينتون با سرعت از وسط آبهاي جمع شده رد بشين

45- توي جاي كارت دستگاههاي عابر بانك چوب كبريت فرو كنين

46- جاي برچسبهاي قرمز و آبي شيرهاي آب توالت هتل ها رو عوض كنين

47- يكي از پايه هاي صندلي معلم يا استادتون رو لق كنين

48- توي مهموني ها مرتب از بچه چهار ساله تون بخواين كه هر چي شعر بلده بخونه

49- چراغ توالتي كه مشتري داره و كليد چراغش بيرونه رو خاموش كنين

50- ورقهاي جزوه ء ۳۰۰ صفحه اي دوستتون كه ازش گرفتين زيراكس كنين رو قاطي پاتي بذارين ، يه بر هم بزنين ، بعد بهش پس بدين

مرضیه ی عزیز خیلی باحال و خنده دار بودن.ممنون

1- روزهاي تعطيل مثل بقيه روزها ساعتتون رو كوك كنين تا همه از خواب بپرن
3- وقتي ميخواين برين دست به آب با صداي بلند به اطلاع همه برسونين
4- وقتي از کسي آدرسي رو مي پرسين بلافاصله بعد از جواب دادنش جلوي چشمش از يه نفر ديگه بپرسين
47- يكي از پايه هاي صندلي معلم يا استادتون رو لق كنين

من شخصا اين پنج مورد رو امتحان كردم.خيلي مزه ميده

طرفدار نداشت؟؟؟
امتحان کنین.خیلی مزه میده ها

منم اینو

[quote] روزهاي تعطيل مثل بقيه روزها ساعتتون رو كوك كنين تا همه از خواب بپرن


رو امتحان کردم خیلی حال داد!

مرضیه ی عزیز خیلی ممنون

پنجمی (47)بیشتر مزه داشت کیمیا جون
بیچاره معلمه سرخ شده بود.محکم خورد زمین.اینو با همکلاسیها اجرا کردیم.یک بار لاستیک ماشین همین معلم رو بچه هامون پنچر کردن.برای معلم فیزیک هم جریمه نوشتیم گذاشتیم زیر برف پاکنش.

من فقط همون مورد 3 رو اجرا كردم.كلي هم فحش شنيدم.
مرسي مرضيه جون.

خیلی بامزه بود
[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]

مرسی


مرضیه جان اونا که گفتی 4 تا بود که!!!
یکیش را تو دلت گفتی:
یا یکیش را دوتا حساب کردی؟[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]

-------------------------------------------------------------------

منم چند باری این ها را امتحان کردم! [ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]

- سر چهارراه وقتي چراغ سبز شد دستتون رو روي بوق بذارين تا جلويي ها زود تر راه بيفتند.
[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
جدول نيمه تموم دوستتون رو حل کنين
[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
توي مهموني ها مرتب از بچه چهار ساله تون بخواين كه هر چي شعر بلده بخونه (البته بچه ی مردم ! )
[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
چراغ توالتي كه مشتري داره و كليد چراغش بيرونه رو خاموش كنين.
[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
یک کار دیگه هم میکردم » زنگ در خونه ها را میزدیم با دوستامون و فرار میکردیم [ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]

--------------------------------------------------------------------

این هم عجیب با اعصاب من بازی میکنه!
در يک جمع سوپ يا چايي رو با هورت کشيدن نوش جان کنين
[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]

مرضیه جون اگه من پنجمی(47) رو امتحان کنم کارم به دفترو اخراج شدن از مدرسه میکشه.

شما خوب جوری دل و جرئت داشتین خداییش ما از این دل وجرئتا نداریم!

من حتی وقتی اینو(روزهاي تعطيل مثل بقيه روزها ساعتتون رو كوك كنين تا همه از خواب بپرن)رو که یه چیزه کوچیکیه امتحان کردم صد تا فحش و ناسزا شنیدم دیگه وای به حال دیگشون.

اگه بقیه شو امتحان کنم دیگه خدا بیامرزتم!...

وای چه کارها شما بلدین
باید یک مسابقه در این زمینه بگذارم.

با این سن سال من از این کارا بعضی وقتا میکنم ولی شما دیگه چرا؟

پس مریم جون هم توی این کارا واردن پس بهتون تبریک میگم بخاطر شجاعتون! :

آقا محمد این ها که مال سن و سال نیست!!! یعنی هر چی آدم پیرتر میشه باید افسرده تر شه؟
[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
البته باید آدم حدش را رعایت کنه که به حالت آزار رسوندن نرسه ! و فقط موجبات شادی همه ی اطرافیان را فراهم کنه.
(اون مورد آخری هم که مال قدیم ها یود! )
حالا این ها که چیزی نیستند، کجاشو دیدید! [ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]


کیمیا جان کدومش شجاعت لازم دارد؟ [ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]

کلاس ما کلا همه شیطون بودیم. کمروشون من بودم اما با این حال تمام معلم ها از همه کلاس ها ناله داشتن جز ما. برای همین ما هرکاری دلمون می خواست می کردیم.

محمد جان وقتی این شیطنت ها رو انجام ندی بعد که بزرگ تر شدی آرزو می کنی ای کاش یکم شیطنت می کردی و مثل یک آدم بزرگ رفتار نمی کردی

مریم عزیز به نظرم برای همشون شجاعت لازمه !

با تشکر از همه!

یک کار دیگه هم میکردم » زنگ در خونه ها را میزدیم با دوستامون و فرار میکردیم

مریم جون این که به جای خود.یه دورانی واسه خودش سرگرمی بود.با دختر دایی ها این بازی رو می کردیم.جات خالی یه بار سر ظهر این کارو کردیم اما از شانس خانمه زود اومد ما رو دید.نتیجه اش هم نفری یک کشیده(سیلی) بود

ولی من از بچگی تا همین سن و سال اصلا نه شیطونی کردم و نه اصلا میدونم با چه ط ای مینویسنش

نکنه من غیر طبیعی و افسرده هستم؟

صحرای عزیز اشتباه نکنی!مگه هر کس که این کارا رو انجام نده افسرده است؟

شاید شما شیطنتو یه جور دیگه نشون میدادید!

منم مثل شما هستم اما شیطنتمو یه جور دیگه نشون میدم!

سیلی خوردید مرضیه جون!!!

ولی من آخرش نفهمیدم مورد پنجمت کدوم بود!



: : :
صحرا جان من راستش باور نمیکنم شما شیطونی نکرده باشید! شما دست همه را از پشت بستید!
شما که دو روز پیش یک لشگر را وادار کردید پرچم سفید بالا ببرن


من همیشه با دیدن پست های شما کلی شاد میشم! این ها زمینه ی قبلی داشته! باید بررسی شه!

همچنین آقا فرهاد و سارا جون و هنگامه جون ،مرضیه جون و معصومه عزیز و ... همه زمینه داشتند




آخی گفتم هنگامه یاد یک خاطره افتادم اگه اجازه بده مینویسم (کلاس دوم دبیرستان)

نه والا مریم جون
من اصلا شیطون نبودم
باور کن
فقط همیشه سر راه مدرسه اشتباهی انگشتم میخورد به زنگ در مردم
یا وقتی هتل میرفتیم اونقدر اشتباهی دستم میخورد به زنگ خطر اسانسور یا دکمه های دیگه که اسانسور متوقف میشد
یا وقتی خونه مردم میرفتیم اونقدر اشتباهی با دکمه های تلویزیون یا وسایل دیگشون بازی میکردم که حتما از خانه مردم بیرون میامدیم یک چیزی خراب شده بود
یا وقتی بچه های فامیلها میامدن خونه ما اصلا نمیدونم چی میشد گریه کنان از اتاق من میدوییدن پیش ماماناشون
یا نمیدونم این برادر من چرا همیشه تفنگهاش سر از زیر پای من در میاورد و داغون میشد
یا نمیدونم ......
خلاصه باور کن هیچکدوم را از روی شیطنت نمیکردم
فقط پیش میامد

9- وقتي عده زيادي مشغول تماشاي تلويزيون هستند مرتب کانال رو عوض کنين

این بود مریم جون.جا مونده بود.خخخخیییلللییییی مزه میده.البته باید تحمل غر غر داشته باشید

بنویس مریم جونم.ما هم دوست داریم بدونیم :;;>:

یکی دیگه هم همیشه اتفاقی پیش میامد
خدا پیش نمیاورد یکی بیاد خونه ما که تکیه کلام داشت
اونقدر قبل از اومدنش اونو تکرار میکردم
و بعد اومدنش با انگشتام یواشکی اون تکیه کلام را میشمردم
که بالاخره وسط یک صحبت اش بالاخره همه خنده شون میگرفت
و یکی یکی از اتاق میرفتن بیرون در حالیکه داشتن از خنده میمردن
اون اقاهه هم ماتش برده بود که اینها چرا همه با هم کار واجب گرفته شون
و خودش میموند و اتاق خالی
ما هم اون بیرون مشغول قهقهه
اما هیچکئوم از روی شیطنت نبود ها
اتفاقی بود
از روی سادگی بچه گانه