50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
صفحه 2 از 4 • 1, 2, 3, 4
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
مرضیه- مدیر گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 29
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
یک کار دیگه هم بود
من خیلی اتفاقی وقتی مامانم با پری خانم رفته بودن خرید
شنیدم پری خانم گفت این پارچه خیلی گرونه اگر اکبر ( همسرش ) بفهمه بیچاره ام میکنه
ولی پری خانم بالاخره اونو خرید و به مامانم هم گفت به اکبر آقا هیچی نگه
خلاصه شب شد و مامانها در آشپزخونه مشغول بودن
منم که 5 سالم بود به سختی رفتم یک صندلی گنده را بلند کردم و هن وهن گذاشتم جلوی اکبر آقا
در گوشش گفتم اکبر آقا
گفت جانم؟
خانمتون امروز با مامانم یک چیزی خریدن میخوان به شما نگن
که ناگهان اکبر اقا فریاد زد پریییییییییییییییییییییی:>#(:
اما اتفاقی بود ها.
Sahra- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
9- وقتي عده زيادي مشغول تماشاي تلويزيون هستند مرتب کانال رو عوض کنين
11- در يک جمع سوپ يا چايي رو با هورت کشيدن نوش جان کنين
13- وقتي از آسانسور پياده ميشين دکمه هاي تمام طبقات رو بزنين و محل رو ترک کنين
15- موقع ناهارتوي يک جمع جزئيات تهوع وگلاب به روتون استفراغي که چند روز پيش داشتين رو با آب و تاب تعريف کنين
25- چاقي و شکم بزرگ دوستتون رو مرتب بهش يادآوري کنين
- چراغ توالتي كه مشتري داره و كليد چراغش بيرونه رو خاموش كنين
محمد- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 7
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
منم یک بار تقریبا اینطوری بین والدین گرامی تفرقه انداختم[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة] بعد هم دقیقا مثل دختر کوچولوی توی آواتارم نشستم تو راه پله نگاشون کردم.8 سالم بود[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
البته مضمونش یه چیز دیگه بود که الان حضور ذهن ندارم
مرضیه- مدیر گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 29
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
یکی از فامیل هامون اومد خونمون، ساعت ها داشت با مامانم حرف میزد من دیگه حالم داشت بهم می خورد رفتم جلوش وایسادم و گفتم ( چقدر شما حرف میزنید :>#(: ) خجالت کشید و رفت
پنجم دبستان
هر روز کارمون کشتن مگس بود (مخصوصا مگس هایی که روی میز معلم هنگام تدریس بود)
راهنمایی
درهای کلاس ها فلزی بود! چه کیفی داشت به هوای آب خوردن میرفتیم بیرون بعد توی اون راهرو های طویل میدویدیم و محکم میزدیم به درها که باز بشن و بخورن به دیوار کلاس و صدای مهیبی تولید کنند تا همه بترسن و رشته کلام از دست معلم ها در بره!
دبیرستان
این دوره که هیچی!!!
فقط خنده بود هیچی دیگه یادم نیست [ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
دوم دبیرستان که شاهکار بودم!!! خیلی شیطون بودم (بعدا هم رفتم از معلم هایم حلالیت طلبیدم (پارسال)
پیش دانشگاهی
میرفتیم کتابخونه که درس بخونیم
اول همه ساکت بودند و سکوت عظیمی در آنجا حکم قرما بود ! اما به 10 دقیقه نمیکشید که همه ی بچه ها اونجا را ترک میکردن و نمیتونستند از صدای خنده های ما درس بخونن (انقدر میخندیدیم که میز میرفت رو هوا و صندلی های کتابخونه کج و کوله میشد و می افتاد و آخرش هم خودمون نقش زمین میشدیم!!!! [ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
و همچنان ادامه داشت در دانشگاه ها! و ادامه دارد و خواهد داشت!
دیگه در جمع خانواده و دوست و فامیل و مسافرت و جشن و ... بماند!
موفق باشید
maryam.m- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 3
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
چقدر شیطون بودی مریم جان.
اما مال من اتفاقی بود همش
باور کن
من ودوستان در دبیرستان خیلی اتفاقی کفشهای مدیر مدرسه را از پشت نمازخانه برداشتم
بردم گذاشتم جلوی در یکی از دستشویی های حیاط
بنده خدا اومده بود بیرون هی اینور اونور و نگاه میکرد
ما هم از دور داشتیم نگاه میکردیم و میخندیدیم
شاید نیم ساعت گشتن تا براش پیدا کردند
وای اینها بد آموزی نداشته باشه؟
Sahra- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
amir hosein- کاربر خوب لاک پشتی
- تشکر : 8
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
پریسا- کاربر فعال لاک پشتی
- تشکر : 5
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
من فکر کنم یکی 2تاش رو هم انجام ندادم!
