همي ديشب منو براي هميشه ترك كرد

ديشب همي براي هميشه رفت ،دكتر گفته بود ديگه پير شده اما با اينكه آماده بودم خيلي سخت بود.ديروز ساعت 4 كه اومدم خونه مثل هميشه رفتم پيشش بهش غذا دادم حالش خوب بود اومد خورد اما خيلي كم نه مثل هميشه كه ميافتاد رو غذا و رفت خوابيد.
ساعت 9 بود از خواب پاشد ديدم ميخواد بياد آب بخوره نميتونه تعادل نداره و تلو تلو ميخوره ،آوردمش بيرون نفسهاش تند شد .ازش خواهش كردم بمونه اما....به دكتر زنگ زدم يه نسخه داد گفت سريع بخر و بهم زنگ بزن .خواهرم رفت نسخه رو بگيره اما همي صبر نكرد.افتاد كف اتاق و نميتونست نفس بكشه .هي دهنشو باز و بسته ميكرد دوباره به دكتر زنگ زدم گفت اون به دارو نميرسه گفت زيرش يه حوله داغ بگذارم و ببرمش جايي كه هوا باشه .فقط چند دقيقه طول كشيد .جلوي چشمام جون ميكند و هيچ كار نميشد كرد.با هاش خداحافظي كردم و بوسيدمش و خاكش كردم:

آرام آغوشش بكش اي خاك سنگين...........او هستي من بود در اين شهر غمگين
نازنينم من ديگه خواب راحت ندارم ،اميدوارم تو خوب بخوابي

بچه ها منو ببخشيد احتمالا چند روزي سايت نميام حالم خوب نيست و حوصله هيچي رو ندارم

تسلیت میگم الهی بمیرم منم این تجربه رو داشتم پی یرم بعد از سه و سال نیم رفت البته میدونستم و خودم رو سعی میکردم آماده کنم ولی بازم سخت بود پسرم خیلی مهربون بود میدونم برای همیشه جای این عزیزان پیش ما خالیه

آخی عزیزم

متاسفم دوست عزیزم
ایتی منم 2سال پیش از پشیم رفت اما رفتنش خلی آروم بود و قبلش تونستم خوب بغلش کنم...وقتی گذاشتمش سر جاش دیدم که...

خانم شیما
شما همه کار برای همی کردین و این بیشترین ارزش را دارد و قطعا همی هم متوجه توجه و علاقه شما به خودش شده است.

شیما جون خیلی متاسفم

خیلی متأسفم شیما جون
اشکمو درآوردی. خدا بهت صبر بده