گفتگوی لاک پشتی
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.

گربه کوچولوی عزیز من که دیگه پیشم نیست...

2 مشترك

اذهب الى الأسفل

مطلب جدید گربه کوچولوی عزیز من که دیگه پیشم نیست...

پست من طرف ... 4/5/2011, 16:23

سلام...خب من حیوون خونگی ندارم اما هر روز به گربه های توی کوچه (که حدود دوازده تا بودن)غذا میدم.
روز پنجم عید اتفاقی افتاد که عید توی دهنم به معنای واقعی زهر مار شد...
ایشون رو میبینید؟
گربه کوچولوی عزیز من که دیگه پیشم نیست...  میسکی
این یکی از بچه گربه های خیابونیم بود.اسمش نینی میسکی بود و فقط چهار ماهش بود.مثل همیشه رفته بودم بهشون غذا بدم که دیدم خبری از نینی میسکی نبود.گفتم حتما توی باغه(خونه ی کناریمون یه حیاط باغ مانند داره که گربه ها اون جا زندگی می کنن).اما صدای میو میو ی ضعیفی به گوشم رسید و دیدم که نینی میسکی از زیر ماشین اومد بیرون.با ذوق گفتم:
((سلام نینی میسکی...))
برگشت و من اونقدر شوکه شدم که توی کوچه داد زدم!صورتش پر از خون بود...فکش کاملا تخت شده بود و چشماش کاملا بسته و خونی بودن...از دهنش بزاغ نارنجی رنگ می ریخت بیرون.خودم هم نفهمیدم چه شکلی بابا و برادرم رو صدا زدم و آوردمون تا ببیننش.سعی کردیم بگیریمش اما رفته بود روی کم ارتفاع ترین دیوار باغ و افتاد اون طرف دیوار.روز بعد هم دنبالش گشتیم اما نبود.روز سوم من و برادرم و شادی(بهترین دوستم)از ساعت سه بعد از ظهر دنبالش بودیم و آخر سر ساعت با راهنمایی های دکتر معماریان از طریق تلفن بهم می گفتن،پیداش کردیم.کنار باغچه نشسته بود و نای تکون خوردن نداشت.با حوله ای که مامانم داده بود گرفتیمش و بابام با من و شادی اومد و بردیمش مطب دیکتر معماریان.دکتر معماریان گفتن که کل استخوان های صورتش خورد شدن و اگر هم جراحی بشه هم زجر می کشه و هم فقط یک درصد احتمال زنده موندنش وجود داره.ما هم قبول کردیم که...راحتش کنن...کاملا بی درد.وقتی دکتر بهش آمپول بیهوشی رو تزریق کردن و گذاشتنش توی سبد ما از مطب رفتیم بیرون...
خیلی پسر کوچولوی شیطون و با نمکی بود...
عاشقش بودم...
و فقط خدا میدونه که من و شادی چقدر گریه کردیم...
همیشه باهام بازی می کرد...
خیلی دوستش داشتم...
دلم براش تنگ شده...
خیلی خیلی... D\'oh
...
...
کاربر خوب لاک پشتی
کاربر خوب لاک پشتی

تشکر : 7

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

مطلب جدید رد: گربه کوچولوی عزیز من که دیگه پیشم نیست...

پست من طرف شيما 4/6/2011, 00:02

متاسفم
ميتونم دركت كنم چند تجربه اينطوري داشتم.گربه هاي تو خيابون هميشه در خطر هستند
به هر حال مرسي از اينكه برش داشتي و كمكش كردي و نگذاشتي درد بكشه
شيما
شيما
مدیر گفتگوی لاک پشتی
مدیر گفتگوی لاک پشتی

روانشناس گفتگوی لاک پشتی روانشناس انجمن
کاربر ماه انجمن کاربر برتر انجمن
تشکر : 150

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

بازگشت به بالاي صفحه

- مواضيع مماثلة

 
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد