گفتگوی لاک پشتی
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.

چکامه ها

+7
فریده
niloofar20
Foad
love animals
فرهاد
masi
ایران دوست
11 مشترك

صفحه 1 از 2 1, 2  الصفحة التالية

اذهب الى الأسفل

چکامه ها Empty چکامه ها

پست من طرف ایران دوست 12/17/2009, 06:58

دوستان گرامی در این جستار چکامه هایی که دوستشان دارید را قرار بدهید تا همگی از خواندنشان لذت ببریم.

با سپاس از مهرورزیتان. رز
ایران دوست
ایران دوست
مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی
مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی

مدیر ماه انجمن مدیر برتر گفتگوی لاک پشتی
تشکر : 246

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

چکامه ها Empty رد: چکامه ها

پست من طرف ایران دوست 12/17/2009, 07:01

میعاد

در فراسوی ِ مرزهای ِ تن‌ات تو را دوست می‌دارم.
آینه‌ها و شب‌پره‌های ِ مشتاق را به من بده
روشنی و شراب را
آسمان ِ بلند و کمان ِ گشاده‌ی ِ پُل
پرنده‌ها و قوس و قزح را به من بده
و راه ِ آخرین را
در پرده‌ئی که می‌زنی مکرر کن
در فراسوی ِ مرزهای ِ تن‌ام
تو را دوست می‌دارم.
در آن دوردست ِ بعید
که رسالت ِ اندام‌ها پایان می‌پذیرد
و شعله و شور ِ تپش‌ها و خواهش‌ها
به‌تمامی
فرومی‌نشیند
و هر معنا قالب ِ لفظ را وامی‌گذارد
چنان‌چون روحی
که جسد را در پایان ِ سفر،
تا به هجوم ِ کرکس‌های ِ پایان‌اش وانهد...
در فراسوهای ِ عشق
تو را دوست می‌دارم،
در فراسوهای ِ پرده و رنگ.
در فراسوهای ِ پیکرهای ِمان
با من وعده‌ی ِ دیداری بده.

شاملو
ایران دوست
ایران دوست
مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی
مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی

مدیر ماه انجمن مدیر برتر گفتگوی لاک پشتی
تشکر : 246

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

چکامه ها Empty رد: چکامه ها

پست من طرف masi 12/17/2009, 09:36

مرسي الناز جان و مرسي شاملو.
فكر كنم خوشگلترين تاپيك بشه.
masi
masi
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 0

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

چکامه ها Empty رد: چکامه ها

پست من طرف فرهاد 12/17/2009, 18:41

بودنت را ارزو مندم
بس
زلال
جاری
عشوه گر
بودنت را ارزومندم
نه بدینسان
تلخ
پر خون
ناهمگون
بودنت را ارزومندم
در عطر جنگل
در پاکی دریا
در سپیدی ابر
بودنت را ارزومندم
ای افرینشگر
که چنین نقشم زدی
پر یاس
پر باران
در بدر دنبال توام
در پی سرهای بریده روان
و اعتقاد
حرف مضحکی است
انگاه که خون میبارد از دستانمان
وجدان خنده ای است ناگاه
که پر میکند ذهن را از بیزاری
نفرت
از تو و افریدگانت
بودنت را ارزومندم
نه چنان که کلاغان
با قار قار حیوانیشان
صدایت میکنند
نه چنان که میخوانندت در مناجات شبانه
بودنت را ارزومندم
تو نیاز منی
آه که چه نیاز پستی
پست
پست
حماقت میورزم
به وجودت
افریننده
ای زاییده بیماری
مرا به خود بخوان
بودنت را ارزومندم
در معصومیت رقص دختری
که تا لحظه ای دیگر
تن خود را ستاره باران
بوسه های هوسبازی من میکند
بودنت را ارزومندم
در تیک تاک ساعت دیواری
در یاس بین نفس های به شماره افتاده
که گاه بیرون نمیاید
ای دلفریب دروغین
بودنت را ارزومندم
به درازای تاریخ
به تعداد کودکان گرسنه
به دانه دانه اشکهای مادران فرزند مرده
بودنت را ارزومندم
به بلندی دستاری که بر سرها نهادند
تو فروخته شدی
باور کن فروخته شدی
باور کن
به تمام اشکهای مخلوقاتت فروخته شدی
ناچیز شدی
در زمزمه نفرینهای ما به هم نوعانمان
در زیارتهای روز دهم
در دست یازیدن به هم جنسمان
در بوسیدن سنگهای سرد
در فریاد توبه های ناممکن
بودنت را ارزومندم
در شراین خون بار خود
که در رودخانه رگهایم جاری است
وحیاتم را به تو میبخشم
ای از رگ گردن نزدیکتر
بودنت را ارزومندم
ای سیال در وجودم
بودنت را ارزومندم
avatar
فرهاد
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 4

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

چکامه ها Empty رد: چکامه ها

پست من طرف love animals 12/17/2009, 19:04

و نترسیم از مرگ...........

مرگ پایان کبوتر نیست

مرگ در ذهن اقاقی جاریست

مرگ در اب هوای خوش اندیشه نشیمن دارد

مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می گوید

مرگ با خوشه انگور می اید به دهان

مرگ در حنجره سرخ گلو می خواند

مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است

مرگ گاهی ریحان می چیند

مرگ گاهی ودکا می نوشد

گاه در سایه نشسته شب به ما می نگرد

و همه می دانیم..

ریه های لذت پر از اکسیژن مرگ است

سهراب سپهری


اين مطلب آخرين بار توسط love animals در 12/17/2009, 19:28 ، و در مجموع 2 بار ويرايش شده است.
love animals
love animals
کاربر خوب لاک پشتی
کاربر خوب لاک پشتی

تشکر : 1

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

چکامه ها Empty فروغ

پست من طرف love animals 12/17/2009, 19:08

چکامه ها Thumb-3CE4_4B2AA200


مرگ من روزی فرا خواهد رسید

در بهاری روشن از امواج نور

در زمستانی غبار آلود ودود

یا خزانی خالی از فریادو شور

مرگ من روزی فراخواهد رسید

روزی از این تلخ و شیرین روزها

روز پوچی همچون روزهای دگر

سایه از امروز ها و دیروز ها

دیدگانم همچو دالانهای تار

گونه هایم همچو مرمر های سرد

ناگهان خوابی مرا خواهد ربود

من تهی خواهم شد از فریاد درد

خاک میخواند مرا هر دم به خویش

میرسند از ره که در خاکم نهند

آه شاید عاشقانم نیمه شب

گل بر روی گور غمناکم نهند

میرهم از خویش ومیمانم ز خویش

هر چه بر جا مانده ویران می شود

روح من چو باد بان قایقی

در انتها دورو پنهان می شود

میشتابند ازپی هم بی شکیب

روزها ،هفته ها، ماه ها

چشم تو در انتظار نامه ای

خیره میماند به چشم راه ها

لیک پیکر سرد مرا

می فشارد خاک دامنگیر خاک

بی تو ،دور از ضربه های قلب تو

قلب من میپوسد آنجا زیر خاک

بعد ها نام مرا باران و باد

نرم مشوید از رخسار سنگ

گور من گمنام می ماند به راه

فارغ از افسانه ها و نام ها... « فروغ فرخزاد »
love animals
love animals
کاربر خوب لاک پشتی
کاربر خوب لاک پشتی

تشکر : 1

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

چکامه ها Empty رد: چکامه ها

پست من طرف ایران دوست 12/17/2009, 19:47

من و تو،درخت و بارون

من باهارم، تو زمین

من زمینم،تو باهار

من درختم،تو باهار

ناز انگشتای بارون تو،باغم میکنه

میون جنگلا تاقم میکنه.

تو بزرگی مث شب.

اگه مهتاب باشه یا نه

تو بزرگی

مث شب

خود مهتابی تو اصلا،خود مهتابی تو.

تازه،وقتی بره مهتاب و

هنوز

شب تنها

باید

راه دوری رو بره تا دم دروازه ی نور-

مث شب گود و بزرگی

مث شب.

تازه،روزم که بیاد،

تو تمیزی

مث شبنم

مث صبح.

تو مث مخمل ابری

مث بوی علفی

مث اون ململ مه نازکی:

اون ململ مه

که رو عطر علفا،مثل بلاتکلیفی

هاج و واج مونده مردَد

میون موندن و رفتن

میون مرگ و حیات.


مث برفایی تو.

تازه آبم که بشن برفا و عریون بشه کوه

مث اون قله ی مغرور بلندی

که به ابرای سیاهی و به بادای بدی میخندی...

من باهارم،تو زمین

من زمینم ،تو باهار

من درختم تو باهار،-

ناز انگشتای بارون تو باغم میکنه

میون جنگلا تاقم میکنه.

