دنیای من (love animals)

سلام دوستان من

به دنیای من خوش اومدین . من قصد ندارم بگم خیلی حیون نگه میدارم پس خیلی عاشق حیواناتم . من تنها حیوانات بی سر پرست رو نگه میدارم و سعی میکنم فضای مناسبی براشون بسازم و نیاز هاشون رو بر طرف کنم . (هر کدوم که دوست داشتین رو میتونم بهتون واگذار کنم در صورتی که شرایط شما بهتر از شرایط فعلی باشه)

شاید بعضی از دوستان فکر کنن داشتند حیوانات زیاد خوبه و باعث جلب توجه دیگر دوستان میشه . اما من بهشون میگم که اگر شما یک حیوان داشته باشید و اون رو عاشقانه دوست داشته باشید خیلی بهتر و زیباتر هست تا نگهداری چند حیوان به صورت هایی که ممکنه دیده باشید .(تو مغازه ها یا پیش برخی دوستان)

خوب زیادی صحبت کردم ابتدا میبرمتون پیش اقا و خانوم بد شانس .

یه روز داشتم با ماشین تو یه خیابون شرق تهران با نامزدم میرفتم که یهو خانوم بد شانس رو دیدم که روی زمین نشسته و داره از یک چاله کثیف اب میخوره . پشتم ماشین بود خدا خدا کردم کسی نبینتش و یکو نپره بخوره به ماشین های دیگه ، خدا کمک کردو من هم از ماشین پیاده شدم رفتم و خدارو شکر با دوبار تلاش گرفتمش حیونی انقدر خسته و گرسنه بود که زیاد نای پرواز نداشت . تو همین حین یه اقایی یه ادرس پرسید و من هم بلد نبود تا نشستم تو ماشین و خلاس کردم افتادم تو جوب . به همین دلیل اسمش رو گذاشتم بد شانس . اقای بد شانس رو هم از کرج خریدم ، خیلی پرنده سر حالی بود اما وقتی اوردمش و خانوم بد شانس رو دید خیلی ناراحت شد نمیدونم شاید قبلا دوست دختر داشته یا اینکه خانوم بد شانس باز بد شانسی اورده و تو مرغ عشق ها زشته .... برای همین ازش زیاد خوشش نمی یاد.

|

خیلی خوشگله محمدجان

یعین اصلا با هم اخت نیستن ؟

بعد از خانوم و اقای بد شانس نوبت به خانوم واقای خوابالو میرسه . این دوتا وروجک رو 1 ماه پیش از پروین خانوم گرفتم ، دیگه نمیتونست همستر نگه داره و من هم قبولشون کردم . تقریبا ساعت 5 بعد از ظهر بود که رفتم سر دار جنگل با اینکه 10 دقیقه بیشتر با جنت اباد فاصله نداره اما افتادم تو ترافیک و یه 30 دقیقه ای تو ترافیک بودم تو همین حین به پروین خانوم تماس گرفتم و گفتم که دارم میام . گفت با خودت ظرفی چیزی اوردی ببریشون ؟؟؟ گفتم نه .... ولی یه چیزی پیدا میکنم. تو راه یه جعبه پیدا کردم و رفتم و گرفتمشون و گذاشتمشون تو جعبه . دستمال کاغذی هم گذاشتم و جعبرو گذاشتم کف ماشین . وقتی رسیدم خونه جعبرو اوردم خونه و گذاشتم تو جایی که براشون درست کرده بودم اما یکی از بچه ها غیب شده بود . خیلی نگران شده بودم . کل ماشین رو گشتم اما نبود . کل حیاط رو هم گشتم گفتم شاید افتاده تو حیاط ولی هیچ اثری ازش نبود . درب ماشین رو بستم و صبح زود ساعت 5.30 دقیقه اومدم چون بیشترین ساعت فعالیت همستر همون موقع است. خلاصه درب رو که باز کردم صدای خش خش رو از صندلی عقب شنیدم ، بد جنس رفته بود زیر صندلی عقب . صندلی رو با احتیاط برداشتمو دیدم زیر صندلی رو کنده . فکر گرفتنش بود تا ببرمش پیش و یکی ولی خیلی شیطون بود و همش در میرفت . به زور گرفتمشو اوردمش گذاشتم تو جاش خیالم راحت شده بود . خیلی ترسیده بودم که نکنه گم شده باشه.همستر تمام روز رو اگه بزارید میخوابه و شبها فعالیت میکنه برای همین من بهشون میگم آقا و خانوم خواب الو . اینم دوتا عکس از این زوج خوشبخت که اصلا دوست ندارن از هم جدا شن....

|

برای دیدن تصاویر در ابعاد برزگتر روی آن کلیک کنید.

ممنون فرهاد جان. والا اقا فرهاد بعد از این مدت بهتر شدن اما هنوز بعضی وقتها دعوای میکنن . نمیدونم دعوای زن و شوهریه یا ... به هر حال بعضی وقتها مجبور به مداخله میشم.

خیلی قشنگند. امیدوارم خدا پشت و پناهت باشه.

خوب میرسیم به دوتا لاکیه( جیگر طلای) اقا فرهاد . این دوتا جیگر طلارو سه شنبه هفته پیش از اقا فرهاد گرفتم . خیلی نازن و شیطون . صبح رفتم پیش اقا فرهاد و حسابی با هم گقتیمو خندیدیم . این دوتا کوچولو رو اقا فرهاد زحمت کشیدن تو نایلکس اوردن که من راحت بیارمشون خونه . وسط کار با لیدا خانوم هم تماس گرفتم و .... ادامه داستان در برنامه بعد







برای دیدن تصاویر در ابعاد برزگتر روی آن کلیک کنید.

ممنون سارا جان ....همچنین

روزنامه زیر مرغ عشق ها رو بردارین و کاغذ بی رنگ بگذارین
اتفاقاً ماده هه خیلی هم نازه نره تون یا سلیقه نداره، یا مشکل داره، یا خیلی پیر شده، یا جفت داشته ازش جدا شده، یا فعلاً ترسیده، یا از لحاظ اخلاقی با ماده کنار نمیاد
با تخم کتان و هفت دونه تقویت شون کنین شاید به هم علاقه مند شدن.
اگه نشد عوضش کنین تا بتونن یه عمر با هم زندگی کنن. :\m/:

خوب ادامه داستان

تکرار لحظاتی از قسمت قبل .... این دوتا کوچولو رو اقا فرهاد زحمت کشیدن تو نایلکس اوردن که من راحت بیارمشون خونه . وسط کار با لیدا خانوم هم تماس گرفتم و ....قرار شد که برم خونه اکواریوم رو بشورم و تو یک روز دیگه برم هم اکواریومی که خواسته بودن رو بدم و هم لاکیشون رو بگیرم . اما بعد از چند دقیقه تماس گرفتن و گفتن که این بار بیاید لاکیرو ببرید یه روز دیگه اکواریوم رو بیارید منم قبول کردمو بعد از خدا حافظی با اقا فرهاد رفتم به سمت ازادی و خونه لیدا خانوم .... وقتی رسیدم هنوز نرسیده بودن منم گفتم تا وقت هست کولر ماشین رو تنظیم کنم وقتی سرم رو اوردم بالا دیدم وایسادن دمه ماشین . پیاده شدم . یهو لرز کردم و خیلی سردم شد ، اخه تو ماشین خیلی گرم بود و من یهو پیاده شدم . انقدر سردم بود که نمیتونستم وایسم و خیلی گرم با لیدا خانوم سلام و علیک کنم و فقط میخواستم بر گردم تو ماشین لایدا خانوم میخواستن راجبه لاکی توضیح بدن اما من خیلی بی قرار بودم و میخواستم از سرما فرار کنم. خلاصه زیاد ادم با محبتی به نظر نرسیدم و لیدا خانوم زیاد از واگذاریشون راضی نبودن .... اینم اقا لاکیه لیدا خانوم





برای دیدن تصاویر در ابعاد برزگتر روی آن کلیک کنید.

اشتباه از من بوده که رفتم یه پسل خوشتیپ خریدم . خوب این پسله ما خوش تیپه دوست داره زنش هم خوش تیپ باشه دیگه . چشم تخم کتان هم براش میگیرم ایشالا که جواب میده .
زمان درستش میکنه تجربه من میگه عشق اونهایی که با دعوا شرو میکنن بیشتر از اونهایی هستش که با نگاه اول عاشق میشن.

حالا که تو حالو هوای اکواریوم هستم بریم سراغ ماهیام. این ماهی ها همشون از بچگی پیش من بودن و من بزرگشون کردم . کت فیشم رو هم وقتی 3 سانتی بود خریدم و الان 20 30 سانتی شده . خیلی دوسش دارم . فکر کنم 5 سالی هست که دارمش . البته دقیق یادم نیست . به هر حال اینا ماهی خوشگلای منن :

تو این قسمت از دنیای من میریم پیش پیشیام . من 4 تا پیشی دستی دارم که 2 تاشون رو توخونه و دوتاشون رو بیرون نگه میدارم پیشیه غیر دستی هم زیاد ارم که فقط مین غذا میخورن میرن . ملوس رو از اقا مهران گرفتم که واقعا پیشیه اروم و خوشگلیه . توای تی رو هم از یک اقایی که فقط 1 دقیقه دیدمش گرفتم .

خانوم و اقای میس رو از خانوم میس گرفتم که گرفتنشون داستانی داره برای خودش . خوب تقریبا 2 ماه پیش بود که قرار شد دوتا گربه رو از دست صاحب خونه ی خانوم میس نجات بدیم و بیان پیش من . ساعت 9 این طوریا بود که با برادرشون تشریف اوردن و من هم رفتم تا گربه هارو تحویل بگیرم . من فکر میکردم گربه ها دست هستند و میشه راحت بردشون داخل خونه . اما در لحظه ی اول که هردوشون صندلی ماشین رو صفت چسبیده بودن و ول نمی کردن . سن این گربه ها 7 ماه بود و ماشالله خیلی درشت بودن برای همین خیلی سخت بود به ویجه که دستی هم نبودن و این کار رو سختر میکرد. سیاهی رو با هر سختی بود فرستادیم تو و نوبد خانوم گدا رسید . خانوم گدا رو وقتی که داشتم میبردم داخل دستم رو چنگ زدو فرار کرد رفت بالای درخت و تا نوک درخت بالا رفت . تقریبا 2 ساعت بالای درخت بود تا اینکه من با آب تا وسطهای درخت و با حرکات جانگولری رفتم بالای درخت و اوردمش پائین . خانوم میس اون رو از من گرفت و برد ول کرد تو حیاط بعد از اون 3 شب ندیدمش تا اینکه یهو سرو کلش پیدا شد و تا الان که دیگه دستی شده . به این دلیل بهش میگم خانوم گدا چون همش میاد لب پنجره مثل این گدا ها میمونه . هی ناله میزنه هرچی هم بهش میدی باز ناله میزنه ، همش میگه بدید بخورم :

محمد عزیز حیوونهای خیلی نازی دای. امیدوارم یه عمربا خوبی و خوشی با هم زندگی کنین. ولی یکم اسمهاشون ... گناه دارن اینطوری ترور شخصیت میشن.

