گفتگوی لاک پشتی
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.

ياد اون روزها بخير ...

5 مشترك

اذهب الى الأسفل

ياد اون روزها بخير ... Empty قبل از ازدواج - بعد از ازدواج

پست من طرف Mil@d 5/5/2010, 00:42

> > پسر: بالاخره موقعش شد.
> > خیلی انتظار کشیدم.

> > دختر: می‌خوای از پیشت برم؟

> > پسر: حتی فکرشم نکن!

> > دختر: دوسم داری؟

> > پسر: البته! هر روز بیشتر از
> > دیروز!

> > دختر: تا حالا بهم خیانت کردی؟

> > پسر: نه! برای چی می‌پرسی؟

> > دختر: منو می‌بوسی؟

> > پسر: معلومه! هر موقع که بتونم.

> > دختر: منو می‌زنی؟

> > پسر: دیوونه شدی؟ من همچین
> > آدمی‌ام؟!

> > دختر: می‌تونم بهت اعتماد
> کنم؟!

> > پسر: بله.

> > دختر: عزیزم!

> > وووووووووووووو!!!!!




> > بعد از ازدواج کاری نداره!
از پایین به بالا بخون!
Mil@d
Mil@d
کاربر خوب لاک پشتی
کاربر خوب لاک پشتی

تشکر : 0

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

ياد اون روزها بخير ... Empty ياد اون روزها بخير ...

پست من طرف Mil@d 5/5/2010, 02:48

زن نصف شب از خواب بیدار می‌‌شود و می‌‌بیند که شوهرش در رختخواب نیست، لباسش را می‌‌پوشد و به دنبال او به طبقه ی پایین می‌‌رود،و شوهرش در آشپزخانه نشست بود در حالی‌ که یک فنجان قهوه هم روبرویش بود . در حالی‌ که به دیوار زل زده بود در فکری عمیق فرو رفته بود...

زن او را دید که اشک‌هایش را پاک می‌‌کرد و قهوه‌اش را می‌‌نوشید...

زن در حالی‌ که داخل آشپزخانه می‌‌شد آرام زمزمه کرد : "چی‌ شده عزیزم؟ چرا این موقع شب اینجا نشستی؟"

شوهرش نگاهش را از قهوه‌اش بر می‌‌دارد و میگوید : هیچی‌ فقط اون موقع هارو به یاد میارم، ۲۰ سال پیش که تازه همدیگرو ملاقات می‌‌کردیم، یادته؟


زن که حسابی‌ تحت تاثیر احساسات شوهرش قرار گرفته بود، چشم‌هایش پر از اشک شد گفت: "آره یادمه..."

شوهرش به سختی‌ گفت:

_ یادته که پدرت ما رو وقتی‌ که رو صندلی عقب ماشین بودیم پیدا کرد؟

_ آره یادمه (در حالی‌ که بر روی صندلی‌ کنار شوهرش نشست..)

_ یادته وقتی‌ پدرت تفنگ رو به سمت من نشون گرفته بود و گفت که یا با دختر من ازدواج میکنی‌ یا ۲۰ سال می‌‌فرستمت زندان ؟!

_ آره اونم یادمه...

مرد آهی می‌‌کشد و می‌‌گوید:
اگه رفته بودم زندان الان آزاد شده بودم !!
Mil@d
Mil@d
کاربر خوب لاک پشتی
کاربر خوب لاک پشتی

تشکر : 0

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

ياد اون روزها بخير ... Empty رد: ياد اون روزها بخير ...

پست من طرف hengameh 5/5/2010, 04:34

[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
وااااای آقا میلاد خیلی خووب بود.....
بیچاره خانومه چه فکر کرد ماجرا رمانتیکه!!!!!!!!!!!!!!![ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
hengameh
hengameh
همکار گفتگوی لاک پشتی
همکار گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 0

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

ياد اون روزها بخير ... Empty رد: ياد اون روزها بخير ...

