موجودات افسانه ای در افسانه های یونان باستان
موجودات افسانه ای در افسانه های یونان باستان
آرگوس (Argus) : آرگوس، یکی از قهرمانان اساطیر یونان است که به آرگوس مشاهده گر مشهور است. علت این نام گذاری تعداد فراوان چشمان او بوده که در بعضی روایات 4 چشم و در بسیاری از داستانها و نقاشیها دارای 100 چشم بوده است که در سراسر بدن او قرار داشتند. این خاصیت، آرگوس را به یک نگهبان ایده آل مبدل کرده بود و هرا، همسر زئوس، او را برای نگهبانی زئوس و معشوقه اش ایو Io، گماشته بود. اما زئوس به هرمس، پیغامبر خدایان، دستور داد تا ایو را برباید و هرمس خود را به شکل چوپانی درآورد و با حکایتهای طولانی و آوای نی خود، آرگوس را به خواب برد و ایو را دزدید. در بعضی از داستانها، آرگوس در آخر به دست هرمس کشته میشود.
[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
کایمرا (Chimaera) : کایمرا فرزند اژدهایی صد سر به نام تایفویوس (Typhoeus) و موجودی نیمه پری، نیمه مار به نام اکیدنا (Echidna) است و یکی از معروفترین هیولاهای اساطیر به شمار میرود. کایمرا موجودی با دو سر شیر و بز در یک سو و دمی با سر مار از سوی دیگر بوده است. بدن او هم نیمی شیر و نیمی بز بوده و از دهانش آتش میریخته است. این هیولا ، با از بین بردن گله های دامداران و حمله به مردم، موجب وحشت اهالی لیسیا Lycia بود و به دست مردی به نام بلروفون (Bellerophon) از اهالی کورینت (قرنت) کشته شد.
[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
سایکلوپ ها (Cyclopes) : یونانیان خدایان و هیولاها را فرزندان تیتان ها- خدایان اولیه- میدانستند که بیشتر آنها فرزند گایا (Gaea) الهه مادر و اورانوس (Uranus) بودند. اورانوس خدای آسمان و فرزند گایا بود و گایا خود به تنهایی او را به وجود آورده بود. این دو با یکدیگر فرزندان بسیاری به وجود آوردند که شامل 12 تن از تایتان ها نیز هست. سایکلوپها، که غولهایی یک چشم بودند، سه نفر بودند و نماد رعد، برق و صاعقه به شمار می آمدند. این غولها، اولین آهنگران بودند و توسط تایتانی به نام کرونوس (Cronus)، زندانی شدند. زئوس، هنگام شورش بر علیه تایتانها، سایکلوپ ها را آزاد کرد و در عوض آنها اسلحه معروف او، صاعقه و تندر را به او هدیه دادند.
[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
اکیدنا (Echidna) : هیولای مونثی که نیمی پری و نیمی مار بود و در غاری زندگی میکرد. او تنها هنگام شکار غار را ترک میکرد و هر موجودی که از آن حوالی میگذشت را میخورد. این موجود فانی اما درای عمری طولانی بود و توسط آرگوس کشته شد.
هکتاتون کایرس (Hecatonchires) : هکتاتون کایرس به معنی "صد دست" است. این موجودات با 50 سر و 100 دست قدرتمند، فرزندان گایا و اورانوس بودند. این سه موجود صد دست، از پدر خود متنفر بودند و اورانوس آنها را به رحم مادرشان باز گرداند. آنها بعدها در شورشی علیه اورانوس شرکت کردند، اما کرونوس(برادرشان) باز هم آنها را به زندان انداخت و بعد توسط زئوس آزاد شدند و به نبرد با تایتانها پرداختند. آنها میتوانستند در آن واحد چندین تخته سنگ عظیم را به سمت دشمنان خود پرتاب کنند.
[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
غولها (Giants) : غولها، موجودات عظیم الجثه ای بودند که در اثر بر زمین ریختن خون اورانوس به وجود آمده بودند. آنها به زئوس و خدایان المپ نشین حمله کردند و برای رسیدن به مقر آنها، بالای ک.هی رفته و با روی هم گذاشتن تجهیزات جنگی خود، راهی برای رسیدن به مقر خدایان ایجاد کردند. خدایان در نهایت توانستند با کمک هرکول، قهرمان اساطیری و فرزند زئوس، غولها را شکست بدهند و آنها را در زیر آتشفشانها دفن کنند.
گورگون ها (Gorgons) : در اساطیر یونان، گورگون هیولایی مونث، با بدنی پوشیده از فلسهایی نفوذ ناپذیر، موهایی از مارهای زنده، دندانهایی تیز و چهره ای چنان زشت بوده اند که هر کس به آنها نگاه میکرد به سنگ تبدیل میشد. آنها سه تن بودند که دوتا از آنها جاودان بودند و سومی که مدوزا نام داشت فانی بود. یونانیان از تصویر سر این هیولا برای آراستن سپرهای خود استفاده میکردند تا دشمنان خود را وحشت زده کرده و خود را از قدرتهای شیطانی محافظت کنند.
مدوزا (Medusa) : مدوزا در ابتدا دوشیزه ای بسیار زیبا بوده است، اما پس از اینکه پوزئیدون، خدای دریا او را در معبد آتنا اغوا میکند، موجب خشم این الهه میشود و آتنا، او را به شکل کریه ترین موجود ممکن، یعنی یک گورگون در می آورد. از آنجایی که مدوزا در اصل انسان بوده است، فانی بوده و در نهایت توسط یکی از قهرمانان اساطیری به نام پرسیوس (Pereus) کشته میشود. پرسیوس که تحت حمایت آتنا به نبرد با مدوزا رفته بود، موفق میشود بت هوشمندی سر او را از بدن جدا کند. گفته میشود که در این زمان، دو تا از موجودات افسانه ای، پگاسوس (Pegasus) و کریسائور (Chrysaor) که فرزند مدوزا و پوزئیدون بوده اند، از بدن مدوزا خارج شده اند.
تایفویوس (Typhoeus) : تایفویوس، اژدهایی با نفس آتشین، صد سر و خستگی ناپذیر بوده است. گایا، در اوج نا امیدی او را به دنیا آورد تا از تایتانها در مقابل المپیان محافظت کند. او تا حد زیادی موفق میشود و تعدادی از خدایان المپ را فراری داده و زئوس را به بند میکشد. هرمس به نجات زئوس میآید و زئوس هم با استفاده از تیرهای صاعقه، تایفویوس را از بین میبرد. گفته میشود که تایفویوس زیر کوه اتنا (Etna) در سیسیل دفن شده است.
سربروس (Cerberus) : سربروس هم یکی دیگر از فرزندان تایفویوس و اکیدنا است و سگی سه سر، با ماری به جای دم است. این هیولا نگهبان جهان مردگان بوده است. او به مردگان اجازه ورود میداده و مانع خروج آنها از جهان زیر زمین میشده است. تنها چند تن از افراد زنده موق شدند به طریقی از این سد بگزرند و به دنیای مردگان رفته و بازگردند. یکی از این افراد اورفئوس (Orpheus) بود که توانست با خواندن آواز او را خواب کند و به نجات همسرش یوریدیس (Eurydice) برود. هرکول نیز، در آخرین ماموریت خود موفق شد سربروس را از جایگاه خود خارج کند و به شاه یوریستئوس (Eurystheus) پیشکش کند.
[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
سیرن ها (Sirens) : سیرن ها خواهرانی بودند که در بخشهای پر صخره دریا میزیستند. آنها آوازی بسیار زیبا و فریبنده داشتند و دریانوردان را با آوای خود گمراه کرده و به کام صخره های مرگ آور میکشیدند. گفته میشود که این چهار خواهر، فرزندان آکلوس Achelous خدای طوفان بوده اند.
[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
پگاسوس (Pegasus) : پگاسوس اسبی بالدار و فرزند رابطه مدوزا و پوزئیدون است. او زمانی که سر مدوزا توسط پرسیوس از تن جدا شد، به دنیا آمد و توسط بلروفون اهلی شد. پگاسوس در طی ماجراهای این قهرمان، مرکب او بود و به او در از بین بردن کایمرا کمک کرد. اما زمانی که بلروفون میخواست به کمک او به المپ برسد، توسط زئوس از اسب سرنگون شد و پگاسوس به تنهایی به المپ رسید و در آنجا ماندگار شد.
کریسائور (Chrysaor) : کریسائور، دومین فرزند مدوزا و پوزئیدون است. درباره این موجود اطلاع زیادی در دست نیست، تنها میدانیم که او به احتمال زیاد یک غول بوده و جنگجویی قدرتمند به شمار می آمده است و نام وی شمشیر طلایی معنا میدهد.
siamak- همکار گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 13
رد: موجودات افسانه ای در افسانه های یونان باستان
آئروپه
به یونانی: Ευρώπη) )، پادشاه كرت . دختر آگنور و تلفاسا.زئوس او را در حال بازی با پریان دریایی دید و عاشقش شد. به صورت گاوی سفید نزد او رفت و او را فریفت و با خود به جزیرهٔ کرت برد. ائوروپه از صاحب زئوس سه پسر به نامهای مینوس، رادامانتوس و ساریدون شد.
آپولون
(به یونانی: Ἀπόλλων, Apóllōn; یا Ἀπέλλων, Apellōn)، خدای روشنایی (خورشید)، موسیقی، کمانداری (اما نه برای جنگ یا شکار)، هنرها و پیشگویی در اسطورههای یونان است. در یونان باستان. ( آپولو. فویبوس )
وی پسر زئوس و لتو و برادر دوقلوی آرتمیس بود. محل تولّدش جزیرهٔ دلوس است. وی در دلفی معبدی داشت که یونانیان باستان، پیشگوی آن را روشنبین میدانستند.
آپولو اژدهایی به نام پیتون را کشت و در جای وی (دامنهٔ کوه هلیکون) با موزها (دختران زئوس و تميس، ایزدبانوان هنرهای نهگانه) که ملازمانش بودند مسکن گرفت. او چنگ را که اختراع هرمس بود، ساز مخصوص خود کرد و خدای موسیقی و آوازهای خوش گشت. او پدر آسکلپیوس (ایزد پزشکی) و محافظ شهر تروآ بود.
از القاب او میتوان به لوکئوس، فویبوس و ناموئیس اشاره کرد.
آپولو که همیشه هوادار زئوس نبود، در دسیسهای به سرکردگی هرا شرکت کرد و با پوزئیدون، زئوس را به زنجیر کشید، تنها برای آن که ببیند تتیس و بریارئوس Briareus او را آزاد میکنند. زئوس نیز برای تلافی، او و پوزئیدون را مأمور ساختن دیوارهای تروا کرد.
گرچه آپولو مجرد باقی ماند، ولی زنهای فانی بسیاری را به ابتذال کشاند که عبارتند از : کورنه Cyrene، مادر آریستایوس Aristaeus، کورونیس ، مادر آسکلپیوس (که کفرش باعث مرگ او با تیر آرتمیس شد)، مانتو ، مادر موپسوس Mopsus پیشگو، آریا مادر میلتوس ( او دروئوپه Dryope پری را اغوا کرد و عشق او به مارپسا Marpessa بی پاسخ ماند، زیرا او ایداس Idas، رقیبش را ترجیح میداد ) و دافنه Daphne که با مغازله با وی اصرار میورزید ولی دافنه از وی میگریخت.
آپولو همانند عاشق هوآکینتوس Hyacinthos، یک شاهزادهٔ اسپارتی شد. ولی این جوان زیبارو را رقیب حسود آپولو، زفیروس Zephrus باد غرب، کشت و آپولو گل هوآکینت را از خون وی به وجود آورد.
آتالانته
به یونانی: Αταλάντη)، در اسطورههای یونان، ..... شکارچی است.
دختر یاسوس و کلومنه بود. پس از آنکه پدرش او را سر راه گذاشت، یک خرس ماده با شیر دادن به او، جانش را نجات داد. سپس شکارچیان او را یافتند و بزرگ کردند. رشد در این محیط او را به شکار و کارهای مردانه علاقمند کرد و از امور زنانه بیزار شد. در سفر یاسون برای یافتن پشم زرین قوچ بالدار در کنار دلاورترین افراد یونان (ملئاگروس، اورفئوس، هراکلس، هولاس، پلئوس پدر اخیلس، تسئوس) با او همراه شد. هنگامی که گرازی وحش به تباه ساختن کشتزارهای کالودون پرداخت، ملئاگروس، پسر اوینئوس شاه کالودون، به یاری پهلوانانی مانند تسئوس و کاستور و پولوک و نستورو یاسون و نیز آتالانته زیباروی چابک به جنگ آن برخاست. گراز چند پهلوان را از پا درآورد، آتالانته او را با تیر زد و ملئاگروس آن را به قتل رساند. آتالانته خواستگاران بسیاری داشت. اما برای ازدواج شرطی قرار داده بود که هر کس موفق شود در مسابقه دو از وی پیش افتد، به عنوان همسر میپذیرد و گرنه به هلاکت میرسد. هیپومنس سیبهای طلایی هسپریدس را که از آفرودیته گرفته بود به سوی آتالانته رها میکرد و چون آتالانته به گرفتن آنها مشغول شد، از او جلو افتاد و مسابقه را برد. هیپومنس با فراموش کردن سپاسگزاری به درگاه آفرودیته موجب خشم وی شد و آفرودیته هر دو را به شیر تبدیل کرد،
آتاماس
(به یونانی: Αθάμας)، پسر آیولوس . او پادشاه اورخومنوس در بئوسی شد و با الهه ابر (نفله) ازدواج کرد و صاحب دو فرزند به نامهای فریکسوس و هله، شد. پس از جدایی از نفله با ینو، دختر کادموس و هامونیا، ازدواج کرد که از او نیز صاحب دو پسر بهنامهای لیارخوس و ملیکرتس، شد. ینو نسبت به فرزندان نفله حسادت میکرد. به زنان آموخت که بذرهای گندم و جو را قبل از کاشت برشته کنند. به این ترتیب محصولی به دست نیامد و سرزمین دچار قحطی شد. سپس ینو آتاماس را تحریک کرد که یکی از فرزندان همسر اول خود را به پیشگاه خدایان قربانی کند. در هنگام اجرای مراسم قربانی قوچی جادویی که از طرف خدایان (هرمس یا زئوس) ظاهر شد که پشمی زرین داشت و سخن میگفت. فریکسوس و هله بر قوچ سوار شدند و قوچ پرواز کرد. در راه با تکان خوردن بدن قوچ هله افتاد و در تنگهای که بعدها به نام او «دریای هله» نام گرفت، غرق شد اما فریکسوس به سلامت به کولخیس رسید
آترئوس
به یونانی: Ατρεύς)، در اسطورههای یونان، پادشاه موکنای است.
او پسر پلوپس و هیپودامیا بود. پس از آنکه به پادشاهی رسید با آئروپه ازدواج کرد و از او صاحب دو فرزند به نامهای آگاممنون و منلائوس شد. به آئورپه و برادرش توئستس بدگمان شد و برای انتقام خیانت، سه پسر برادر خود را کشت و گوشت آنها در ضیافتی به توئستس خوراند. پسر چهارم توئستس، آیگیستوس، او را از پا درآورد.
آتلانتیس
(به یونانی: Ἀτλαντὶς νῆσος)، جزیرهای افسانهای در آن سوی ستونهای هرکول در اقیانوس اطلس.
آتنه
(به یونانی: Άθηνά, Athēnâ, یا Ἀθήνη, Athénē) الههٔ نگهبان آتن در یونان باستان و ایزدبانوی خرد، فرزانگی و جنگ. آتنا
آتنا
به یونانی: Άθηνά, Athēnâ, یا Ἀθήνη, Athénē)، در اسطورههای یونان، الههٔ نگهبان آتن و ایزدبانوی خرد، فرزانگی و جنگ است. او ایزدبانویی دختر زئوس و متیس (تیتان تامل) است.
تولد
زئوس چنان از خرد متیس هراسان شده بود که وی را فریفت تا یه شکل مگسی در آید و او را بلعید. پس از مدتی دچار سر درد شدیدی شد. تیتان ارباب شفا، پرومتیوس، سر او را تبر شکافت و آتنا به صورت زنی کامل و سراپا پوشیده در زره و اسلحه از پیشانی زئوس خارج شد. آتنا با این که از عقل و خرد مادرش برخوردار بود، اما به پدر برتری نجست.
ویژگیها
علی رغم اینکه او در نبرد شجاع و خشن بوده اما زنی جنگجو به شمار نمیآمده زیرا نبردهای او همه برای دفاع از حریم خانه و شهر در مقابل دشمنان بوده است. اما گاهی هم بیرحمانه انتقام میگرفت. مثلاً زنی پارچهباف به نام آراخنه ادعا کرده بود دستساختههایش نسبت به دستساختههای آتنا برتری دارد.آتنا او را به مبارزه طلبید و بعد از پیروزی، او را به عنکبوت تبدیل کرد.
او همچنین با تیتانی به نام پالاس جنگید و او را کشت، پوستش را بالاپوش خود کرد و نام او را به نام خود افزود، چنانکه در ایلیاد گاهی هومر او را پالاس میخواند. در همان مرجع میخوانیم که جنگافزار محبوب او نیزهای از چوب درخت زبان گنجشک (ون) با نوک برنجی بوده است.
آتنا ایزدبانوی شهر و شهرنشینی، صنایع دستی و کشاورزی است. او برای تربیت و رام کردن اسب، افسار را اختراع کرد. از دیگر سازههای او میتوان به دوک نخریسی، چنگ، دیگ، شنکش، گاوآهن، کشتی و ارابه اشاره کرد. او فرزند محبوب زئوس به شمار میآمده است. به همین خاطر اجازه یافت تا از اسلحه پدرش (آذرخش) استفاده کند. درخت مورد علاقهٔ او زیتون و پرنده او جغد (به علامت خرد) بوده است.
رومیان نیز این ایزدبانو را میپرستیدند و او را مینروا میخواندند.
آتنا در تروا
او در جنگ تروا از طرافداران یونانیان بود و چون خدایان در جنگ درگیر میشوند، آتنا آرس را با سنگی به خاک میافکند و چون آفرودیته به یاری سربازی میشتابد و در نجات او میکوشد، آتنا ضربتی بر سینه او وارد میکند و بر زمینش میزند.
در آثار هومر
آتنا، در هر دو منظومهٔ مشهور هومر، چکامهسرای مشهور یونانی، یعنی ایلیاد و ادیسه نقش کلیدی دارد.
pareparvaz51- کاربر خوب لاک پشتی
- تشکر : 0
رد: موجودات افسانه ای در افسانه های یونان باستان
(به انگلیسی: Atys)، خدای حاصلخیزی.
کوبله، الههٔ فروگیایی عاشق وی بود. کوبله به سبب عشق و حسادت شدید و برای آنکه آتیس نتواند با کس دیگری ازدواج کند، آتیس در اثر این زخم جان سپرد و کوبله به یاد او آتیس را به صورت درختی در آورد.
آخایوس
(به یونانی: Ἀχαιοί, Akhaioi)، پسر کوتوس. او برادر یون بود. آخایوس به کمک متحدانش آتن و آیگیالوس را از چنگ برادر درآورد. قبیله آخایایی که پس از آوارگیهای فراوان در پلوپونز استقلال یافت از او به وجود آمد.[۱]
آخیلس
(به یونانی: Αχιλλεύς)، بزرگترین پهلوان یونانیان در جنگ تروا. ( آخیلئوس آشیل )آشیل (به یونانی:Αχιλλεύς، به انگلیسی: Achilles ) ریخت فرانسوی نام آخیلِس[۱] قهرمان اسطورهای یونان در داستان جنگ تروآ (troy) است. همه پیکر او به جز پاشنه پایش رویین بود و همین بخش تنش هم مرگ او را رقم زد.آشیل پسر پلیوس (پهلوان یونانی و از یاران هراکلس) و دریاپریای به نام تتیس بود. زئوس (خدای خدایان اساطیر یونان و پدر اکثر خرده خدایان نسل جدید) قصد داشت خود با تتیس وصلت کند، اما با پیشگویی تایتان پرومتوس مبنی بر اینکه «پسر تتیس از پدر به نیروتر شود» او را به پلیوس پهلوان که مورد لطفش بود واگذاشت. تتیس آشیل نوزاد را به جهان زیرین برد و او را از پاشنه گرفته، در رود سیاه جهان مردگان (استیکس) فرو کرد. تمام تن او جز پاشنه که در دست مادر بود به آن آب آغشته شد و تنها آن نقطه آسیبپذیر باقی ماند. همچنین خیرون به اوآموزش دویدن داد و وی بادپا شد
دور افتخار آکیلیس بعد از پیروزی در جنگ
روایت منظومه ایلیاد در میانه جنگ تروآ واز نزاع آشیل و آگاممنون (سرکرده یونانیان، پادشان مسینی) آغاز میشود. آشیل آگاممنون را مجبور کرد دست از معشوقهاش خروسئیس بکشد. آگاممنون نیز وی را مجبور نمود دست از معشوقهاش بریسئیس بکشد. در نتیجه آکیلیس قهر کرد و از جنگ کنارهگیری کرد. هکتور فرمانده سپاه تروا پسر عموی اشیل، پتروکلوس را میکشد و به دلیل شباهت زیادی که بین اشیل و پتروکلوس بود، هکتور گمان کرد با اشیل مبارزه کرده و او را کشتهاست. اما آشیل به انتقامجویی بر میخیزد و هکتور را میکشد و سپاه تروا را شکست میدهد. قبل از پایان جنگ، پاریس فرزند کهتر پریام، شاه تروآ، آشیل را به تیری زهرآلود هدف قرار داد. آپولون، خدای خورشید، تیر را به پاشنه آسیبپذیر آشیل هدایت کرد و به زندگی کوتاه این پهلوان مشهور پایان داد.