شاملو
ایران دوست
ایران دوست
مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی
مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی

مدیر ماه انجمن مدیر برتر گفتگوی لاک پشتی
تشکر : 246

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

چکامه ها Empty رد: چکامه ها

پست من طرف ایران دوست 12/20/2009, 03:04

تپشهای قلبم را به باور خاطره هايم پيوند می زنم ،

و سرزمينی را که همزاد با خاک است و کهن تر از تاريخ ، برای نوباوگان خاک و تازه به دوران
رسيدگان تاريخ زمزمه می کنم .

زمزمه می کنم که :

من از نسل شب شکنان روزگارم ،

من از نسل نورآفرينان پاک ،

از سلاله پاک آريائيان بردبارم ،

منم ميراث هزار ساله زمين ،

همان ازشرق تا غرب گسترده آغوش ،

همان پيام آور مهر و دوستی ،

همان گرفته در فش آشتی بر دوش

نه خود ستيزم ، نه ديگر ستيز

مرا و يادگاران مرا به نيکی يادآر

که يادگار يادگاران من ، همه شادی است و شادمانی ؛
ایران دوست
ایران دوست
مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی
مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی

مدیر ماه انجمن مدیر برتر گفتگوی لاک پشتی
تشکر : 246

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

چکامه ها Empty رد: چکامه ها

پست من طرف فرهاد 12/24/2009, 18:13

سفر کردم که از یادم بری دیدم نمیشه
آخه عشق یه عاشق با ندیدن کم نمیشه

غم دور از تو موندن یه بی بال و پرم کرد
نرفت از یاد من عشق ،سفر عاشق ترم کرد

هنوز پیشمرگتم من نمیرم تا نمیری
خوشم با خاطراتم اینو ازمن نگیری

دلم از ابرو بارون بجز اسم تو نشنید
تو مهتاب شبونه چشمام فقط تورو دید

مگه میشه ندیدت تو مهتاب شبونه
مگه میشه نخوندت تو شعر عاشقونه

میخوام برگردم اما میترسم بگی حرفی نداری
بگی عشقی نمونده میترسم بری تنهام بذاری
avatar
فرهاد
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 4

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

چکامه ها Empty رد: چکامه ها

پست من طرف Foad 1/16/2010, 09:43

... می نوش که ندانیم زه کجا آمده ایم
خوش باش ندانیم به کجا خواهیم رفت ...
Foad
Foad
حامی حیوانات لاک پشتی
حامی حیوانات لاک پشتی

تشکر : 243

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

چکامه ها Empty رد: چکامه ها

پست من طرف niloofar20 1/16/2010, 11:55

خدایا نه آنقدر پاکم که کمکم کنی ، نه آنقدر بدم که رهایم کنی. میان این 2 گمم. هم خود و هم تو را آزار میدهم . و هر چقدر تلاش میکنم نمیتوانم آنی باشم که تو خواستی و هرگز دوست ندارم آنی باشم که رهایم کنی. و آنقدر بی تو تنهایم که بی تو یعنی هیچ یعنی پوچ ...
خدایا پس مرا ببر به آنچه خودت میخواهی . پروردگارا هیچ وقت رهایم نکن ...
niloofar20
niloofar20
کاربر باسابقه لاک پشتی
کاربر باسابقه لاک پشتی

تشکر : 4

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

چکامه ها Empty رد: چکامه ها

پست من طرف ایران دوست 1/29/2010, 02:48

خشت کج

چه کسی مرا آفریده، مهم نیست.

برای چه آفریده، مهم نیست.

از من در مورد بودن با نبودنم نظری خواسته یا نه، مهم نیست.

حالا که به زور آفریده شده ام، به زور زندگی می کنم و به زور می میرم؛ چرا باید محاکمه شوم، مهم نیست.

بدبختم یا ناشکر، مهم نیست.

عدالت، مهربانی، بزرگی؛ کجاست، مهم نیست.

این همه مردم ناچار

این همه کودکان بیمار و بی سرپرست و بد سرپرست،

دخترکان زشت روی

و پسرکان بی جاذبه دور و برم

در ملک همان بزرگ و مهربان و عادل؛ گناهشان چه بوده، مهم نیست.

چرا کسی به آه این مظلومان گوش نمی دهد.

چرا آنها که می بینند نمی خواهند بفهمند؛ بی غیرتند یا ترسو، مهم نیست.

از همه دردناکتر، زاد و ولد کردن آدمها در چنین زندانی، دلیلش کوری و جهل است، یا عقده ظلمی که در حقشان شده؛ مهم نیست.