پست من طرف شیوا 5/5/2010, 04:40

عشق در نگاه اول
ممنون!
شیوا
شیوا
مدیر گفتگوی لاک پشتی
مدیر گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 31

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

ياد اون روزها بخير ... Empty رد: ياد اون روزها بخير ...

پست من طرف Mil@d 5/5/2010, 04:52

ای بابا، کشکی رفته بود زندان،
از دست این خانومها خیلی خوشحال
Mil@d
Mil@d
کاربر خوب لاک پشتی
کاربر خوب لاک پشتی

تشکر : 0

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

ياد اون روزها بخير ... Empty رد: ياد اون روزها بخير ...

پست من طرف فریده 5/5/2010, 05:33

عشق در نگاه اول وای چه مرد بدی خیلی خوشحال
avatar
فریده
کاربر باسابقه لاک پشتی
کاربر باسابقه لاک پشتی

تشکر : 2

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

ياد اون روزها بخير ... Empty رد: ياد اون روزها بخير ...

پست من طرف Mil@d 5/5/2010, 06:02

ااااا خوب حتما خیلی اذیت شده که راضی بوده میرفته زندان،
بیچاره آقاهه عشق در نگاه اول
Mil@d
Mil@d
کاربر خوب لاک پشتی
کاربر خوب لاک پشتی

تشکر : 0

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

ياد اون روزها بخير ... Empty رد: ياد اون روزها بخير ...

پست من طرف sara_b211 5/5/2010, 06:03

واقعا براي مرده متاسفم كه زندگي مشتركه بدتر از زندان مي ديده.
شايدم چه زن بدي كه اينقدر ارثه رو به شوهرش تنگ كرده بودهفريده جون
sara_b211
sara_b211
کاربر خوب لاک پشتی
کاربر خوب لاک پشتی

تشکر : 0

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

ياد اون روزها بخير ... Empty رد: ياد اون روزها بخير ...

پست من طرف Mil@d 5/5/2010, 06:19

حتما همینطور بوده سارا خانوم، وگرنه همه میدونن مردها از ابتدای تاریخ مظلوم بودن،
حتی یه اصطلاح هم داریم که میگن :
مظلوم...حسین
حالا این حسین آقا کی بوده که معروف شده بماند خیلی خوشحال
Mil@d
Mil@d
کاربر خوب لاک پشتی
کاربر خوب لاک پشتی

تشکر : 0

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

ياد اون روزها بخير ... Empty رد: ياد اون روزها بخير ...

پست من طرف فریده 5/5/2010, 06:26

مرسی آقا میلاد کلی خندیدم. خیلی خوشحال
avatar
فریده
کاربر باسابقه لاک پشتی
کاربر باسابقه لاک پشتی

تشکر : 2

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

ياد اون روزها بخير ... Empty رد: ياد اون روزها بخير ...

پست من طرف فریده 5/5/2010, 06:51

درست میگی سارا جون. ممکنه زنه عرصه رو به شوهرش تنگ کرده باشه و اونو به اینجا رسونده باشه
avatar
فریده
کاربر باسابقه لاک پشتی
کاربر باسابقه لاک پشتی

تشکر : 2

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

ياد اون روزها بخير ... Empty رد: ياد اون روزها بخير ...

پست من طرف Mil@d 5/5/2010, 06:51

درسته که یه داستانه، ولی مثل اینکه خیلی به واقعیت نزدیکه
Mil@d
Mil@d
کاربر خوب لاک پشتی
کاربر خوب لاک پشتی

تشکر : 0

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

ياد اون روزها بخير ... Empty رد: ياد اون روزها بخير ...

پست من طرف Mil@d 5/5/2010, 07:58

100 درصد همینطور بوده
Mil@d
Mil@d
کاربر خوب لاک پشتی
کاربر خوب لاک پشتی

تشکر : 0

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

بازگشت به بالاي صفحه


 
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد