خدا و لاكپشت (حکایت پند آموز)
+6
marziye
mahsa
mina-b
maria alexio
samir
snake_eater
10 مشترك
صفحه 1 از 1
خدا و لاكپشت (حکایت پند آموز)
من طرف snake_eater 7/26/2009, 02:58
پشت اش سنگين بود و جاده هاي دنيا طولاني، مي دانست كه هميشه جز اندكي از بسيار را نخواهد رفت. آهسته آهسته مي خزيد، دشوار و كند؛ و دورها هميشه دور بود.
لاكپشت تقديرش را دوست نداشت و آن را چون اجباري سخت بر دوش مي كشيد.
پرنده اي در آسمان پر زد، سبك و لاكپشت رو به خدا كرد و گفت: اين عدل نيست، اين عدل نيست. كاش پشتم را اين همه سنگين نمي كردي! من هيچگاه نمي رسم. هيچگاه. و در لاك سنگي خود خزيد به نيّت نااميدي.
خدا لاكپشت را از روي زمين بلند كرد. زمين را نشانش داد. كره اي كوچك بود. و گفت:
نگاه كن، ابتدا و انتها ندارد. هيچ كس نمي رسد.
چون رسيدني در كار نيست. فقط رفتن است. حتي اگر اندكي. و هر بار كه مي روي. رسيده اي. و باور كن آنچه بر دوش توست. تها لاكي سنگي نيست. تو پاره اي لز هستي را بر دوش مي كشي؛ پاره اي از مرا.
خدا لاكپشت را بر زمين گذاشت. ديگر نه بارش چندان سنگين بود و نه راهها چندان دور.
لاكشت به راه افتاد و گفت: رفتن حتي اگر اندكي؛ و پاره از از "او" را با عشق بر دوش كشيد.
لاكپشت تقديرش را دوست نداشت و آن را چون اجباري سخت بر دوش مي كشيد.
پرنده اي در آسمان پر زد، سبك و لاكپشت رو به خدا كرد و گفت: اين عدل نيست، اين عدل نيست. كاش پشتم را اين همه سنگين نمي كردي! من هيچگاه نمي رسم. هيچگاه. و در لاك سنگي خود خزيد به نيّت نااميدي.
خدا لاكپشت را از روي زمين بلند كرد. زمين را نشانش داد. كره اي كوچك بود. و گفت:
نگاه كن، ابتدا و انتها ندارد. هيچ كس نمي رسد.
چون رسيدني در كار نيست. فقط رفتن است. حتي اگر اندكي. و هر بار كه مي روي. رسيده اي. و باور كن آنچه بر دوش توست. تها لاكي سنگي نيست. تو پاره اي لز هستي را بر دوش مي كشي؛ پاره اي از مرا.
خدا لاكپشت را بر زمين گذاشت. ديگر نه بارش چندان سنگين بود و نه راهها چندان دور.
لاكشت به راه افتاد و گفت: رفتن حتي اگر اندكي؛ و پاره از از "او" را با عشق بر دوش كشيد.
snake_eater- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 1
رد: خدا و لاكپشت (حکایت پند آموز)
من طرف samir 7/26/2009, 03:56
می دونی یاد چی منو انداخت این نوشته اینکه تلاش مهم است و نتیجه و در خیلی مواقع سرعت اهمیت نداره.
می گن موقع ساخت جاده چالوس، ر ض ا شا ه می ره برای بازرسی از مسئولین می پرسه کارچه جوری پیش می ره؟ می گن خیلی سخت به کندی. یک سکه از جیبش در میاره می گه: هر روز اینقدر که پیشروی دارید. میگن آره. می گه پس ادامه بدید خیلی خوبه.
می گن موقع ساخت جاده چالوس، ر ض ا شا ه می ره برای بازرسی از مسئولین می پرسه کارچه جوری پیش می ره؟ می گن خیلی سخت به کندی. یک سکه از جیبش در میاره می گه: هر روز اینقدر که پیشروی دارید. میگن آره. می گه پس ادامه بدید خیلی خوبه.
samir- همکار گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 2
maria alexio- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 0
mina-b- کاربر خوب لاک پشتی
- تشکر : 0
mahsa- همکار گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 6
رد: خدا و لاكپشت (حکایت پند آموز)
من طرف marziye 7/26/2009, 05:49
آخييييييييييييييييييييييييييي - خيلي قشنگ بود . 
marziye- کاربر خوب لاک پشتی
- تشکر : 2
لاکی- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: خدا و لاكپشت (حکایت پند آموز)
من طرف rain 8/19/2009, 15:53
احسنت . عالی بود.
واقعا که مطلب پند آموزی بود. <:-p
واقعا که مطلب پند آموزی بود. <:-p
rain- کاربر خوب لاک پشتی
- تشکر : 0
رد: خدا و لاكپشت (حکایت پند آموز)
من طرف محمد 8/20/2009, 03:33
ببخشید من نمی فهمم میشه کمی توضیح بدین 
من از اونجایی که فهمیدم انگار امید داشتن الکیه چون به هیچی نمیرسی 
من از اونجایی که فهمیدم انگار امید داشتن الکیه چون به هیچی نمیرسی 
محمد- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 7
رد: خدا و لاكپشت (حکایت پند آموز)
من طرف Fereshteh_N 12/9/2009, 05:01
نه محمد جان ، منظور اینه که باید تلاش کرد و این تلاش ها و رفتن ها همگی در راه درک و فهم خلقت هست ،حالا هر کسی به روشی رفتن و جستجو را آغاز می کنه و جهان بی انتها است هر چه بدانی و بخوانی و داشته باشی باز هم در برابر عظمت هستی هیچ است ...
فقط رفتن را آغاز کن .....
فقط رفتن را آغاز کن .....
Fereshteh_N- حامی حیوانات لاک پشتی
- تشکر : 109
مواضيع مماثلة» داستان های کوتاه و حکایت های پند آموز
» تبليغات منفي به نفع لاكپشت يا به ضرر لاكپشت؟!
» حکایت یوزپلنگ ایرانی
» جملات قشنگ و پند آموز
» سنگ، جانور دست آموز خانگی
» تبليغات منفي به نفع لاكپشت يا به ضرر لاكپشت؟!
» حکایت یوزپلنگ ایرانی
» جملات قشنگ و پند آموز
» سنگ، جانور دست آموز خانگی
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
پشتیبانی آنلاین فروم
فید گفتگوی لاک پشتی