آقا محمد اینا سنشون کمه که با هم مشکلی ندارن...همستر خیلی قلمرو طلبه....حتما جداشون کنید...یکی از بچه های مای پت هم همستراشو با هم نگه میداشت و میگفت مشکلی ندارن با هم اما یه روز دیده بود که همدیگرو کشتنو یکی از جنازه ها هم خورده شده
حتما جدا کنید...پوشالشم 2 بار الک کنید.
خیلی خیلی نازن من عاشقشون شدم جدا زیباترین همسترهایی هستن که دیدم. :*

راستی یه چیزه دیگه:
توی این تراشه چوبا رو خوب نگاه کنید که میخ توشون نباشه.
چون پوشالها رو پر میکنن تو دهنشون اگه میخ باشه دهنشونو زخمی میکنه
من یکی از همسترامو به همین دلیل از دست دادم....نمیدونم اون میخه چطور از چشمم دور مونده بود و ندیده بودم آخه همیشه خوب نگاه میکردم ولی.....
حیوونی زخم دهنش انقد شدید بود که حتی یک روز هم مقاومت نکرد

خيلي گشنگند.آقا محمد

love animals عزیز ، گفتم کارتون درسته! حیواناتتون خیلی زیبا هستن و خیلی بهشون می رسید! امیدورام خدا اون ها رو برای شما و شما رو برای اون ها نگه داره!

اااااااااا،من فقط عكس همستر و مرغ عشق ها رو ميبينم.بقيه باز نميشن.

ممنون مه لقا جان .... خانوم بد شانس که کاملا اسمش مناسبشه . شما نمیدونید با چه بد بختی ماشین رو از جوب در اوردم .

خانوم گدا هم که شما یه بار بیاید ببینید حتما بهش کمک میکنید .....

بقیه خوبه اسماشون . البته من همشون رو به یک اندازه دوست دارم . چه پدر خوبی

ممنون الناز جان حقیقتش من 3 سالی میشه که همستر دارم اما این نکته هایی که گفتین به خصوص میخ رو اصلا نشنیده بودم خوب شد گفتین برم بگردم یه موقع نباشه . فردا هم باید برم باز براشون پوشال بگیرم امروز پیشیم رفته تو اکواریوم همستر هام و خرا بکاری کرده . باید کل پوشالهارو عوض کنم

ممنون پرهام جان چشماتون قشنگ میبینه . از هر کدوم که خوشت اومد و جاشو داشتی بگو بدم بهت نگهشون داری ... نمیدونم چجوریه که نمی شه من از خونه برم بیرون حیون بی پناه نبینم و بر ندارم بیارم خونه . دیروز هم دوتا گربه پیدا کردم و اوردم خونه بهشون غذا دادم . یکیشون حالش خوب بود رفت . یکیشون پاش یکم ورم داره و سرما خورده و یه چشمش هم عفونت کرده که دارو زدم خوب شده حالا اوردمش تو اتاق تا ببینم چیکارش کنم .

معصومه جان برای دیدن عکس های این پست نیاز به adsl داری . اگر اون رو داری موزیلا فیرفاکس رو هم نصب کن . اگر نیومد .... حتما قسمت نیست ببینی

سلام محمد جان
عکسات رو دیدیم.خوش بحالت امکانشو داری به اینا پناه دادی
در ضمن خوب بلدی خاطره تعریف کنی ها.بیا همکار این لیکیتی من بشو

من عاشق نویسندگیم و خیلی دوست دارم بنویسم و شعر هم بگم فرهاد جان . هر کس احساسش رو یک جور بروز میده من هم با نوشتن ارتباط برقرار میکنم .

شما با لبخند گیرا و شور و شوق جونی و نوری که تو چهرتون هست ارتباط بر قرار میکنی اقا فرهاد...

محمد جان سایت http://www.pict.com را برای آپلود عکسات انتخاب کن و کد مخصوص فرومش را کپی کن تا عکسها در اندازه و حجم مناسب دیده شود و همه بتوانن عکسهای زیباتو ببینن.
واقعا هر کدام از این حیوانات سرنوشت جالب و خواندنی داشتند.