ولی یادمه بچه که بودم با پسر خالم زنگ همسایه هارو میزدیم در میرفتیم!
یه بار یه مجتمع بود پسر خالم 10 تا انگشتشو رو 10 تا زنگ گذاشت و در رفتیم!
خیلی حال داد!
spider- کاربر خیلی فعال لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
سر زنگ حرفه یهو ما چهار نفر با صدای بلند نچ نچ کردیم ! معلم فهمید و مارو کشید بیرون ! اول یکی از دوستامو زد بعد گفت ببخشید! به دومی رسید دوستم اشکش در اومد!!! سومی رو هم زد ! به من که یه سیلی زد یهو خندم گرفت و قهقه زدم!!! بعد دوباره 2 3 تا سیلی و پس گردنیه دیگه زد بازم زدم زیر خنده بعد ما چهار نفر رو رستاد پیش ناظم!
spider- کاربر خیلی فعال لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
نچ نچ نچ :
Sahra- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
محمد- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 7
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
مگه میشه بچه ها را تو مدرسه زد؟
نچ نچ نچ
مگه نمیشه!؟!!!
من و دوستام انقدر تو راهنمایی چک خوردیم که نگو!!!
spider- کاربر خیلی فعال لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
محمد- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 7
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
Sahra- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
آقا اسپایدر مگه الان هم تو مدرسه بچه ها رو می زنن؟؟
فریده- کاربر باسابقه لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
به من که یه سیلی زد یهو خندم گرفت و قهقه زدم!!!
آقا محمد خیلـــــــی با مزه بود [ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
خب بریم سر دوم دبیرستان معروف من :
***سر کلاس پشت سری من رفت پای تخته مساله حل کنه و معلم اومد پشت ما نشست! بعد از 5 دقیقه برگشتم دیدم معلم داره چرت میزنه! به دوستم اشاره کردم که بیا محکم تکیه بدیم تا از خواب بپره [ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة] بنده خدا چنان پرید که انگار خواب دیده که یک غول بی شاخ و دم بهش حمله کرده (اما اصلا به رویش نیاورد )
*** در طول سال وقتی معلمان میرفتند پای تخته درس بدهند، تا می آمدند چیزی روی تخته بنویسن، من صدا میکردم :خانم
و سریع سرم را می انداختم پایین [ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]. برمیگشتند و میدیند هیچ کس نیست که صدایش کرده باشد و بارها تکرار میکردم و آن ها تصور میکردند که خیالاتی شدند و رشته افکارشان پاره میشد![ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
***از 12 اردیبهشت تا آخر سال تحصیلی هم که تا هر معلمی وارد میشد ، شروع میکردیم دست زدن و تبریک روز معلم [ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة] و 10 دقیقه ای از کلاس را به این شکل سپری میکردیم تا معلم ها استرس کمبود وقت را بگیرند و درس نپرسند (مخصوصا معلم ادبیات)[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
***من کنار دیوار میشستم و از قضا اون دیوار پوک بود! و با هر ضربه ی کوچکی صدایی مثل خراب کردن دیوار و بنایی در کلاس میپیچید.
تا معلم هندسه شروع به درس دادن میکرد ، ضربات ممتد آرنج من به آن دیوار شروع میشد، دیگه صدا به صدا نمیرسید [ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة] و معلم واقعا فکر میکرد اونور دارن بنایی میکنن و با کلی اعصاب خوردی درسش را ادامه میداد [ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
حتی به فکر ناظم و مدیر هم نمیرسید که بیشتر این ها زیر سر منه و همیشه بقیه دوستان مورد غضب قرار می گرفتند اما واقعا نمیخواستم اینجوری بشه! اما خب... گذشت دیگه ...
maryam.m- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 3
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
کاملا معلومه مال شما هم اتفاقی بوده مریم جان
اصلا شیطنت های مدرسه را که به حساب شیطنت نمیشه گذاشت
تقصیر میز و نیمکته نه دانش آموز.
Sahra- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
الهام- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 117
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
اينو ديروز امتحان كردم.چسبيد
مرضیه- مدیر گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 29
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
الهام- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 117
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
مرضیه- مدیر گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 29
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
الهام- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 117
رد: 50 راه برای باز ی با اعصاب دیگران
مرضیه- مدیر گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 29
صفحه 2 از 4 • 1, 2, 3, 4
» یک تست اعصاب مفید(جدی)
» اسرار خواندن فکر دیگران
» 13 نکته کامپیوتری که اگر ندانید باعث خنده دیگران می شوید
» داروهای ضدافسردگی، مانعی در برابر آسیب رساندن به دیگران