آخرون
به یونانی: Αχέρων)، در اسطورههای یونان، رودی در جهان زیر زمین است.
آخرون مانند سایر رودها شخصیتی انسانی دارد و پدر اسکالافوس محسوب میشود. این رود از ایپروس جنوبی میگذرد و آبکندهای آن چنان تیره و ژرف است که شاعران یونانی آن را رودی از رودهای دوزخ یا منشعب از سرچشمهای دوزخی شمردهاند.
آدراستوس
در اسطورههای یونان، پسر تالائوس (پادشاه آرگوس) و لوسیماناخه است.
پس از کشته شدن پدر به پدربزرگ مادریش، پولوبوس پناه برد. پولوبوس او را وارث خود کرد و آدراستوس پادشاه سیکوئون شد و آرگوس را نیز پس گرفت. جزو «مخالفان هفتگانهٔ تب» بود. در جنگ با تب شکست خورد و گریخت. ده سال بعد رهبری ایپگونها، فرزندان مخالفان هفتگانه را به عهده گرفت و این بار پیروز شد اما در این نبرد فرزند وی آیکیالئوس کشته شد و او از غم مرگ فرزند جان داد و پس از او نوهاش دیومدس (2)، شاه آرگوس شد.
آدمتوس
در اسطورههای یونان، پادشاه فرای است.
پسر فرس بود و به عدالتورزی شهرت داشت، تا جایی که چون آپولون از سوی زئوس به یک سال بردگی بر روی زمین محکوم شد، نزد آدمتوس رفت و آپولون در عوض خدمت آدمتوس، او را در اجرای شرط ازدواج آلکستیس که بستن شیر و گراز به ارابه بود، یاری داد. اما آدمتوس فراموش کرد به درگاه آرتمیس سپاسگزاری کند و حجله خود را پر از مار یافت. در جوانی به بستر مرگ افتاد، الکستیس حاضر شد به جای او بمیرد و آدمتوس جاودانه شود، اما هراکلس که مهمان آدمتوس بود با مرگ جنگید و دورش کرد و آلکستیس زنده ماند.
آدونیس
(به انگلیسی: Adonis)، نماد طبیعت و تجدید حیات سالانهٔ آن. در اسطورههای یونان، نماد طبیعت و تجدید حیات سالانهٔ آن است.
پسر کینوراس از دخترش مورها بود. وی جوانی زیبارو و معشوق آفرودیته بود. آرس که به آدونیس حسد میبرد، به صورت گراز آمد و او را کشت. از خون آدونیس گل شقایق میروید و آفرودیته به غم میافتد. آفرودیته از پرسفونه خواست تا اجازه دهد آدونیس هر سال، چهار ماه در بهار زنده شود و به زمین بازگردد و از اینرو آدونیس نماد تجدید حیات طبیعت است.
آرتمیس
(به یونانی: Ἄρτεμις), الههٰٔ شکار و تیر و کمان. ( دیانا، ) او و برادر دوقلویش آپولو فرزندان زئوس و لتو بودند.
اوالهه ای شکارگرو سنگ دل که با همه دلرابایش و کارههای زنانه ازعاشقی بیزاراست و زیبایی که در تصاویر به او نسیت داده اند همراه سخت گیری است و هرکس که به او علاقه مند شودسخت گیری های زیادی می کند و در مجسمه هایی که میسازند هیچ حالت عاطفی ندارد او بسیار خشن است و فرزند لتو می باشد و ازسختگیریهای و انتقام جوئیهای او سخنهای و داستانهای بسیار گفته اند و ندیمان او حق نداشتند به کسی علاقه مند شوند و معبدی در آسیای صغیر برای او برپاشده است و یادگاری از آموزنها می باشد ,آموزنها زنان جنگجویی بودند که در قفقاز زندگی می کردند و افسانه های زیادی در باره آنها روایت شده که دور از ذهن نیست هرچند که عجیب می باشد آنها حکومت مستقلی داشتند و مردها را به آنجا راه نمی دادند و با مردها مخالف بودند و غالباًمردها را می کشتند و برای تولید نسل به سرزمینهای اطراف رفته و هنگامی که بچه بدنیا می آمد اگر پسر بود اورا می کشتند و اگردختر بود با خود می بردند آنها تیر اندازان بسیار ماهری بودند و آنها به خدای آرتمیس علاقه بسیاری داشتند.
آرگو، کشتی یاسون
(به انگلیسی: Argo)، کشتی بود، که توسط آرگوس و با کمک آتنا ساخته شد و یاسون و آرگونوتها بوسیلهٔ آن برای پیدا کردن پشم زرین سفر کردند.آرگو بزرگترین کشتی بود که تا آن زمان ساخته شده بود و خدمهٔ آن شامل هراکلس، اورفئوس، هولاس و بسیاری از پهلوانانی بود که از سرتاسر یونان به این کشتی آمده بودند.
آرگوس
(به یونانی: Άργος), جانور بزرگی که چشمان بسیاری در بدن داشت. ( آرگوس صدچشم، )در اسطورههای یونان، از قهرمانان یونانی بود که چشمان بسیاری در بدن داشت.
او را آرگوس مشاهدهگر میگفتند به دلیل آنکه چشمان فراوانی داشت. در بسیاری از داستانها و نقاشیها 100 چشم برای او ذکر کردهاند که در سراسر بدن او قرار داشتند. این خاصیت، آرگوس را به یک نگهبان آرمانی مبدل کرده بود و هرا، همسر زئوس، او را برای نگهبانی زئوس و معشوقهاش یو، گماشته بود. اما زئوس به هرمس، پیغامبر خدایان، دستور داد تا یو را برباید و هرمس خود را به شکل چوپانی درآورد و با حکایتهای طولانی و آوای نی خود، آرگوس را به خواب برد و یو را دزدید. در بعضی از داستانها، آرگوس در آخر به دست هرمس کشته میشود.
آرگونوتها
به یونانی: Αργοναύται)، در اسطورههای یونان، گروه پهلوانان همراه یاسون بودند.
ملئاگروس، اورفئوس، هراکلس، هولاس، پلئوس، آتالانته، تسئوس دلاورترین افراد یونان بودند که با کشتی آرگو به همراه یاسون به دنبال یافتن پشم زرین رفتند.
آریادنه
به انگلیسی: Ariadne)، در اسطورههای یونان، دختر مینوس (پادشاه کرت) است.
زمانی که تسئوس برای کشتن مینوتاوروس به کرت آمد، عاشقش شد و به وی رشتهای داد بتواند پس از کشتن مینوتاوروس از هزار تو خارج شود و سپس با هم گریختند. اما تسئوس او را در جزیرهٔ ناکسوس رها کرد. دیونوسوس او را یافت و نجات داد و با او ازدواج کرد.
pareparvaz51- کاربر خوب لاک پشتی
- تشکر : 0
رد: موجودات افسانه ای در افسانه های یونان باستان
pareparvaz51- کاربر خوب لاک پشتی
- تشکر : 0
رد: موجودات افسانه ای در افسانه های یونان باستان
ولی در باید در ادامه بگم که برای اینکه این تاپیک واقعا کامل بشه نیاز به این هست که چند تا داستان رو کاملا از هم تفکیک کنیم، چون این شخصیت ها مربوط به چند داستان جداگانه هستند و شناسایی اونها بدون آشنایی با اون داستان ها ممکن نیست
siamak- همکار گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 13
رد: موجودات افسانه ای در افسانه های یونان باستان
(Arion) نوازندهای در اسطورههای یونان است.بیشترین سالهای عمرش در دربار پریاندروس گذشت. سفری به سیسیل کرد و در راه بازگشت خدمه کشتی قصد جانش را کردند و او با خواندن آوازی دلفینها را به کنار کشتی جمع کرد و به دریا پرید و توسط یکی از دلفینها نجات یافت
آستارته
(به انگلیسی: Astarte)،الههٔ باروری و زیبایی. برخی او را مطابق با عشتر بابلیها و برخی او را مطابق با آرتمیس و آفرودیته میدانند.
آستواناکس
(به یونانی: Ἀστυάναξ)، پسر کوچک هکتور و آندروماخه.
بعد از سقوط تروا بنابر دستور اودوسئوس که نباید هیچ فرد ذکوری از خانواده پریاموس زنده بماند، نئوپتولموس او را از آغوش مادر بیرون کشید و از بالای دیوار شهر پایین انداخت که موجب مرگ او شد. سپر پدر را تابوت او کردند.
آسکالافوس
Ascalaphus، در اسطورههای یونان، پسر آخرون است.
به دلیل آنکه خبرچینی پرسفونه را کرد که در جهان زیر زمین دانهٔ انار خورده بود، پرسفونه او را تبدیل به جغد کرد.
آسکِلِپیوس یا اسقلبيوس اول
به یونانی Ἀσκληπιός، ایزدگونه پزشکی و درمان در اساطیر یونان باستان بود.
آسکلپیوس نشانگر جنبه درمانی دانش پزشکی است درحالیکه دخترانش هیگیئیا، مدیترینه و پاناسئا به ترتیب نمایانگر نیروهای بهداشت، پزشکی و درمان دردها هستند.
در اساطير يونانی فرزند افولن، او نه تنها بيماران را شفا میبخشيد بلکه مردگان را نيز احيا میکرد. فلوطن خدای مردگان و جهنم، به زاوش شکايت برد که اسقلبيوس به زودی مملکت مرا بی شهروند خواهد کرد و زاوش اسقلبيوس رابه صاعقه بسوخت. اسقلبیوس يکی از چهار پادشاهی است که مصاحب هرمس بودند و از او حکمت فراگرفتند و اسقلبيوس بيش از آنان حکمت آموخت و مشهورتر از ايشان گرديد و هرمس او را بر ربع معمور زمين ولايت داد و يونانيان پس از طوفان بر اين ربع تسلط يافتند وچون هرمس به آسمان بر شد و خبر به اسقلبيوس رسيد بسيار محزون و متأسف گرديد از آنکه مردم زمين از برکت وجود و از علم او محروم شده بودند و بفرمود تا صورت وی را در هيکل عبادت خويش نقش کنند و آن صورت، حاکی از کمال وقار و عظمت بود. سپس تصوير وی را درحالتی که بسوی آسمان میرفت‚ مصور کردند و چون اسقلبيوس وارد هيکل میشد برابر صورت به تعظيم مینشست همچنانکه هرمس را آنگاه که در اين جهان بود تعظيم میکرد‚ و پيوسته به همین روال بود تا درگذشت و گفتهاند سبب پرستش بتان و خدا پنداشتن آنها همين تعظيم اسقلبيوس صورت مزبور را بود و چون يونانيان پس از طوفان بر زمينی که اسقلبيوس پادشاه آن بود مستولی شدند و هيکل و صورت را در حالت جلوس هرمس بر کرسی و در حالت صعود به آسمان ديدند گمان بردند که آن صورت اسقلبيوس است و از داستان هرمس آگاه نبودند. پس اسقلبيوس را بزرگ داشتند و پنداشتند که او اول کس است که در حکمت علی الاطلاق سخن رانده و فراموش کردند که او نخستين کس است که در سرزمين ايشان حکمت گفته نه در جای ديگر. و جالينوس در ذکر وی گويد:
بحث متقدمين يونان از اسقلبيوس بحثی است بزرگ و يونانيان متعلمين را بدو سوگند میدادند در رديف سوگند به خدا و اين از جهت تعظيم وی بود. بقراط در عهود خويش گويد:
ای فرزندان! شما را به خالق موت و حيات و به پدر خود و پدر شما اسقلبيوس سوگند میدهم و من در تراجم کتاب عهود چنين يافتم. جالينوس در تفسير خود بر اين کتاب که به ما رسيده‚ دو قول از داستان اسقلبيوس نقل کرده‚ نخستين آنها لغز است و دوم طبيعی است‚ به روایتی دیگر، اسقلبيوس شاگرد هرمس مصری و مسکن او سرزمين شام بود و جالينوس درکتابی که تأليف کرده‚ گويد که خدا به اسقلبياذس وحی فرستاد که اگر ترا فرشته بنامم خوشتر از آنست که انسان بخوانم. و بقراط در کتاب ايمان و عهد خويش، آورده که اين اسم (یعنی اسقلبيادس)‚ در زبان يونانيان مشتق از بهاء و نور است و طب، صناعت اسقلبيوس است و او دوست نمیداشت کسی به علم طب روی آرد مگر آنکه همانند وی دارای طهارت و عفاف و تقوی باشد و نمیخواست که بدطينتان را تعليم دهد و دوست داشت که به اشراف و متألهين يعنی عارفين به خدای علم آموزد‚ و بقراط در اين کتاب گويد:
اسقلبيوس بر ستونی از نور به هوا برشد. افلاطون در کتاب خود معروف به نواميس آرد که روزی مردی مالی را پنهان کرد و نزد اسقلبيوس رفت و گفت:
يا نورالالباب! مالی از من ضايع شد آنرا برای من بجوی. اسقلبيوس با اوبمنزل وی شد و مال را بدو بنمود و گفت: کسی را که نعمتهای خدا رابه سخره گيرد سزاوار است که حق تعالی آنها را از او بازستاند و بزودی اين مال از دست تو بشود و باز نگردد و چنان شد که او گفت. و بقراط گفته که عصای اسقلبيوس از خطمی بود و به گرد آن ماری نقش کرده بودند. جالينوس گويد که اسقلبيوس عصای خويش را از خطمی برگزيد جهت مراعات اعتدال‚ چه خطمی در گرمی و سردی معتدل است و اسقلبيوس در امور خويش ميانه میرفت و ديده نشد که وی عصايی جز از درختی معتدل بکار برد‚ و در گرد آن ماری حک کرده بود چه عمر مار از همه حيوانات بیشتر است‚ پس آنرا نماد دانشی قرار داد که کهنه و فرسوده نگردد. اسقلبیوس به استشهاد همگان نخستین کسی است که طب را استخراج و استنباط کرده و گفتهاند طب بر سبيل وحی بدو رسيده اما درباب حصر زمان او و زمان کسانی که پس از وی آمدهاند گويند که بين او و جالينوس بيش از پنج هزار سال است و اين دلالت میکند بر اينکه وی پيش از طوفان بوده است و هرچه که قبل از طوفان بوده‚ حقيقت آن شناخته نيست زيرا شاهدی از آن خبر نداده و کسانی که مدعی نسبت به اسقلبيوس شده اند‚ چنانکه گويند بقراط از نسل اوست‚ کلامی است نادرست. زيرا اجماع جمهور آن است که نسل آدم منقطع شد مگر از فرزندان سه گانه نوح که سام و حام و يافث باشند‚ پس اتصال نسبی به اسقلبيوس اول صحيح نيست. مورخ دیگری گويد اول کسی که طب را آشکار کرد‚ تا آنجا که از کتب مکتوبه و احاديث مشهوره از علماء معتمد به ما رسيده‚ اسقلبيوس اول است‚ او کسی است که طب را به تجربه استخراج کرد و از اسقلبيوس به جالينوس خاتم اطباء هشتگانه رسيد و آنان عبارتاند از:
اسقلبيوس اول و غورس و مينس و برمانيدس و افلاطون طبيب و اسقلبيوس دوم و بقراط دوم و جالينوس‚ و مدت مابين ظهور نخستين و وفات آخرين ايشان پنج هزار و پانصد و شصت سال است که از آن جمله فترت های بين وفات هر يک از اين اطباء هشتگانه و ظهور ديگری چهار هزار و هشتصد و هشتاد و نه سال کشيد و از اين مدت‚ از وقت وفات اسقلبيوس اول تا ظهور غورس هشتصد و پنجاه و شش سال بود و از گاه مرگ غورس تا ظهور مينس پانصد و شصت سال و از زمان فوت مينس تا ظهور برمانيدس هفتصد و پانزده سال و از هنگام وفات برمانيدس تا ظهور افلاطون هفتصد و سی و پنج سال و از گاه مرگ افلاطون تا ظهور اسقلبيوس دوم هزار و چهارصد و بيست سال و از وفات اسقلبيوس دوم تا ظهور بقراط شصت سال و از مرگ بقراط تا ظهور جالينوس ششصد و شصت و پنج سال بود. و مدت زندگانی اطباء هشتگانه از هنگام تولد هر يک تا وفات وی جمعا ششصد و سيزده سال است از اين قرار:
اسقلبيوس اول دوره صباوت و جوانی او نود سال طول کشید پيش از آنکه قوه الهيه بر روی او گشوده شود و مدت پنجاه سال هم عالم و چهل سال معلم بود... اسقلبيوس دوم مدت صد و ده سال در صباوت و پانزده سال در تعلم گذرانيد و نود سال عالم معلم بود... و هر يک ازاين اطباء بزرگ را استادانی بود که بديشان صناعت طب میآموختند و ايشان خود فرزندان و شاگردانی از منسوبين خويش به جای گذاشتند زيرا در بين ايشان عهدها و ميثاق ها بود که به رسم اسقلبيوس اول اين صناعت را به بيگانه نياموزند و از شاگردان اسقلبيوس، از فرزندان و خويشاوندان، شش تن باشند و آنان ماغينوس و سقراطون و اخروسيوس طبيب و مهراريس و موریذوس و میساوس نام دارند که هریک از آنها رأی استاد خود اسقلبیوس را که رای تجربه بود(چه طب او را از راه تجربه حاصل شد) از آن خود نمودند. و جالينوس گويد صورت اسقلبيوس که در هياکل يونان بود مردی را نشان ميداد‚ با ريشی که به موی انبوه ذات ذوائب مزين بود وگويد چون در آن تأمل کردم او را قائم و مهيا و جامه فراهم آورده يافتم‚ و اين شکل دلالت بر آن دارد که اطباء را سزاوار است که درجميع اوقات به فلسفه بپردازند. و هم جالينوس گويد که در آن صورت اعضائی که کشف آنها پسنديده نيست مستور مانده بود و اعضايی که در استعمال صناعت به کار است برهنه و مکشوف. و عصائی کژ از درخت خطمی در دست داشت و اين دلالت کند بر آنکه کسی که به صناعت طب اشتغال ورزد به مرحلهای از سن رسيده باشد که محتاج به عصا بود و بر آن تکيه کند و نيز مقصود از عصا آن است که مردم را از خواب غفلت بيدار کند و اما ساختن عصا از خطمی از آنست که خطمی هر مرضی را طرد کند و براند. بر عصای مزبور تصوير حيوانی طويل العمر کردهاند که برگرد آن پيچيده و آن اژدهاست و اين حيوان به اسقلبيوس از جهات بسيار شباهت دارد: نخست آنکه او جانوری است تيزبين و هميشه بيدار و نبايد خواب، مردی را که قصد تعلم صناعت طب دارد از اشتغال بدان بازدارد‚ و طبيب بايد در غايت ذکاوت باشد تا بتواند بدانچه که حادث خواهد شد انذار کند و گويند مار طويل العمر است چندان که حيات وی را با طول روزگار برابر دانند و کسانی که به صناعت طب اشتغال دارند میتوانند عمر خويش را طولانی کنند و هم گويد چون تصوير اسقلبيوس بکشيدند بر سر او تاجی از درخت غار نهادند زيرا اين درخت حزن را بيرون کند. و بهمين جهت اطباء بايد غم و اندوه را از خويش دور کنند‚ چه اسقلبيوس مکلل به تاجی غمزدا بود و نيز درخت مزبور دارای نیروئی است که امراض را شفا بخشد و بهمين سبب هر جا اين درخت باشد حشرات و حیوانات سمی از آنجا بگريزند.