من دیگر غصه هیچ پدر و مادری را نمی خورم؛ آنان واسطه این آفرینشند.

من از آفریدگارم دلگیرم، حتی اگر جایی دیگر باشد که اینها را از دل من در بیاورد، باز هم مهم نیست.


اما..

اینها را می دانم یا نمی دانم، مهم است.

ظلم آفرینش را فریاد می کشم

کافر بخوانندم، مهم نیست.
ایران دوست
ایران دوست
مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی
مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی

مدیر ماه انجمن مدیر برتر گفتگوی لاک پشتی
تشکر : 246

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

چکامه ها Empty رد: چکامه ها

پست من طرف ایران دوست 2/28/2010, 06:17

باغ آیینه

چراغی به دستم، چراغی در برابرم:
من به جنگ سیاهی می روم.

گهواره های خستگی
از کشمکش رفت و آمدها
باز ایستاده اند،
و خورشیدی از اعماق
کهکشان های خاکستر شده را
روشن می کند.
***
فریادهای عاصی آذرخش -
هنگامی که تگرگ
در بطن بی قرار ابر
نطفه می بندد.
و درد خاموش وار تک -
هنگامی که غوره خرد
در انتهای شاخسار طولانی پیچ پیچ جوانه می زند.
فریاد من همه گریز از درد بود
چرا که من، در وحشت انگیزترین شبها، آفتاب را به دعائی
نومیدوار طلب می کرده ام.
***
تو از خورشیدها آمده ای، از سپیده دم ها آمده ای
تو از آینه ها و ابریشم ها آمده ای.
***
در خلئی که نه خدا بود و نه آتش
نگاه و اعتماد ترا به دعائی نومیدوار طلب کرده بودم.
جریانی جدی
در فاصله دو مرگ
در تهی میان دو تنهائی -
نگاه و اعتماد تو، بدینگونه است!
***
شادی تو بی رحم است و بزرگوار،
نفست در دست های خالی من ترانه و سبزی است

من برمی خیزم!

چراغی در دست
چراغی در دلم.
زنگار روحم را صیقل می زنم
اینه ئی برابر اینه ات می گذارم
تا از تو
ابدیتی بسازم.
ایران دوست
ایران دوست
مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی
مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی

مدیر ماه انجمن مدیر برتر گفتگوی لاک پشتی
تشکر : 246

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

چکامه ها Empty رد: چکامه ها

پست من طرف ایران دوست 3/3/2010, 02:34

واپسین دیدار

چکامه ها Oq433ctfwgayzodtgggr

باران كند، ز لوح زمين، نقش اشك، پاك

آواز در، به نعره توفان. شود هلاك

بيهوده مي فشاني اشك اين چنين به خاك

بيهوده مي زني به در، انگشت دردناك.

دانم كه آنچه خواهي ازين بازگشت، چيست:

اين در به صبر كوفتن، از درد بي كسي است.

دانم كه اشك گرم تو ديگر دروغ نيست:

چون مرهمي، صداي تو، با درد من يكي است.

افسوس بر تو باد و به من باد! از آنكه، درد

بيمار و درد او را، با هم هلاك كرد.

اي بي مريض دارو! زان زخم خورده مرد

يك لكه دود مانده و يك پاره سنگ سرد!


احمد شاملو
ایران دوست
ایران دوست
مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی
مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی

مدیر ماه انجمن مدیر برتر گفتگوی لاک پشتی
تشکر : 246

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

چکامه ها Empty رد: چکامه ها

پست من طرف فریده 3/3/2010, 09:32

ببخشید اینجا مطلب نوشتم.

الناز جون این شعر آخری چه سوزی داشت من با این شاعر زیاد آشنا نبودم.
avatar
فریده
کاربر باسابقه لاک پشتی
کاربر باسابقه لاک پشتی

تشکر : 2

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

چکامه ها Empty رد: چکامه ها

پست من طرف ایران دوست 3/10/2010, 19:07

فریده جان تو لینک زیر میتونید دربارش بیشتر بخونید:

http://fa.wikipedia.org/wiki/احمد_شاملو

شاعر بزرگی هستن و من عاشق چکامه های ایشون هستم. عشق
ایران دوست
ایران دوست
مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی
مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی

مدیر ماه انجمن مدیر برتر گفتگوی لاک پشتی
تشکر : 246

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

چکامه ها Empty رد: چکامه ها

پست من طرف ایران دوست 3/10/2010, 19:08

آیدا در آینه

اکنون رخت به سراچه آسمانی دیگر خواهم کشید.

آسمان آخرین

که ستاره تنهای آن تویی.

آسمان روشن

سرپوش بلورین باغی

که تو تنها گل آن، تنها زنبور آنی.

باغی که تو

تنها درخت آنی.

و بر آن درخت

گلی است یگانه

که تویی.

ای آسمان و درخت و باغ من، گل و زنبور و کندوی من!

با زمزمه ی تو

اکنون رخت به گستره ی خوابی خواهم کشید

که تنها رویای آن

تویی.


احمد شاملو
ایران دوست
ایران دوست
مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی
مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی

مدیر ماه انجمن مدیر برتر گفتگوی لاک پشتی
تشکر : 246

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

چکامه ها Empty رد: چکامه ها

پست من طرف ایران دوست 4/25/2010, 03:08

هر شبی وقت سحر در کوی جانان می‌روم

چون ز خود نامحرمم از خویش پنهان می‌روم

چون حجابی مشکل آمد عقل و جان در راه او

لاجرم در کوی او بی عقل و بی جان می‌روم

همچو لیلی مستمندم در فراقش روز و شب

همچو مجنون گرد عالم دوست جویان می‌روم

هر سحر عنبر فشاند زلف عنبر بار او

من بدان آموختم وقت سحر زان می‌روم

تا بدیدم زلف چون چوگان او بر روی ماه

در خم چوگان او چون گوی گردان می‌روم

ماه رویا در من مسکین نگر کز عشق تو

با دلی پر خون به زیر خاک حیران می‌روم

ذره ذره زان شدم تا پیش خورشید رخش

همچو ذره بی سر و تن پای کوبان می‌روم

چون بیابانی نهد هر ساعتی در پیش من

من چنین شوریده دل سر در بیابان می‌روم

تا کی ای عطار از ننگ وجود تو مرا

کین زمان از ننگ تو با خاک یکسان می‌روم
ایران دوست
ایران دوست
مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی
مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی

مدیر ماه انجمن مدیر برتر گفتگوی لاک پشتی
تشکر : 246

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

چکامه ها Empty رد: چکامه ها

پست من طرف فرهاد 4/25/2010, 03:37

عشق عشق عشق عشق


بسيار زيبا

رز رز رز رز رز
avatar
فرهاد
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 4

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

چکامه ها Empty رد: چکامه ها

پست من طرف hengameh 4/25/2010, 04:49

مرسی دوستان عالی بود همگی...


اين مطلب آخرين بار توسط hengameh در 4/25/2010, 05:07 ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
hengameh
hengameh
همکار گفتگوی لاک پشتی
همکار گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 0

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

چکامه ها Empty رد: چکامه ها

پست من طرف الهام 4/25/2010, 04:51

بچه ها خیلی قشنگ بود ممنون الناز جون ، آقا فرهاد و محمد عزیز رز
الهام
الهام
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 117

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

چکامه ها Empty رد: چکامه ها

پست من طرف ایران دوست 5/4/2010, 12:54

رود قصیده بامدادی را...

چکامه ها 1271744879

رود
قصیده‌ی بامدادی را
در دلتای شب
مکرر می‌کند
و روز
از آخرین نفس شب پرانتظار

آغاز می‌شود.

و اکنون سپیده‌دمی که شعله‌ی چراغ مرا

در طاقچه بی‌رنگ می‌کند

تا مرغکان بومی‌ی رنگ را

در بوته‌های قالی از سکوت خواب برانگیزد،

پنداری آفتابی است

که به آشتی

در خون من طالع می‌شود.

اینک محراب مذهب جاودانی که در آن

عابد و معبود و عبادت و معبد

جلوه‌ای یکسان دارند:

بنده پرستش خدای می‌کند

هم از آن‌گونه

که خدای
بنده را.

همه‌ی برگ و بهار

در سر انگشتان توست.

هوای گسترده

در نقره‌ی انگشتانت می‌سوزد

و زلالی‌ی چشمه‌ساران

از باران و خورشید تو سیراب می‌شود.

زیباترین حرفت را بگو

شکنجه‌ی پنهان سکوتت را آشکار کن

و هراس مدار از آن که بگویند

ترانه‌ای بیهوده می‌خوانید.-

چراکه ترانه‌ی ما

ترانه‌ی بیهودگی نیست

چرا که عشق

حرفی بیهوده نیست.

