تا کی حیوانات باید فدای خودخواهی ما بشن؟

شاید اینی که میگم هیچ تاثیری روی شما نذاره یا اصلا بگین به تو چه که گفتی مگه فوضولی؟
اما روی من تاثیر بدی داشت جوری که تمام بعد از ظهر از ناراحتی با هیچ کس حرفی نزدم.

اما ماجرا:

توی راهی که از تاکسی پیاده میشم که برم خونه یه آرایشگری هست که یه مدت میدیدم مرغ مینا داره توی یه قفس .من هم به خاطر علاقم هر روز دقیقا از جلوی مغازش رد میشدم تا دیروز که فوق العاده هوا گرم بود.دیدم حیوون بیچاره رو توی گرما گذاشته بود توی قفس جلوی آفتاب.مرغ مینا هم از شدت گرما نشسته بود کف قفس بالهاش رو باز کرده بود و با صدای معصومانه ای طلب کمک می کرد.(به عقیده من).به مغازه دار گفتم آقا این پرنده گرمشه گناه داره چجور آدمی هستین شما آخه؟حداقل اگه گذاشتینش توی قفس که جایی برای پناه گرفتن نداره.بذارینش یه جای خنک.این میمیره. اون آقا هیچی نگفت و فقط خیلی سرد و بی تفاوت نگاهم کرد(که به تو چه ربطی داره آخه)
امروز که از همون راه اومدم دیدم که قفس افتاده پایین ظرف آب و غذاش هم ولوی کف قفس بود خبری هم از مرغ مینا نبود. پرسیدم، طرف گفت امروز صبح اومدم دیدم مرده
بغضم گرفته بود. یادش میوفتم می خوام گریه کنم با اینکه پرنده خودم نبود.آخه نمی دونین عاشق این بود کسی از جلوش رد بشه. صدای یاکریم هارو تقلید می کرد.

تا کی حیوونا فدای خودخواهی ما بشن؟؟؟

وااای طفلکی!!! آخه چه جوری میتونست از خودش محافظت کنه و دنبال یک سایه بگرده!
اون محکوم بود تا زیر آفتاب سوزان به زندگی ادامه بده! اما نتوانست!


متاسفم

نکرد حداقل یه سایه واسه طفلکی بذاره.نمی دونی چه ناله ای می کرد مریم جون.

marye عزیز ، عجب آدمایی پیدا می شن! این ها با این کارها ...

نگاه بعضی از انسانها به حیوانات اینه که انگار یک چیز تزئینی رو نگه میدارن که فقط قشنگه! اصلاً درک نمی کنن که این موجود هم «زنده» است و مثل ما تمام حواسش کار میکنه، خسته میشه، خوشحال میشه، گرسنه میشه، دردش میاد، تشنه اش میشه،........ متاسفانه اینطور آدمها هیچ بهره ای از احساس نبردن و شعورشون هم ناقصه!

اعصابم خرد شد.

من چند روز پیش با دایی ام توی پارکینگ مجتمع یه بچه گنجشگ پیدا کردیم که از بالای خونه اش که روی یه درخت خیلی بلند بود افتاده بود پایین و نمی تونست هم پرواز کنه. وای خیلی کوچولو بود ! مامان باباش هم بالای سرش هی سر و صدا می کردند. دایی ام رفت یه نردبون قرض کرد و تا نصفه های درخت بردش و گذاشتش نزدیک خونه اش. مامان باباش هم سریع اومدن پیشش و سر و صداشون هم آروم شد. کلی انرژی گرفتم اون روز که این کوچولو رو نجاتش دادیم. اینم عکسش :

چقدر بیگناهن این حیوانات.
و چقدر نا آگاه و ظالم هستن این انسان ها(منجمله خودم)

راستش من ظالم رو ترجیح میدم.چون اگه فقط ناآگاهی باشه وقتی بهشون گفته میشه باید گوش کنن نه اینکه بی تفاوت ازش رد بشن.(حتی خودم در قبال لاکی خدابیامرزم شازده نیما)

دلم ميخواد فحش بدم فقط.فكر ميكنم براي قندكم اين اتفاق بيفته ديونه ميشم.

بچه ها امروز يه بچه گنجشك جلو پام افتاد زمين. ولي طفلي با سر پرت شده بود مرده بود. خيلي صحنه بدي بود.كلي وايسادم اينور اونورش كردم ولي ديگه مرده بود

من عاشق جوجه گنجشکم!

تقریباَ یک ماه پیش بود، یه روز سر کار دیدم یه پسر کوچولو یه جوجه گنجشکو داره دست مالی می کنه

حیوونکی بالش بدجوری زخمی شده بود. ظاهراَ با سنگ انداخته بودنش زمین

با کلی منّت کشی اونو گرفتم. گفتم میام خونه مداواش می کنم

اما اون پسر لوس، با گریه و زاری حیوون بیچاره رو ازم گرفت

فرداش فهمیدم به کشتنش داده

واااااااااااي چقدر فجيح منم نمونه اش رو ديدم ديروز رفته بودم يه مغازه ي پرنده فروشي انواع جوجه ها اونجا بودند.جوجه اردك جوجه رنگي-جوجه مرغ رسمي.و چيزي كه خيلي دلم رو سوزوند جوجه هاي خيلي كوچولوي بلدر چين بود اونا از جوجه گنجشك خيلي كوچيكتر بودند.دلم سوخت ولي چون خيلي ناز بودند دوتا كوچيكترينشو خريدم آوردم خونه گذاشتمشون پيش جوجه رنگي هام جوجه هام مثل وحشي ها افتادن به جون اين بيچاره ها مي خواستن پاهاشونو بكنند فكر مي كردن كرمه.سريع جداشون كردم حيوونيا مي لرزيدند اشك تو چشمام جمع شد كه چرا اين كوچولوها رو ما آدما سر گردون كرديم.
همه اش مامانشونو صدا مي كردند

شکار گنجشک و کبوتر که به عنوان سرگرمی پسرا محسوب میشه.وااااایییییی اعصابم خورد میشه .همش دعا میکنم به پرنده ها نخورن. :[-o<:
بچه ها جداً من نمی دونم کشتن حیوانات چه لذتی داره که اینها انقدر کیف می کنن.همیشه برام سئوال بوده.چون خودم هر حیوون مرده ای که تو خیابون می بینم روم تاثیر بدی میذاره و کل روز سست و بی حالم می کنه.
یا من زیادی احساساتی هستم یا اونها زیادی بی رحم هستن.

یکبار به یک خانمی که داشت تعریف میکرد که آقا پسرش چجوری گربه ها را میزنه و از خونه فراری میده گفتم
خانم شما هیچ میدونین از دید روانشناسی قساوت از بچگی و نوع تربیت اونها ایجاد میشه؟
بسیاری از قاتلین و جنایتکاران در بچگیشون با کشتن و آزار حیوانات شروع کردند و در بزرگی تبدیل به آدمهای بی رحم و قسی شدند.این را مطمئن باشید.

خانمه اخماش رفت تو هم و دیگه منو میدید روشو اونور میکرد..

مهربانی و عطوفت ربطی به رفتار با انسان و حیوان نداره.
بیشتر تقصیر خانواده هاست که از اول به بچه هاشون آموزش درستی نمیدن.
فکر میکنند اینها حیوان هستند مهم نیست چه رفتاری باهاشون بشه
بعد وقتی در بزرگی دچار مشکل میشن میگن:
وای بچه ما که خوب بود چطور زد آدم کشت؟

تحلیل جالب و بجایی بود صحرا جون

ممنون

منم فكر كنم جنايتكار بشم.
آخه گنجشكه كه مرده بود رو خاك نكردم دادم گربه خورد.
خوب گناه داشت اونم گشنه بود :[-o<:

مهسا جان؟!!!
حالا چیز دیگه نبود بدین بخوره؟

یادم از یک لطیفه افتاد

"در جنگ حهانی دوم در بعضی روستاها قحطی شده بود و مردم دیگه ناچار شده بودن سگها و گربه هاشون را بخورن
یک زن و مرد پیر هم بالاخره ناچار شدن سگشون را بکشن و غذا درست کنند و بخورند
وقتی که غذا تموم شده آقاهه به خانمش استخونها را نشون داد و گفت:
آخی کاش پاپی اینجا بود و اینها را میخورد ..... "

مهسا جونم چطور دلت اومد آخه خورده شدنشو ببینی البته گربه هم حق داره ها اما من اجازه نمی دم گربه جلوی من یه پرنده رو بخوره

مهســـــــا جون !!!


عزیزم تو کار درستی کردی این قانون طبیعته و تو بر خلاف احساساتت این تصمیم را گرفتی
تو همه جوره فکر حیوانات هستی :*


کار منطقی کردی و در عین حال بسیار بامزه

باز جای شکرش خوبه که شما تونستید به اون حیوانات کمک کنید ، من چندین سال پیش یه جوجه گنجشک که افتاده بود و نمی تونست پرواز کنه رو پیدا کردم و مادر پدرشم نیودند و برای همین من برش داشتم ، ولی بعد از چند روز ، درست در موفعی که داشت پر زدن رو خوب یاد می گرفت ، مرد!

منم براش خیلی منأسف شدم ، من از پس نگهداری از اون برنیومدم! وافعا دلم براش سوخت! امیدارم که دیگه هیچ بچه گنجشکی این طوری نشه!

آقا پرهام
شما جوجه مرده را به کی دادین بخوره؟ :

sahra1970 عزیز ، من با نهایت تأسف دفنش کردم! و کلی هم براش ناراحت شدم و

از حسن نیتتون در مورد من ممنون ، موفق باشید ، پرهام.

آقا پرهام دقیقا همین اتفاق برای من یک بار افتاد
2 روز یک گنجشکی پیشم بود و پرواز بلد نبود.
من دبستانی بودم ... میخواستم بهش پرواز یادبدم
هی مینداختمش1 متر بالا و با استرس بال بال میزد
دفعه آخر با گردن افتاد زمین
صحنه اش هنوز جلو چشمامه جون میداد

و مرد و منم خاکش کردم ... اون روز هیچی نخوردم و گریه میکردم





ولی کاش میدادم به گربه :scratch: :scratch: :scratch:
یک ظلم که کردم .... حداقل با این کار ثواب میکردم :scratch:
کار مهسا جون من را به فکر فرو برد :scratch:

maryam.m عزیز ، گربه ها تو تهران لااقل این قدر غذا گیرشون میاد که دنبال شکار نمی رن! گربه وقتی گشنه اش باشه شکار می کنه! این همه موش تو تهران هست ، هیچ کدومشون خورده نمی شن ، حتی گریه ها زحمت نگته کردن به پرنده ها رو هم تو محل ما به خودشون نمی دن! من در مورد گربه های محل های دیگه نمی تونم یه طرفه به قاضی برم و نظر بدم ، ولی تو محل ما دادن لاشه یه کوچولوی بیچاره به اون ها ، حتی باعث نمی شه که بهش نکاه کنن! در نتیجه خاک کردن بهترین گزینه بود! البته با توجه به شناختی اکه از گربه های چند منظقه دیگر تهران دارم ، در اون ها هم اوضاع مشابهه! موفق باشید ، پرهام.

فکر کنم موضوع تاپیک داره خارج میشه
اگر تقصیر من بود معذرت

ولی گربه های طرف ما گدا گشنه اند گویا.
چون نه فقط اونها کبوتر ها و گنجشکهای پارک را کلی شکار میکنند
بلکه کلاغها هم اونها را شکار میکنند

و ما برای اینکه به پرنده ها کمک کنیم سعی میکنیم گربه های دور و بر خودمون را سیر نگهداریم

و موش ها هم کلی زیادن من هیچوقت ندیدم گربه ها موش بخورند فوقش باهاش بازی میکنند و میکشند.الانم کی حوصله بازی داره.