آفرودیته
به یونانی: Αφροδίτη)، در اسطورههای یونان، خدای عشق است. در اساطیر رومی با ونوس برابر است.او دختر زئوس و دیونه و از خدایان اولمپ و الهه عشق، زیبایی و شوره جنسی بود. در برخی روایات او را برآمده از کف دریا میدانند. همسر هفایستوس بود اما با بسیاری از خدایان و افراد زمینی رابطه داشت و از هر کدام فرزندانی آورد. بعد از تولدش زئوس میترسید که خدایان بر سره ازدواج با آفرودیته با هم به نزاع بپردازند به همین خاطر او را به همسری هفایستوس درآورد. او به سختی باور می کرد که تا این حد خوش شانس باشد و از تمام قابلیت های خود استفاده می کرد تا بیشترین جواهرات را برای او درست کند.او یک کمربند زیبا از طلا با بافت جادویی و ملیله دوز برای او درست کرد.
آفرودیته معشوقات بسیاری در میان خدایان و افراد زمینی داشت، از جمله معروف ترین معشوق زمینی او شاید آدنیس (Adonis) باشد. برخی از فرزندان او عبارتند از اروس (Eros)، انتروس (Anteros)، هایمنایس (Hymenaios) و آینایاس (Aeneas) با معشوق تروجانی خود انکایسز (Anchises). در ماجرای اعطای «سیب زرین»، به پاریس ، قول زیباترین دختر زمین، هلنه را داد که موجب آغاز جنگ تروا شد.
او دختر زئوس و الهه عشق و زيبايي است و جذاب ترين و شاعرترين آنهاست و ازقديمترين آثار يونان تا امروز اين الهه منبع الهام نويسندگان و شاعران بوده است و زيباترين معابد و كاهنان به او تعلق دارد و در موزه هاي دنيا هيچ كس به اندازه او مجسمه و نقاشي ندارد و اين ها قبل از رنسانس است (5تا15) ومعني اسم او آفريده شده از كف دريااست و ماجراي بدنيا آمدن او همراه با افسانه است و منطق هيچ افسانه اي نتوانسته كه زني به اين زيبايي را تصور كند.زئوس با دريا مي آميزدوصدفي از دل امواج در قبرس سر مي زندو آفرديت از آن ميان بيرون مي آيدو آنقدر زيباست كه باعث حسادت هرا و آرتميس و آتنا مي گرددو محبوبترين خداي المپ مي باشد و داستانهاي عاطفي مربوط به او بسيار زيادو پرهيجان است و او داري كمربندي سحر آميز است كه هنگامي كه مي بندد همه را مجذوب خود مي كند وهرا با تمام حسادت و مغرور بودنش يكبار كمربند را از او قرض مي گيردو او همسر هفايستوس(ولكن خداي صنعت)كه زشت ترين خداي جمع المپ است مي شود و شايد فلسفه اي در آن نهفته باشد (سيب سرخ نصيب شغال مي شود)و او با خدایان و افراد زمینی رابطه داشت و از هر کدام فرزندانی آورده است. در ماجرای اعطای «سیب زرین»، به پاریس قول زیباترین دختر زمین، هلنه را داد که موجب آغاز جنگ تروا شدو در اساطیر رومی با ونوس برابر است.آفرديت تعدادي پري و يك فرشته كوچك و خطرناك در اختيار دارد كه هميشه گوش به فرمان اوست و نام او" اروس"است و اوبصورت پسري كوچك است و با تير و كمان قلبها را نشانه مي گيرد و هميشه آمده است تا دلي را با تير بزند.
آکونتیوس
(به انگلیسی: Acontius)، جوانی فقیر و عاشق کودیپه.
او جوانی فقیر از جزیرهٔ کئوس بود و عاشق کودیپه، دختر آتنی شد. سیبی به کودیپه داد که رویش نوشته شده بود «قسم میخورم جز با آکونتیوس ازدواج نکنم». چون کودیپه نوشته را با صدای بلند خواند با وجود مخالفت پدر و مادرش مجبور به ازدواج با وی شد.
آگاممنون
به یونانی: Ἀγαμέμνων)، در اسطورههای یونان، رهبر یونانیان در جنگ تروا است.
زمانی که آیگیستوس پدرش را کشت، به توندارئوس پناه برد و به یاری او قاتل پدر را بیرون راند و پادشاه موکنای شد و با دختر آیگیستوس، کلوتایمنسترا ازدواج کرد و صاحب سه دختر ایفیگنیا، الکترا و خروسوتمیس و یک پسر به نام اورستس شد. با توطئه زنش و آیگستوس کشته شد.
آگاوه
(به انگلیسی: Agave)، دختر کادموس و هارمونیا. در اسطورههای یونان، دختر کادموس و هارمونیا است.آگاوه و خواهرانش حرف سمله را در مورد خدازاد بودن فرزندش دیونوسوس باور نکردند و دوینوسوس آنها را دیوانه کرد و آگاوه به دست خود فرزندش پنتئوس را تکه تکه کرد.
آلکستیس
(به یونانی:Άλκηστις )، یکی از شخصیتهای اساطیری یونان باستان است.
وقتی آپولون از سوی زئوس به یک سال بردگی روی زمین محکوم شد، به علت شهره بودن آدمتوس، در عدالت پیش او آمد. آپولون در عوض خدمتهای آدمتوس، به او یاری داد تا شرط ازدواج با آلکستیس را که بستن شیر و گرازی به یک ارابه بود، انجام دهد. اما آدمتوس شب ازدواج، قربانی سپاس به درگاه آرتمیس را فراموش کرد، پس حجلهی خود را پر از مار یافت و در جوانی به بستر مرگ افتاد. آلکستیس حاضر شد به جای او بمیرد تا او جاودانه شود، اما هراکلس، که مهمان آدمتوس بود، با مرگ، کشتی گرفت و دورش کرد و آلکستیس نیز زنده ماند.[۱]
آلکمنه
(به انگلیسی: Alcmena)، دختر آلکتروئون و آناکسو. در اسطورههای یونان، دختر آلکتروئون و آناکسو است.
همسر پادشاه تیرونها بود. زئوس خود را به شکل آمفیتروئون درآورد و با او همبستر شد. آلکمنه باردار شد و دو پسر دوقلو به دنیا آورد. هراکلس که پدر او زئوس و ایفیکلس که پدرش آمفیتروئون بود.
آلکینوئوس
(به انگلیسی: Alcinous)، پادشاه فایاکیها.
آمازونها
به یونانی: Αμαζόνες)، در اسطورههای یونان، نام قبیلهای از زنان جنگجو است که هیچ مردی را به جمع خود راه نمیدادند.
آمفیتروئون
(به انگلیسی: Amphitryon)، پسر آلکایوس و شوهر آلکمنه. در اسطورههای یونان، پسر آلکایوس است.آلکمنه هنگام ازدواج با او شرط کرد که تنها زمانی با او همبستر خواهد شد که او انتقام برادرش را از اهالی جزیره تافیان بگیرد. زمانی که آمفیتروئون مشغول نبرد بود، زئوس خود را به شکل او در آورد و با آلکمنه همبستر شد که نتیجه آن تولد هراکلس بود.
pareparvaz51- کاربر خوب لاک پشتی
- تشکر : 0
رد: موجودات افسانه ای در افسانه های یونان باستان
:\m/:
دوست گرامي تعداد موجودات افسانه اي يونان باستان و افسانه هاي مربوط به اونها انقدر زياد هست كه تعداد صفحات تاپيك به 20 هم خواهد رسيد . بهتره اول موجودات افسانه اي و خدايان يونان باستا و رابطه ي بين اونها رو بطور كوتاه معرفي كنيم و بعد بريم سراغ افسانه هاي بسيار زيباي يونان باستان .
pareparvaz51- کاربر خوب لاک پشتی
- تشکر : 0
رد: موجودات افسانه ای در افسانه های یونان باستان
(به انگلیسی: Amphion)، پسر زئوس و آنتیوپه.
آنتایوس
(به انگلیسی: Antaeus)، غول لیبوا. در اسطورههای یونان، غول لیبوا است.
پسر یوسیدون و گایا بود. قدرت خارقالعادهای داشت که از تماس با مادرش گایا (زمین) به دست میآورد. با هر بیگانهای که به سرزمینش وارد میشد کشتی میگرفت و چون زمین میخورد قدرت تازه مییافت و برهمه چیره میگشت. سرانجام هراکلس او را از زمین بلند کرد و آنقدر فشار داد تا کشته شد.
آنتیگونه
به یونانی: Αντιγόνη)، در اسطورههای یونان، دختر ادیپ و یوکاسته است.
برادرانش پولینیس و اتئوکل در جنگ مخالفان هفتگانهٔ تب همدیگر را کشتند و کرئون (۱) پدر همون، پادشاه تب تدفین پولینیس را ممنوع کرد و آنتیگون از این فرمان سرپیچی کرد و به دستور کرئون زنده در گور شد.
آنتیوپه (۱)
در اسطورههای یونان، ملکهٔ آمازونها است.
تسئوس او را دزدید. آمازونها برای نجات او به آتن حمله کردند اما شکست خوردند. فرزند آنتیوپه از تسئوس پسری به نام هیپولوتوس بود.
آنتیوپه (مادر آمفیون)
(به انگلیسی: Antiope)، دختر نوکتئوس . در اسطورههای یونان، دختر نوکتئوس است.از زئوس باردار شد و چون حاملگیاش مشخص شد از شرم به سیکوئون گریخت و پدرش از شدت ناراحتی خود را کشت. آنتیوپه در آنجا با اپوئیوس ازدواج کرد و صاحب دو فرزند به نامهای آمفیون و زتوس شد. عمویش لوکوس به انتقام خون برادر، او را به عنوان کنیز به همسرش دیرکه بخشید. دیرکه قصد کشتن وی را داشت اما پسرانش او را نجات دادند و دیرکه و لوکوس را کشتند. دیونوسوس به انتقام دیرکه او را دیوانه کرد. اما فوکوس او را معالجه کرد و با وی ازدواج کرد.
آنخیسس
(به انگلیسی: Anchises)، پسر کاپوس . در اسطورههای یونان، پسر کاپون است.زئوس، آفرودیته را به عشق او گرفتار کرد. از پیوند آندو آینیاس به دنیا آمد که رومیان او را جد خود میدانستند. پس از سقوط تروا آینیاس او را بر دوش گرفت و به ایتالیا گریخت.
آندروماخه
به یونانی: Ανδρομαχη)، در اسطورههای یونان، دختر ایتیون است.
با هکتور ازدواج کرد و آستواناکس را به دنیا آورد. پس از سقوط تروا و کشته شدن هکتور و آستواناکس او را به کنیزی به نئوپتولموس دادند.
آندرومده
به یونانی: Ανδρομέδη)، در اسطورههای یونان، دختر کفئوس و کاسیوپه است.
مادرش ادعا کرد که او زیباتر از نرئیدها (پریان دریایی) است. نرئیدها به پرسیدون شکایت کردند و در نتیجه آندرومده را در برابر اژدها به صخرهای زنجیر کردند. پرسئوس او را نجات داد و با وی ازدواج کرد.
آوگیاس
به یونانی: Αυγείας)، در اسطورههای یونان، پادشاه الیس است.
در فارسی اوژیاس نیز نامیده میشود. اصطبلی بزرگ با سه هزار گاو داشت که به مدت سی سال تمییز نشده بود که هرکول (هراکلس) به عنوان پنجمین شاهکار خود در طی یک روز با منحرف کردن آب دو رودخانه آن را تمییز کرد.
اصطلاح طویله اوژیاس براى اشاره به مراکز و ادارات دولتى در بعضى کشورها که پر از فساد هستند نیز بهکار میرود.
آیاس
(به یونانی: Αυγείας)، پسر تلامون و پریبویا. در اسطورههای یونان، پسر تلامون و پریبویا است.
در جنگ تروا هکتور او را که شاه سالامیس بود، به جنگ تن به تن میخواند، دلیرانه میجنگند و شب هنگام از یکدیگر جدا میشوند. ولی پیش از جدایی، یکدیگر را میستایند و به یکدیگر هدیه میدهند. هکتور به عنوان هدیه شمشیر و کمربند خود را به او میدهد. پس از فتح تروا آیاس و اودوسئوس به عنوان پاداش خواستار سلاحهای اخیلس شدند و چون جایزه به اودوسئوس داده شد. آیاس دیوانه گشت و نگهبانان یونانی را کشت. زمانی که به خود آمد از شرمساری خود را با شمشیر هکتور کشت.
آیتس
(به یونانی: Αἰήτης)، پادشاه کولخیس. در اسطورههای یونان، پادشاه کولخیس است.پشم زرین را از فریکسوس گرفت و پنهان کرد و اژدهای بیخوابی را به نگهبانی پشم زرین گماشت. غیبگویی گفته بود اگر بیگانهای آن را برباید، آیتس جان خواهد داد. پس، برای اطمینان خاطر خود فرمان داد هر بیگانهای که به کولخیس آید،به قتل برسد. وقتی یاسون برای گرفتن آن نزد او آمد، شرطهای دشواری سر راه او قرار داد و با وجود پیروزی یاسون در شرطها به قول خود عمل نکرد و یاسون به کمک دختر وی مدیا پشم را از او دزیدند.
آیتلیوس
(به انگلیسی: Aethlius)، پسر زئوس (یا آیولوس) و پروتوگنیا.
با کالوکه ازدواج کرد و از او صاحب اندومیون شد که بنیادگذار الیس است.
آیسون
(به انگلیسی: Aethlius)، پسر کرتئوس و تورو. در اسطورههای یونان، پسر کرتئوس و تورو است.وارث راستین پادشاهی یولکوس بود اما پلیاس آن را غصب کرد. با آلکیمده ازدواج کرد که از او صاحب فرزندی به نام یاسون شد. آنها یاسون را پنهانی به خیرون دادند تا تربیت کند. هنگامی که یاسون به جستجوی «پشم زرین» رفته بود، مرد. اما مدیا پس از بازگشت به یولکوس او را با قدرت جادویی خود زنده کرد.
آیگئوس
(به یونانی: Aéγeús)، پادشاه آتن. اِژه یا ایگیوس (Aéγeús)، در اسطورههای یونان، پدر تسئوس و پادشاه آتن بود.
آیگیستوس
(به انگلیسی: Aegisthus)، پسر توئستس از دختر خودش پلوپیا. در اسطورههای یونان، پسر توئستس از دختر خودش پلوپیا است.
آترئوس برادر توئستس فرزندان او را کشته بود و وخشی تنها راه انتقام را داشتن فرزندی از دخترش دانسته بود. پلوپیا پس از همبستر شدن با پدرش، با آترئوس ازدواج کرد و آیگیستوس را در دربار آترئوس به دنیا آورد و آترئوس نادانسته او را بزرگ کرد. آیگیستوس بعدها آترئوس را کشت. او عاشق کلوتایمنسترا، همسر آگاممنون شد و آگاممنون را به قتل رساند. خود او به دست اورستس فرزند آگاممنون کشته شد.
آینیاس
به یونانی: Αινείας, Aineías)، در اسطورههای یونان، پسر آنخیسس و آفرودیته است.
در جنگ تروا از قهرمانان تروا بود. پس از سقوط تروا پدر را به دوش گرفت و گریخت. به کارتاژ و بعد به ایتالیا رفت. روموکولوس، از نسل او شهر رم را بنیاد گذاشت و به همین دلیل رومیان او را جد خود میدانستند.
آیولوس
(به یونانی: Αἴολος)، پادشاه جزیرهٔ شناور آیولیا.در اسطورههای یونان، پادشاه جزیره شناور آیولیا و خدای زمینی بادها است.زئوس قدرت مهار بادها را به او داده بود و خدایی زمینی محسوب میشد. با مهار باد به اودوسئوس در رسیدن به تروا کمک کرد.
pareparvaz51- کاربر خوب لاک پشتی
- تشکر : 0
رد: موجودات افسانه ای در افسانه های یونان باستان
(به انگلیسی: Euterpe)، موز نینواز. او یکی از نه دختر زئوس و منموسونه بود که هر یک الههٔ حامی هنری بودند. او الههٔ شادی و موز نی نواز بود.
ائوروپه
(به یونانی: Ευρώπη)، دختر آگنور و تلفاسا. زئوس او را در حال بازی با پریان دریایی دید و عاشقش شد. به صورت گاوی سفید نزد او رفت و او را فریفت و با خود به جزیرهٔ کرت برد. ائوروپه از صاحب زئوس سه پسر به نامهای مینوس، رادامانتوس و ساریدون شد.
ائورودیکه
(به یونانی: Ευρυδίκη)، زن اورفئوس. نام چند شخصیت در اسطورههای یونانی بود از جمله ائورودیکه همسر اورفئوس.ائوردیکه همسر اورفئوس بر اثر نیش مار جان سپرد اما اورفئوس که عاشق او بود، به دنبال او به هادس، سرزمین مردگان، رفت و با نواختن چنگ پرسفونه را مجذوب کرد و پرسفونه به او اجازه داد تا ائوردیکه را از هادس بازگرداند به شرط آنکه تا خروج از هادس به چهرهٔ او نگاه نکند. اما در میان راه اورفئوس از بیم آنکه ائوردیکه به دنبالش نرود، برمیگردد و وی نگاه میکند و ائوردیکه برای همیشه به هادس بازگردانده میشود.
ائوروس
(به انگلیسی: Eurus)، فرزند آسترایوس و ائوس (خدایان آسمان). او فرزند خدایان آسمان، آسترایوس و ائوس بود. رومیان او را وولتورنوس نیز مینامند.
ائوروستئوس
(به انگلیسی: Eurystheus)، پسر ستنلوس و نیکیپه. پسر ستنلوس و نیکیپه.هرا تولد هراکلس را عقب و تولد ائوروستئوس را پیش انداخت و به این ترتیب ائوروستئوس پادشاه موکنای شد.
زمانی که هراکلس در حال جنون زن و فرزندان خود را کشت، توسط وخشی موظف به خدمت ائوروستئوس شد. ائورستئوس نیز از سر دشمنی، دوازده کار سخت به او محول کرد که همان دوازده شاهکار هراکلس است. ائورستئوس پس از مرگ هراکلس به دشمنی با فرزندان وی ادامه داد تا عاقبت به دست یکی از فرزندان هراکلس (هولوس) کشته شد.
ائورونومه
(به انگلیسی: Eurynome)، دختر اوکئانوس و تتوس. دختر اوکئانوس.او با زئوس ازدواج کرد و خاریتس، الاهگان رحمت را به دنیا آورد. بنابر روایتی مبهم از قدیمیترین الاهگان المپ بوده است.
ائوفروبوس
(به انگلیسی: Euphorbus)، پسر پانتوئوس. از جنگجویان تروا بود. در جنگ تروا به پاتروکلوس ضربه زد و هنگامی که میخواست منلائوس را مجروح کند، توسط او کشته شد.فیثاغورس مدعی بود که روحش قبلا در جسم ائورفوربوس میزیسته است
ائومایوس
(به انگلیسی: Eumaeus)، خوکچران وفادار اودوسئوس. خدمتکار اودوسئوس بود و او را در راه رسیدن به همسرش پنلوپه یاری داد. در اصل شاهزاده بود ولی کنیزی او را ربود و به لائرتس، پدر اودوسئوس فروخت.
ائومنیدس
(به یونانی: Ερινύες)، الاهگان انتقام. (ارینوئس، ) الهههای انتقام که به یونانی ارینوئس (به یونانی:Ερινύες ) نامیده میشوند، در دین یونان خدایان انتقام بودند.
خون اورانوس زمانی که کرونوس اختهاش کرد، به روی گایا (زمین) ریخت و ائومنیدس به وجود آمدند. سه تن بودند، آلکتو، مگایرا و تیسوفه. آنها مجرمین و مخصوصا قاتلان را تعقیب و مجازات میکردند. یونانیان از سر ترس یا شوخی آنها را ائومنیدس (به معنی مهربانان) مینامیدند. در اساطیر روم با دیرای مطابقت دارد.
اپیگونها
(به یونانی: Ἐπίγονοι)، پسران مخالفان هفتگانهٔ تب. (اپیگونوی )ده سال پس از شکست مخالفان هفتگانهٔ تب در جنگ و کشته شدن همهٔ آنها جز آدراستوس، پسران آنها به سرکردگی آدراستوس برای گرفتن انتقام پدران به پا خواستند. آنها تب را گرفتند و ترساندروس را به پادشاهی برگزیدند.
اپیمتئوس
(به یونانی: Ανδρομαχη)، پسر یاپتوس و کلومنه.
اپیمتئوس
به یونانی: Ανδρομαχη)، پسر یاپتوس و کلومنه.
او برادر پرومتئوس بود. پرومتئوس به معنای «پیش اندیش» و اپیمتئوس «پس اندیش» بود. با وجود هشدار برادر، پاندورا را از هرمس به عنوان هدیه پذیرفت و با او ازدواج کرد. پاندورا مصیبتها را بر روی زمین پراکنده ساخت.
اتئوکلس
(به انگلیسی: Eteocles)، پسر اودیپ و یوکاسته. فرزند اودیپ و یوکاسته.اودیپ او و برادرش، پولونیکس را به سبب آزارهایشان نفرین کرد که به دست هم کشته شوند. پس از مرگ اودیپ آنها بر سر قدرت نزاع کردند و اتئوکلس پیروز شد. پولونیکس نیز آدراستوس را برگزید تا قدرت را او برگرداند و آدراستوس نیز به تب حمله کرد و به این صورت جنگ مخالفان هفتگانهٔ تب شکل گرفت و مطابق نفرین پدر هر دو به دست هم کشته شدند.
اخو
(به یونانی: Ἠχώ)،از الاهگان کوه هلیکون و مظهر پژواک. از الاهگان کوه هلیکون.بسیار پر حرف بود و با پرحرفی خود هرا را سرگرم میکرد تا زئوس به عشقبازیهایش بپردازد. هرا کاری کرد تا او نتواند حرف بزند و فقط انتهای کلمات دیگران را تکرار کند. عاشق نارکیسوس شد و چون در این راه ناکام ماند، تحلیل رفت و از او جز صدایش باقی نماند.
اراتو
(به انگلیسی: Erato)، موز غزل و ترانه.از دختران زئوس و منموسونه که موزها نامیده میشدند. تعدادشان نه تن بود و هر یک الههٔ حامی هنری خاص بودند. اراتو به معنی دوست داشتنی و موز غزل و ترانه بود.
اربوس
(به یونانی: Έρεβος)، تاریکی. با خواهر خود نوکس (شب)، ازدواج کرد. فرزندانش آیتر (فضا)، همرا (روز) و خارون بودند.اربوس بیشتر اشاره به تاریکترین قسمت جهان زیرزمین (هادس) است تا یک خدا.
ارختئوس
(به انگلیسی: Erechtheus)، پادشاه افسانهای آتن. پادشاه افسانهای آتن.پسر پاندیون و زئوکسیپه بود. با یک نایاد (پریـآب)به نام پراکسیتیا ازدواج کرد. از فرزندانش میتوان به ککروپس، پاندروروس، تسپیوس و اروفئوس اشاره کرد.
در زمان وی آتن با الئوسیس وارد جنگ شد. کسوتوس با وی متحد گشت و او با قربانی کردن دختر خود جنگ باخته را برد.
اروس
(به یونانی: Ἔρως)، خدای عشق..به روایت هزیود او فرزند خائوس (خلاء) بوده است ولی در روایت دیگر او را فرزند آفرودیته و آرس دانستهاند.گویند او دو تیر داشته از طلا و سرب، که تیر طلایی برانگیزندهٔ عشق و تیر سربی خاموش کنندهٔ عشق بوده است.مطابق با آمور (عشق) یا کوپیدو (شهوت) رومیان است.
اریس
(به یونانی: Έρις)، الههٔ نفاق و کشمکش. دختر نوکس (شب) بود. در جشن ازدواج پلئوس و تتیس بدون دعوت حاضر شد و سیبی را به میان انداخت که رویش نوشته بود «برای زیباترین زن دنیا». بر سر تصاحب این سیب بین آفرودیته، آتنه و هرا اختلاف پیش آمد که سرانجام آن آغاز جنگ تروا بود.
ارینوئس
به یونانی: Ερινύες) نامیده میشوند، در دین یونان خدایان انتقام بودند.خون اورانوس به روی گایا (زمین) ریخت و ائومنیدس به وجود آمدند. سه تن بودند، آلکتو، مگایرا و تیسوفه. آنها مجرمین و مخصوصا قاتلان را تعقیب و مجازات میکردند. یونانیان از سر ترس یا شوخی آنها را ائومنیدس (به معنی مهربانان) مینامیدند. در اساطیر روم با دیرای مطابقت دارد.
اِژه یا ایگیوس
در اسطورههای یونان، پدر تسئوس و پادشاه آتن بود.اژه، پسر پاندیون دوم و برادر پالاس، نیسوس و لیکوس بود. پس از مرگ پاندیون، اژه و برادرانش کنترل آتن را از متیون گرفتند. متیون پیشتر کنترل آتن را از چنگ پدر ایشان یعنی پاندیون درآورده بود. اژه و بردارانش قلمرو فرمانروایی را به چهار بخش کردند ولی اژه شاه شد. زن نخست اژه، متا نام داشت و زن دومش کالسیوپ (Chalciope).
پسرش، تسئوس داوطلب شد که به جنگ مینوتاوروس برود. آیگئوس او را با کشتی بادبان سیاه به جنگ فرستاد و قول گرفت که اگر پسرش در جنگ پیروز شد بادبانها را پایین بکشند. تسئوس پیروز شد اما فراموش کرد بادبانها را پایین بکشد. آیگئوس کشتی را از دور دید و پنداشت پسرش کشته شده و خود را به دریا افکند و مرد. از این رو آن دریا را به نام او آیگایوس (اژه) مینامند
اطلس
(به یونانی: Ἄτλας)، پسر یاپتوس و کلومنه. از تیتانها بود. نام او به معنای «متحمل» است. با پلیونه (از اوکئانیدها) ازدواج کرد و صاحب فرزندانی چون پلیادس و هسپریدس، هوآدس و کالسپو شد.
علیه خدایان جنگید و محکوم شد افلاک را بر دوش بگیرد.
الکترا
(به انگلیسی: Electra)، دختر آگاممنون و کلوتایمنسترا. پس از آنکه کلوتایمسترا (مادر الکترا)، آگاممنون (پدر الکترا) را کشت، الکترا برادر خود اورستس را از خانه دور کرد تا جانش را نجات دهد. مدتها بعد اورستس با همدستی الکترا، مادر و معشوق او آیگیستوس را کشت و انتقام پدر را گرفت. الکترا با دوست برادرش، پولادس ازدواج کرد.
عقده الکترا در روانشناسی بر مبنای سرگذشت این شخصیت اسطوره ای، نام گذاری شده است.
الوسیون
(به یونانی: Ἠλύσια πεδία)، سرزمین مردگان جاوید. (کشتزار الوسیون جزایر خجستگان )مکانی بود که مردگان جاویدان در آن به آرامش میرسیدند. نقطهٔ مقابل هادس و جایگاه خوشبختی بود.کشتزار الوسیون و جزایر خجستگان نیز خوانده میشد
اندومیون
(به انگلیسی: Endymion)، بنیانگذار الیس. پسر آیتلیوس و کالوکه بود. سلنه (ماه) عاشقش شد و برایش پنجاه دختر آورد و چون طاقت مرگ او را نداشت او را در غاری به خواب ابدی فرو برد تا جوان و جاویدان بماند.در روایتی دیگر آمده است که زئوس به خواست خود اندومیون، خوابش کرد.
اودیسئوس
(به یونانی: Ὀδυσσεύς)، از قهرمانان یونان در جنگ تروا و مبتکر اسب چوبی. ( اودوسئوس اولیس )
یا به تلفظ فرانسوی اولیس) پادشاه شهر ایتاکا از جزایر دریای ایونیا بود که در جنگ تروا به همراه آشیل به آسیا آمد و در جریان فتح شهر مذکور هنگامی که یونانیان امیدی به پیروزی نداشتند اسبی چوبین ساخت و به همراه تعدادی از سربازان خود در اسب پنهان شد. ارتش یونان وانمود کرد که شکست خود را قبول کرده و اسب را به عنوان هدیه به مردم تروا پیشکش میکند. تروائیان متوجهٔ حیلهٔ خصم خود نشدند و اسب را وارد شهر کردند و به جشن و پای کوبی پرداختند. شب هنگام زمانی که تروائیان مست و مدهوش به خواب رفته بودند اولیس به همراه یاران خود از اسب بیرون آمد و دروازههای شهر را گشود و ارتش یونان وارد شهر شد. آن شب یونانیان بسیاری از مردم تروا را کشتند و شهر را غارت کردند اما اتفاقی که در آن شب زندگی اولیس را دیگرگون کرد این بود که وی به تاراج معبد پوزوئیدون(نپتون رمی) پرداخت و مجسمهٔ او را شکست، کاهنه ی معبد، کاساندرا در اثر این کار اولیس را نفرین کرد، و از خدایان خواست تا او را آواره کنند و همچنین هم شد. او ده سال راه خود را در دریا گم کرد و دوچار انواع بلایا شد تا اینکه عاقبت به شهر خود برگشت و تمام مخالفان خود، که قصد وصلت با همسر او(پنلوپه) و پادشاهی ایتاکا داشتند را به هلاکت رساند. او پیش از این در سفر آرگوناتها نیز همراه جیسون بود. اولیس به هوش و خرد معروف است و مثل انسان آواره ایست که تقدیر او را از وطن دور میکند. او در آخر به دست پسر خود تله گونوس کشته شد.
اودیپ
(به یونانی: Οἰδίπους)، یگانه پسر لایوس و یوکاسته. (اویدیپوس )تنها فرزند لایوس و یوکاسته.وخشی به لایوس گفت در صورتی که از یوکاسته صاحب فرزندی شود، به دست آن فرزند کشته خواهد شد. پس لایوس او را به چوپانان سپرد تا در کوه رهایش کنند. اما چوپانان او را به مروپه، همسر پولوبوس سپردند. روزی اودیپ از کسی شنید که فرزند پولوبوس نیست. او برای یافتن حقیقیت نزد وخشی رفت و وخشی به جای پاسخ سوالش به او گفت که روزی پدرش را خواهد کشت و با مادر ازدواج خواهد کرد. اودیپ برآشفت، نزد پولوبس بازنگشت و راه تب در پیش گرفت. در راه به لایوس برخورد کرد و در نزاعی او را کشت و نادانسته با یوکاسته، مادرش ازدواج کرد.زمانی که حقیقت را دریافت، خود را کور کرد. یوکاسته نیز خود را کشت. اودیپ از یوکاسته دو پسر به نامهای پولونیکس، اتئوکلس و دو دختر به نامهای آنتیگونه و ایسمنه داشت.
اورانوس
(به یونانی: Οὐρανός)، خدای آسمانها..پس از آنکه گایا از خائوس (خلاء) برآمد، بیآنکه شوهری داشته باشد، اورانوس را به دنیا آورد. سپس با او ازدواج کرد و تیتانها را به دنیا آورد. اورانوس به فرزندانش حسادت میکرد و میخواست که آنها را به دل گایا (زمین) بازگرداند. گایا به کمک یکی از تیتانها کرونوس، او را اخته کرد. از قطرههای خون او که بر زمین ریخت، ارینوئس و از قطرههایی که به دریا ریخته بود، آفرودیته پدید آمدند.
اورانیا
(به یونانی: Ουρανία)، موز نجوم.از دختران زئوس و منموسونه که موزها نامیده میشدند. تعدادشان نه تن بود و هر یک الههٔ حامی هنری خاص بودند. اورانیا موز نجوم بود
اورستس
(به یونانی: Ὀρέστης)، پسر آگاممنون و کلوتایمنترا. پس از آنکه پدرش آگاممنون به دست مادرش کشته شد، الکترا او را پنهان کرد و به جایی دیگر فرستاد تا کشته نشود. وقتی بزرگ شد بازگشت و مادر و معشوق وی را که در قتل پدرش نقش داشت، کشت. مدتها توسط الاهگان انتقام تحت تقیب بود تا آنکه در دادگاهی که به فرمان آپولون برگزار شد ، محاکمه و تبرئه گشت. به آرگوس بازگشت و به پادشاهی رسید.
اورفئوس
(به یونانی: Ορφεύς;)، پسر اویگاروس و کالیوپه. (اورفه،)شاعر و آوازهخوان افسانهای اساطیر یونان و پسر اویگاروس و کالیوپه است.
او در نواختن چنگ استاد بود آنچنان که میتوانست جانوران وحشی و درختان و سنگها را به دنبال خود به حرکت درآورد. با ائورودیکه ازدواج کرد. پس از مرگ زودهنگام وی، به دنبالش به هادس رفت. او توانست پرسفونه را با صدای چنگ مجذوب کند و اجازهٔ خروج ائورودیکه را از هادس بگیرد، به شرط آنکه تا لحظهٔ خروج از آنجا به ائورودیکه نگاه نکند. اورفئوس در آخرین لحظه تحمل از دست داد و به صورت همسرش نگاه کرد و او را برای همیشه از دست داد.
اوزیریس
به یونانی: Usiris)، خدای جهان زیر زمین در دین مصر باستان.
اوکئانوس
(به یونانی: Ωκεανός)، خدای اقیانوسها. (اقیانوس،)او فرزند اورانوس و گایا و از تیتانها بود. با خواهر خود تتوس ازدواج کرد و صاحب سه هزار فرزند (اوکئانیدها) شد. که پریان رودها، دریاها و دریاچهها بودند. او در جنگ تیتانها با زئوس، همدست تیتانها نشد و توانست با آرامش و صلح زندگی کند.
=
اوکئانیدها
(به انگلیسی: Oceanids)، دختران اوکئانوس و تتوس. دختران اوکئانوس و تتوس.مسئول همهٔ آبهای روی زمین بودند. تعدادشان سه هزار تن بود.
اولمپیان
خدایانی که در المپ ماوا داشتند. (دوازده خدای المپنشین )(خدایان المپی)
اونیروس
(به انگلیسی: Oneiros)، الههٔ رویا در دین یونان باستان.
اوینئوس
(به انگلیسی: Oeneus)، شاه کالودون.
شاه کالودون.فرزند پورتئوس و ائوروته بود.از همسرش آلتایا صاحب چندین فرزند از جمله ملئاگر شد. زمانی که دیونوسوس به کالودون آمد، اجازه داد با همسرش همبستر شود که حاصلش تولد دیانیرا بود که بعدها همسر هرکول شد. دیونوسوس در عوض نام او را بر شراب نهاد.
آرتمیس به خاطر ناسپاسی وی، گرازی را برای کشتنش فرستاد که توسط ملئاگر کشته شد.
اوینومائوس
پسر آرس و هارپنا.با اوراته ازدواج کرد و صاحب دختری به نام هیپودامیا شد. شرط ازدواج با وی را پیروزی در مسابقهٔ ارابهرانی قرار داد. بسیاری در این راه کشته شدند. سرانجام پلوپس به کمک ارابهٔ طلایی و اسبهای بالداری که از پوسیدون گرفته بودند شرط را برد و اوینومائوس را در طی مسابقه کشت.
ایریس
به یونانی: Ανδρομαχη)، دختر تامائوس و الکترا.
ایریس حامل پیامهای خدایان بود و با زفوروس (باد غرب) ازدواج کرد. ایریس به معنای رنگینکمان است.
جنسیت: مؤنث
پدر: تائوماس
مادر: الکترا
همسر: زفوروس
ایسماروس
(به یونانی: Ἴσμαρος)، ناحیهای در یونان باستان. اودوسئوس در بازگشت به وطن این سرزمین را غارت کرد.
ایسمنه
(به انگلیسی: Ismene)، دختر اویپ و یوکاسته.(ایسمن، )با خواهرش آنتیگونه در یاری دادن به پدرشان که خود را کور کرده بود، همکاری کرد. آنتیگونه را در دفن برادرشان پولونیکس، که دفنش از سوی کرئون ممنوع شده بود، یاری نکرد.اما هنگامی که آنتیگونه از سوی کرئون به سبب جرم خود محکوم شد تا زنده به گور شود، داوطلبانه همراه خواهرش مرد.
ایفیگنیا
(به یونانی: Ανδρομαχη)، دختر بزرگ آگاممنون و کلوتایمنسترا. (ایفیژنی،)در آغاز جنگ تروا زمانی که آگاممنون به آولیس رسید، آرتمیس به خاطر ناسپاسیاش طوفانی برانگیخت تا مانع عزیمت او شود. آگاممنون خواست تا ایفیگنیا را برای فرونشاندن خشم آرتمیس قربانی کند. اما آرتمیس گوزنی را به جای او به محراب فرستاد و ایفیگنیا را نجات داد.
ایکاروس
(به یونانی: Ἴκαρος)، پسر دایدالوس. .هراه پدر از زندان مینوس، به کمک بالهایی که از موم و پر ساخته شده بود، گریخت. با وجود توصیهٔ پدر به خورشید نزدیک شد، بالهای مومی آب شدند و به دریا افتاد. این دریا به نام او ایکاریا نامیده میشود
ایکمالیوس
(به انگلیسی: icmalius)، صنعتگری که ایوان پنلوپه را ساخت و با عاج و نقره تزئین کرد
ایلوس
به انگلیسی: Ilus)، بنیانگذار شهر ایلیون (تروا).پسر تروس و کالیرهوئه بود. در مسابقان فروگیایی برنده شد و ۵۰ مرد و ۵۰ زن و یک گاو ابلق جایزه گرفت. فرمان یافت هرجا که گاو از رفتن بازماند، شهری بنا کند. گاو روی تپهای نزدیک کوه ایدا فرود آمدد و شهری آنجا بناشد که مردمش همان ۵۰ مرد و ۵۰ زن بودند و ایلیون یا تروا نام گرفت. زئوس نشانهای برای شهر فرستاد که تصویر چوبی آتنه بود. مردم ایلیون اعتقاد داشتند تا آن نشان برجاست شهر آسیبی نمیبیند.
ایلیتویا
(به انگلیسی: Eileithyia)، الههٔ وضع حمل در یونان باستان. دختر زئوس و هرا و تحت فرمان هرا بود. هرا هنگام تولد آپولون و آرتمیس، از او خواست نزد لتو نرود. اما الاهگان دیگر با دادن رشوه او را نزد لتو بردند. هرا توسط او تولد هراکلس را به عقب انداخت تا ائوروستئوس زودتر به دنیا بیاید.
pareparvaz51- کاربر خوب لاک پشتی
- تشکر : 0
رد: موجودات افسانه ای در افسانه های یونان باستان
مرسی برای این تاپیک فوق العاده
[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
Ronia- همکار گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 9
رد: موجودات افسانه ای در افسانه های یونان باستان
پس رونيا جون پيشنهاد ميكنم فيلمهاي مربوط به افسانه هاي يونان رو هم مشاهده كنيد مثل فيلم اوديسه ، الكترا ، دزد آذرخش و تروا كه در اون برد پيت نقش قهرمان افسانه اي يونان باستان يعني آشيل رو ايفا ميكنه .
منم از جناب siamak تشكر ميكنم بخاطر ايجاد اين تاپيك . من عكس موجودات افسانه اي رو نداشتم :;;>:
pareparvaz51- کاربر خوب لاک پشتی
- تشکر : 0
رد: موجودات افسانه ای در افسانه های یونان باستان
ولی بهتره قبل از دیدن فیلم توصیه کنیم که دوستان کتاب هاشو بخونن مثل همین اودیسه که این دوست عزیز معرفی کردن
در زمینه ی عکس هم اگه از من کاری بربیاد در خدمتم، فقط این رو بگم که همه ی اینا در موردشون عکس پیدا نمیشه و بعضی ها مثل زئوس، به طور کلی هیچ تصویری به جز تصاویر کتاب های قدیمی ازشون در دست نیست و همه ی این شکل ها هم مثل صاحبانشون ساخته ی تخیل هستن
اما به هر حال زحمت شما در تهیه این مطالب قابل تقدیره، البته کاش به جای تایپ کردن، می تونستین کپی کنین
siamak- همکار گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 13
رد: موجودات افسانه ای در افسانه های یونان باستان
الهام- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 117
رد: موجودات افسانه ای در افسانه های یونان باستان
ظاهرا این تاپیک متعلق یه شماس و دیگه از دست من خارج شد خیلی خوشحال
ولی بهتره قبل از دیدن فیلم توصیه کنیم که دوستان کتاب هاشو بخونن مثل همین اودیسه که این دوست عزیز معرفی کردن
در زمینه ی عکس هم اگه از من کاری بربیاد در خدمتم، فقط این رو بگم که همه ی اینا در موردشون عکس پیدا نمیشه و بعضی ها مثل زئوس، به طور کلی هیچ تصویری به جز تصاویر کتاب های قدیمی ازشون در دست نیست و همه ی این شکل ها هم مثل صاحبانشون ساخته ی تخیل هستن
دوست گرامي من قصدم در اختيار گرفتن تاپيك نبوده و نيست براي اينكه سوء تفاهمي پيش نياد ديگه مطلبي قرار نميدم و هر جور صلاح ميدانيد پست ارسال بفرماييد . :\m/:
البته کاش به جای تایپ کردن، می تونستین کپی کنین
ببخشيد اما بنده متوجه منظورتون نشدم ؟
با تشكر
pareparvaz51- کاربر خوب لاک پشتی
- تشکر : 0
رد: موجودات افسانه ای در افسانه های یونان باستان
مرضیه- مدیر گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 29
رد: موجودات افسانه ای در افسانه های یونان باستان
فریده- کاربر باسابقه لاک پشتی
- تشکر : 2
» ازدواج در ایران باستان
» نام روزهای ماه در ایران باستان
» تاریخ باستانی ایران زمین
» خدایان و الهه های مصر باستان