حتی بگذار آفتاب نیز برنیاید

به خاطر فردای ما

اگر
بر ماش منتی است؛

چرا که عشق

خود فرداست

خود همیشه است.

بیشترین عشق جهان را به سوی تو می‌آورم

از معبر فریادها و حماسه‌ها.


چرا که هیچ چیز در کنار من

از تو عظیم‌تر نبوده است
که قلب‌ات

چون پروانه‌ای

ظریف و کوچک و عاشق است.


ای معشوقی که سرشار از زنانگی هستی

و به جنسیت خود غره‌ای

به خاطر عشقت!
ای صبور! ای پرستار!

ای مومن!

پیروزی‌ی تو میوه‌ی حقیقت توست.

رگبارها و برف را
توفان و آفتاب آتش‌بیز را
به تحمل و صبر
شکستی.
باش تا میوه‌ی غرورت برسد.

ای زنی که صبحانه‌ی خورشید در پیراهن توست،

پیروزی‌ی عشق نصیب تو باد!


از برای تو، مفهومی نیست

نه لحظه‌ای:

پروانه‌ئی‌ست که بال می‌زند

یا رودخانه‌ای که در گذر است.

هیچ چیز تکرار نمی‌شود

و عمر به پایان می‌رسد:
پروانه

بر شکوفه‌ای نشست

و رود به دریا پیوست.

از برای تو، مفهومی نیست

نه لحظه‌ای:

پروانه‌ئی‌ست که بال می‌زند

یا رودخانه‌ای که در گذر است.

هیچ چیز تکرار نمی‌شود

و عمر به پایان می‌رسد:

پروانه

بر شکوفه‌ای نشست

و رود به دریا پیوست.

"احمد شاملو"


اين مطلب آخرين بار توسط ایران_دوست در 5/5/2010, 01:22 ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
ایران دوست
ایران دوست
مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی
مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی

مدیر ماه انجمن مدیر برتر گفتگوی لاک پشتی
تشکر : 246

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

چکامه ها Empty رد: چکامه ها

پست من طرف فرهاد 5/4/2010, 13:05

:;;>: :;;>: :;;>: :;;>:


خيلي قشنگ بود

بازم يه كار قشنگ ديگه از الناز خانم عزيز

رز رز رز رز
avatar
فرهاد
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 4

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

چکامه ها Empty رد: چکامه ها

پست من طرف فریده 5/4/2010, 13:42

الناز جون مرسی خانمی. حتماً بهش سر می زنم.

آقا فرهاد شعرتون مثل شعر الناز جون خیلی سوز داشت. مرسی

آقا محمد شعر شما هم خیلی غم انگیز بود. مرسی

نیلوفر جون خیلی زیبا بود مرسی
avatar
فریده
کاربر باسابقه لاک پشتی
کاربر باسابقه لاک پشتی

تشکر : 2

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

چکامه ها Empty رد: چکامه ها

پست من طرف ایران دوست 5/10/2010, 21:07

گرانمایه زردشت را من فزونتر

ز هر پیر و پیغامبر دوست دارم

بشر بهتر از او ندید و نبیند

من آن بهترین از بشر دوست دارم

سه نیکش بهین رهنمای جهان ست

مفیدی چنین مختصر دوست دارم

ابر مرد ایرانئی راهبر بود

من ایرانی راهبر دوست دارم

نه کشت و نه دستور کشتن به کس داد

ازینروش هم معتبر دوست دارم

من آن راستین پیر را، گرچه رفته ست

از افسانه آن سوی تر، دوست دارم

هم آن پور بیدار دل بامدادت

نشابوری هورفر دوست دارم

فری مزدک، آن هوش جاوید اعصار

که ش از هر نگاه و نظر دوست دارم

دلیرانه جان باخت در جنگ بیداد

من آن شیر دل دادگر دوست دارم

جهانگیر و داد آفرین فکرتی داشت

فزونترش زین رهگذر دوست دارم

ستایش کنان مانی ارجمندت

چو نقاش و پیغامور دوست دارم

هم آن نقش پرداز ارواح برتر

هم ارژنگ آن نقشگر دوست دارم

همه کشتزارانت، از دیم و فاراب

همه دشت و در، جوی و جر دوست دارم
ایران دوست
ایران دوست
مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی
مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی

مدیر ماه انجمن مدیر برتر گفتگوی لاک پشتی
تشکر : 246

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

صفحه 1 از 2 1, 2  الصفحة التالية

بازگشت به بالاي صفحه


 
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد