چکامه ها
صفحه 2 از 2 • 1, 2
رد: چکامه ها
من مهربان ندارم نامهربان من کو؟
ای مردمان بگویید آرام جان من کو؟
راحت فضای هر کس محنت رسان من کو؟
نامش همی نیارد بردن به پیش هر کس
گه گه به ناز گویم سرو روان من کو؟
خدایا هر کس به خانمانی دارد مهربانی
من مهربان ندارم نامهربان من کو؟
در بوستان شادی هر کس گلی بچیند
آن گل نشکنندش در بوستان من کو؟
سرو روان من کو؟
خدایا جانان من سفر کرد با او برفت جانم
باز آمدم از ایشان پیداست آنِ من کو؟
نامش همی نیارد بردن به پیش هر کس
گه گه به ناز گویم سرو روان من کو؟
ای مردمان بگویید آرام جان من کو؟
راحت فضای هر کس محنت رسان من کو؟
در بوستان شادی هر کس گلی بچیند
آن گل که نشکنندش در بوستان من کو؟
سرو روان من کو؟
جانان من سفر کرد با او برفت جانم
باز آمدم از اینشان پیداست آنِ من کو؟
سرو روان من کو؟
ایران دوست- مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی
- مدیر برتر گفتگوی لاک پشتی
تشکر : 246
رد: چکامه ها
رفت و اشکو بغض برام مونده و یه عالمه سوال بی جواب
نمیدونم ساینای نازم کجاس
اسیر دست آدمای بیرحم شده یا گربه ها و سگ ها
یا کجا زیر بارون و باد و سرما بدون آب و غذا مونده.
ایران دوست- مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی
- مدیر برتر گفتگوی لاک پشتی
تشکر : 246
رد: چکامه ها
ای مهربان در خواب و در رؤیا خداحافظ
ای کاش فرصت بود تا این درد سنگین را
فرصت نشد یک دردِ دل حتی خداحافظ
با اینکه در شهر شما هر لحظه می مردم
امٌا کسی نشناخت دردم را خداحافظ
که آرزویم یک سلام تازه بود و بعد
با تو نشستن تا دمِ...امّا...خداحافظ
من بودم ویک کوچه ی بی رهگذر هر روز
بی یک سلام ، احوال پرسی یا خداحافظ
من می روم تا هر کجا..تا هیچ جا..تا..تا..
ای شهر ای بی حسرت دریا خداحافظ
ایران دوست- مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی
- مدیر برتر گفتگوی لاک پشتی
تشکر : 246
رد: چکامه ها
برفتی
چون آرزوی تنگ دلان دیر رسیدی چون دوستی سنگدلان زود
برفتی
زان پیش که در باغ وصال تو دل من از داغ فراق تو برآسود
برفتی
ناگشته من از بند تو آزاد بجستی ناکرده مرا وصل تو خشنود
برفتی
آهنگ جان من دلسوخته کردی چون در دل من عشق بیفزود
برفتی
چون در دل من عشق بیفزود
برفتی
چون در دل من عشق بیفزود
برفتی
ایران دوست- مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی
- مدیر برتر گفتگوی لاک پشتی
تشکر : 246
رد: چکامه ها
الهام- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 117
رد: چکامه ها
دیشبو نشستم تو حیاط چراغم روشن گذاشتم که اگر روی درختهاست بیاد ولی...
فقط امیدوارم ساینای گلم الان پیش یه خانواده مهربون باشه
ساینای مامان تا ابد چشمم به پنجره اتاقم میمونه
ایران دوست- مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی
- مدیر برتر گفتگوی لاک پشتی
تشکر : 246
رد: چکامه ها
امیدوارم هرجا هست سالم باشه و زودتر برگرده خونه :[-o<: :[-o<: :[-o<:
niloofar20- کاربر باسابقه لاک پشتی
- تشکر : 4
رد: چکامه ها
آسمان را بنگر، که هنوز، بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم و آبی و پر از مهر، به ما میخندد!
یا زمینی را که دلش، از سردی شبهای خزان
نه شکست و نه نگرفت!
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید
و در آغاز بهار، دشتی از یاس سپید
زیر پاهامان ریخت،
تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست!
ماه من!
دل به غم دادن و از یأس سخنها گفتن
کار آنهایی نیست که خدا را دارند
ماه من!
غم و اندوه، اگر هم روزی، مثل باران بارید
یا دل شیشهایات، از لب پنجره عشق، زمین خورد و شکست
با نگاهت به خدا، چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود، که خدا هست، خدا هست!
او همانی است که در تارترین لحظه شب، راه نورانی امید نشانم میداد
او همانی است که هر لحظه دلش میخواهد، همه زندگیام،
غرق شادی باشد
ماه من!
غصه اگر هست، بگو تا باشد!
معنی خوشبختی،
بودن اندوه است…!
این همه غصه و غم، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه! میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین
ولی از یاد مبر؛
پشت هر کوه بلند، سبزهزاری است پر از یاد خدا!
و در آن باز کسی میخواند؛
که خدا هست، خدا هست
و چرا غصه؟! چرا؟
شعر از مهین رضوانی فرد
niloofar20- کاربر باسابقه لاک پشتی
- تشکر : 4
رد: چکامه ها
ایران دوست- مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی
- مدیر برتر گفتگوی لاک پشتی
تشکر : 246
رد: چکامه ها
مهرورزان زمان های کهن
هرگز از خویش نگفتند سخن
که در آنجا که" تو" یی
بر نیاید دگر آواز از "من"!
ما هم این رسم کهن را بسپاریم به یاد
هر چه میل دل دوست،
بپذیریم به جان،
هر چه جز میل دل او ،
بسپاریم به باد!
آه !
باز این دل سرگشته من
یاد آن قصه شیرین افتاد:
بیستون بود و تمنای دو دوست.
آزمون بود و تماشای دو عشق.
در زمانی که چو کبک ،
خنده می زد " شیرین" ،
تیشه می زد "فرهاد"!
نه توان گفت به جانبازی فرهاد : افسوس،
نه توان کرد ز بیدردی "شیرین" فریاد .
کار "شیرین" به جهان شور برانگیختن است!
عشق در جان کسی ریختن است!
کار فرهاد برآوردن میل دل دوست
خواه با شاه درافتادن و گستاخ شدن
خواه با کوه در آویختن است .
رمز شیرینی این قصه کجاست؟
که نه تنها شیرین ،
بی نهایت زیباست :
آن که آموخت به ما درس محبت می خواست :
جان چراغان کنی از عشق کسی
به امیدش ببری رنج بسی .
تب و تابی بودت هر نفسی .
به وصالی برسی یا نرسی!
سیـــــــــــنه بی عشــق مبــــــــــــــــــاد!!
فریدون مشیری
ایران دوست- مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی
- مدیر برتر گفتگوی لاک پشتی
تشکر : 246
رد: چکامه ها
شبانه
با هزاران سوزنِ الماس
نقرهدوزی میکند مهتاب
رویِ ترمهی مُرداب...
من نگاهم میدود ــ جوشیده از عمقِ عبوسِ فکر
سویِ پنجره،
اما
پنجره!
بیگانه با شوقِ نگاهِ من
به من چیزی نمیگوید...
پنجره
چون تلخیِ لبخندهی حُزنی
باز شو
تا شاخهی نوری بروید
در شکافِ خاکِ خشکِ رنجم
از بذرِ تلاشِ من!
پنجره
بیدارِ شب
هشیارِ شب
در انتظارِ صبحدم چیزی
نمیگوید...
ــ پنجره!
دانم که آخر، چون یکی لبخند
خواهیکُشت این روحِ مصیبت را که ماسیده است
در هزاران گوشهی تاریک و کورِ این شبستانِ سیاهِ وهم...
پنجره
در دَردِ شامانجامِ خویش
از ظلمتِ پادرعدم چیزی نمیگوید...
□
ــ پنجره
بگشای از هم
چون کتابِ قصهی خورشید
تا امیدم بازجوید
در صدفهای دهانِ رنج
صبحِ مرواریدتابش را
به ژرفاژرفِ این دریای دورافتادهی نومید!
پنجره اما
هم ازآنگونه ــ سر در کارِ خود
بربسته دارد لب
چون گُلِ نشکفتهی لبخند
رشتهرشته بذرِ مرواریدش اندر کام.
لیک امیدِ من
از هزاران روزنِ او
صبحِ پاکِ تازهرو را میدهد پیغام.
با هزاران سوزنِ الماس
روی تاقهشالِ کهنهی مُرداب
نقشههای بتهجقه نقرهدوزی میکند مهتاب.
احمد شاملو
ایران دوست- مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی
- مدیر برتر گفتگوی لاک پشتی
تشکر : 246
رد: چکامه ها
" نمی خواهم بمیرم ، با كه باید گفت ؟
كجا باید صدا سر داد ؟
در زیر كدامین آسمان ،
روی كدامین كوه ؟
كه در ذرات هستی ره برد توفان این اندوه
كه از افلاك عالم بگذرد پژواك این فریاد !
كجا باید صدا سر داد ؟
فضا خاموش و درگاه قضا دور است
زمین كر ، آسمان كور است
نمی خواهم بمیرم ، با كه باید گفت ؟
اگر زشت و اگر زیبا
اگر دون و اگر والا
من این دنیای فانی را
هزاران بار از آن دنیای باقی دوست تر دارم .
به دوشم گرچه بار غم توانفرساست
وجودم گرچه گردآلود سختی هاست
نمی خواهم از این جا دست بردارم !
تنم در تار و پود عشق انسانهای خوب نازنین بسته است .
دلم با صد هزاران رشته ، با این خلق
با این مهر ، با این ماه
با این خاك با این آب ...
پیوسته است .
مراد از زنده ماندن ، امتداد خورد و خوابم نیست
توان دیدن دنیای ره گم كرده در رنج و عذابم نیست
هوای همنشینی با گل و ساز و شرابم نیست .
جهان بیمار و رنجور است .
دو روزی را كه بر بالین این بیمار باید زیست
اگر دردی ز جانش برندارم ناجوانمردی است .
نمی خواهم بمیرم تا محبت را به انسانها بیاموزم
بمانم تا عدالت را برافرازم ، بیفروزم
خرد را ، مهر را تا جاودان بر تخت بنشانم
به پیش پای فرداهای بهتر گل برافشانم
چه فردائی ، چه دنیائی !
جهان سرشار از عشق و گل و موسیقی و نور است ...
نمی خواهم بمیرم ، ای خدا !
ای آسمان !
ای شب !
نمی خواهم
نمی خواهم
نمی خواهم
مگر زور است ؟
فریدون مشیری
ایران دوست- مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی
- مدیر برتر گفتگوی لاک پشتی
تشکر : 246
رد: چکامه ها
پشت این شیشه
که دنیای مرا به همین عادت و تکرار
تنزّل داده ست
بی کرانی ست پر از تجربه های تازه !
کاش فریاد کمک خواهی ِ این ماهی تنگ
می توانست از این شیشه فراتر برود.
ایران دوست- مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی
- مدیر برتر گفتگوی لاک پشتی
تشکر : 246
رد: چکامه ها
شعرت درباره ماهیه
اما منو یاد گربه ای انداخت که امروز پشت قفس دیدم
نمیتونم نگاهش را فراموش کنم
حیوونی حالش خوب نبود
Sahra- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: چکامه ها
طفلک بیچاره
امیدوارم در آینده وضعیت بهتری داشته باشه.
ایران دوست- مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی
- مدیر برتر گفتگوی لاک پشتی
تشکر : 246
رد: چکامه ها
در کوی تو مستانه می افتم و می خیزم
دلداده و دیوانه می افتم و می خیزم
من مست و پریشانم می نالم و می مویم
مدهوش ز پیمانه می افتم و می خیزم
تا آنکه تو را یابم می گردم و می جویم
سر بر در آن خانه می افتم و می خیزم
چو شمع شب عاشق می سوزم و می گریم
از عشق چو پروانه می افتم و می خیزم
گر دست دهد روزی تا خاک رهت گردم
در پای تو جانانه می افتم و می خیزم
گفتی که ز جان برخیز در ملک عدم بنشین
زینروست که مستانه می افتم و می خیزم
من مست قدح نوشم از چشم تو مدهوشم
سلانه به سلانه می افتم و می خیزم
دیوانه رویت من چون گردم به کویت من
ای دلبر فرزانه می افتم و می خیزم
بازای و گرنه می هستی ز کفم گیرد
اینسان که به میخانه می افتم و می خیزم
حمید مصدق
ایران دوست- مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی
- مدیر برتر گفتگوی لاک پشتی
تشکر : 246
رد: چکامه ها
شعر ها هم ، همه عالی بودند ، ممنون دوستان
ماه من!
غصه اگر هست، بگو تا باشد!
معنی خوشبختی،
بودن اندوه است…!
این همه غصه و غم، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه! میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین
ولی از یاد مبر؛
پشت هر کوه بلند، سبزهزاری است پر از یاد خدا!
و در آن باز کسی میخواند؛
که خدا هست، خدا هست
و چرا غصه؟! چرا؟
Salma- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 1
رد: چکامه ها
از من گرفته است غمت ، اشتیاق را
آن غم که با تو پشت در بسته مانده بود
حالا گرفته است تمام اتاق را
چیزی نبوده سهم من از چشمهای تو
وقتی مرور می کنم آن اتفاق را
سر می کشم به یاد لبانت هنوز هم
فنجان لب به لب شده از چای داغ را
خاموش کن زمان نرفتن رسیده است
خاموش کن بخاطر من این چراغ را
جز تو کسی در این شب دلگیر ناتمام
ازمن ندیده ام که بگیرد سراغ را ...
Salma- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 1
رد: چکامه ها
تو نمی فهمی اندوه مرا
چه بگویم به تو ای رفنه زدست
شدم از مستی چشمان تو مست
شده ام سنگ پرست
مرگ بر انکه دلش را به دل سنگ تو بست
تو نمی فهمی اندوه مرا...
Salma- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 1
رد: چکامه ها
هیـچ جـز نـام تـو ، حـرف طـرب انگـیزم نـیست!
عـشق می ورزم و می سـوزم و فـریـادم نـه!
دوست می دارم و می خـواهـم و پـرهـیزم نـیست.
نـور می بـیـنم و می رویـم و می بـالم شـاد ،
شاخه می گـستـرم و بـیـم ز پـائـیـزم نـیست.
تـا به گـیتی دل ِ از مهـر تـو لبـریـزم هـست
کـار با هـستی ِ از دغـدغـه لـبریـزم نـیست
بخـت آن را کـه شـبی پـاک تـر از بـاد ِ سـحر ،
بـا تـو ، ای غـنچه نشکـفـته بـیامیـزم نـیست.
تـو بـه دادم بـرس ای عـشق ، که با ایـن هـمه شـوق
چـاره جـز آنکـه به آغـوش تـو بگـریـزم نـیست.
ایران دوست- مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی
- مدیر برتر گفتگوی لاک پشتی
تشکر : 246
رد: چکامه ها
به كه شايد دل بست؟
سينه ها جاي محبت، همه از كينه پر است .
هيچكس نيست كه فرياد پر از مهر تو را ـ
گرم، پاسخ گويد
نيست يكتن كه در اين راه غم آلوده عمر ـ
قدمي، راه محبت پويد
***
خط پيشاني هر جمع، خط تنهائيست
همه گلچين گل امروزند ـ
در نگاه من و تو حسرت بيفردائيست .
***
به كه بايد دل بست ؟
به كه شايد دل بست ؟
نقش هر خنده كه بر روي لبي ميشكفد ـ
نقشه يي شيطانيست
در نگاهي كه تو را وسوسه عشق دهد ـ
حيله پنهانيست .
***
زير لب زمزمه شادي مردم برخاست ـ
هر كجا مرد توانائي بر خاك نشست
پرچم فتح بر افرازد در خاطر خلق ـ
هر زمان بر رخ تو هاله زند گرد شكست
به كه بايد دل بست؟
به كه شايد دل بست؟
***
خنده ها ميشكفد بر لبها ـ
تا كه اشكي شكفد بر سر مژگان كسي
همه بر درد كسان مينگرند ـ
ليك دستي نبرند از پي درمان كسي
***
از وفا نام مبر، آنكه وفاخوست، كجاست ؟
ريشه عشق، فسرد
واژه دوست، گريخت
سخن از دوست مگو، عشق كجا ؟ دوست كجاست ؟
***
دست گرمي كه زمهر ـ
بفشارد دستت ـ
در همه شهر مجوي
گل اگر در دل باغ ـ
بر تو لبخند زند ـ
بنگرش، ليك مبوي
لب گرمي كه ز عشق ـ
ننشيند بلبت ـ
به همه عمر، مخواه
سخني كز سر راز ـ
زده در جانت چنگ ـ
بلبت نيز، مگو
***
چاه هم با من و تو بيگانه است
ني صد بند برون آيد از آن، راز تو را فاش كند
درد دل گر بسر چاه كني
خنده ها بر غم تو دختر مهتاب زند
گر شبي از سر غم آه كني .
***
درد اگر سينه شكافد، نفسي بانگ مزن
درد خود را به دل چاه مگو
استخوان تو اگر آب كند آتش غم ـ
آب شو، « آه » مگو .
***
ديده بر دوز بدين بام بلند
مهر و مه را بنگر
سكه زرد و سپيدي كه به سقف فلك است
سكه نيرنگ است
سكه اي بهر فريب من و تست
سكه صد رنگ است
***
ما همه كودك خرديم و همين زال فلك
با چنين سكه زرد ـ
و همين سكه سيمين سپيد ـ
ميفريبد ما را
هر زمان ديده ام اين گنبد خضراي بلند ـ
گفته ام با دل خويش:
مزرع سبز فلك ديدم و بس نيرنگش
نتوانم كه گريزم نفسي از چنگش
آسمان با من و ما بيگانه
زن و فرزند و در و بام و هوا بيگانه
« خويش » در راه نفاق ـ
« دوست » در كار فريب ـ
« آشنا » بيگانه
***
شاخه عشق، شكست
آهوي مهر، گريخت
تار پيوند، گسست
به كه بايد دل بست
به كه شايد دل بست
ایران دوست- مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی
- مدیر برتر گفتگوی لاک پشتی
تشکر : 246
رد: چکامه ها
چیست چیست فرق آدمی با جانور
تا که می نازد به خود از آن بشر
آدمی را گر نبود این امتیاز
بود بیش از جانور غرق نیاز
هست این نیروی ممتاز بشر
عقل دور اندیش و آینده نگر
در شگفتم، در شگفتم، من چرا این برتری
گشته در او مایه وحشی گری
در طبیعت بی گمان هر جانور
هست در هنگام سیری بی خطر
من نمی دانم، نمی دانم، چرا نوع بشر
وقت سیری می شود خون خوارتر
درمیان جنگل دور و دراز
هیچ حیوان دیده ای هم جنس باز
هیچ شیری دیده ای در بیشه زار
جمع شیران را کشد بالای دار
هیچ گرگی بوده که از بهر مقام
گرگ ها را کرده باشد قتل عام
هیچ ماری دیده ای با زهر خود
کشته ها بر پا کند در شهر خود
هیچ میمون ساخته بمب اتم
تا که هستی را کند از صحنه گم
دیده ای؟ دیده ای هرگز الاغی باربر
مینگذارد کار زیر پای خر
هیچ اسبی دیده ای غیبت کند
یا به اسب دیگری تهمت زند
هیچ خرسی آتش افروزی کند
یا گرازی خانمان سوزی کند
هیچ گاوی دیده ای از اعتیاد
داده گاو و گاو داری را به باد
پس چرا ؟ .... پس چرا انسان با عقل و خرد
آبروی دام و دد را می برد
پس بود دیوانه بی آزارتر
زان که محروم است از عقل بشر
مولوی، مولوی استاد حکمت در جهان
کرده بس این نکته را شیرین، بیان
آزمودم عقل دور اندیش را
بعد از آن دیوانه سازم خویش را
زین سبب، آن کس که می نوشد شراب
تا شود لایعقل و مست و خراب
چون شود از عقل و حیلت بی خبر
پس شرف دارد، شرف دارد به شیخ حیله گر.
ایران دوست- مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی
- مدیر برتر گفتگوی لاک پشتی
تشکر : 246
رد: چکامه ها
روز مرگم، هر که شیون کند از دور و برم دور کنید
همه را مســــت و خراب از مــــی انــــگور کنیـــــد
مزد غـسـال مرا سیــــر شــــرابــــــش بدهید
مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهید
بر مزارم مــگــذاریــد بـیـــاید واعــــــظ
پـیــر میخانه بخواند غــزلــی از حــــافـــظ
جای تلقــیـن به بالای سرم دف بـــزنیـــد
شاهدی رقص کند جمله شما کـــف بزنید
روز مرگــم وسط سینه من چـــاک زنیـد
اندرون دل مــن یک قـلمه تـاک زنـیـــــــد
روی قــبـــرم بنویـسیــد وفــــادار برفـــت
آن جگر سوخته خسته از این دار برفــــت.
ایران دوست- مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی
- مدیر برتر گفتگوی لاک پشتی
تشکر : 246
رد: چکامه ها
کم کم تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست
و زنجیر کردن یک روح را یاد خواهی گرفت.
اینکه عشق تکیه کردن نیست
و رفاقت، اطمینان خاطر
و یاد میگیری که بوسه ها قرارداد نیستند
و هدیه ها، عهد و پیمان معنی نمیدهند.
و شکستهایت را خواهی پذیرفت
سرت را بالا خواهی گرفت با چشمهای باز
با ظرافتی زنانه و نه اندوهی کودکانه
و یاد میگیری که همه ی راههایت را هم امروز بسازی
که خاک فردا برای خیال ها مطمئن نیست
و آینده امکانی برای سقوط به میانه ی نزاع در خود دارد
کم کم یاد میگیری
که حتی نور خورشید میسوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری.
بعد باغ خود را میکاری و روحت را زینت میدهی
به جای اینکه منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.
و یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی…
که محکم هستی…
که خیلی می ارزی.
و می آموزی و می آموزی
با هر خداحافظی
یاد میگیری
"خورخه لوئیس بورخس"
ایران دوست- مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی
- مدیر برتر گفتگوی لاک پشتی
تشکر : 246
صفحه 2 از 2 • 1, 2