گفتگوی لاک پشتی
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.

من کجا بشینم؟

3 مشترك

اذهب الى الأسفل

من کجا بشینم؟  Empty من کجا بشینم؟

پست من طرف مرضیه 7/9/2010, 14:48

ايستگاه مخبرالدوله به هر بدبختی بود خودم را چپاندم توی اتوبوس. می خواستم بروم عيادت دوست صندلی سازم كه فتقش را عمل كرده بود. بيمارستان هزار تختخوابی. اتوبوس جای سوزن انداختن نداشت. مسافرها دو پشته سوار شده بودند.محشر كبرایی بود.
- آقا جون برو عقب.
- از ركاب بيا بالا، جلو آينه رو نگير.

خانمی هم پشت سر من خودش را از ركاب كشيد بالا. چنان با سقلمه توی ستون فقرات من زور می آورد و می کوبید كه آه از نهادم در آمده بود. داشت به عقب هلم می داد تا برای خودش جا باز كند، بيايد بالا. بغلش دختر بچه سه چهار ساله ای بود كه دست انداخته بود گردنش، خودش را به زن فشار می داد. كاپشن قرمز خوش رنگی تنش بود. زيرش آنقدر لباس تنش كرده بودند كه عين توپ بسكتبال گرد و قلنبه شده بود. زير كلاه كاپشنش هم كلاه پشمی عنابی رنگی با گل های سفيد سرش كرده بودند.
همين كه زن با دست آزادش چسبيد به ميله، بچه نگاه جستجوگرانه ای به صندلی های اتوبوس انداخت و چون همه را پر ديد ، خیلی جدی از مادرش پرسيد:
- من كجا بشينم؟ هان؟ من كجا بشينم؟
مادر توجهی به حرفش نكرد . داشت خودش را جا به جا می كرد تا تعادل ناپايدارش را کمی پايدارتر كند. دختر بچه كه بی توجهی مادرش را ديد، دوباره سئوال اساسيش را تكرار كرد:
- آخه من كجا بايد بشينم؟ هان مامان؟ من كجا بشينم؟
مادر بچه با بی حوصلگی جواب داد:

- می بینی که جای نشستن نیست عزیزم، باید سرپا وایسیم.

- آخه من می خوام بشينم. خسته شدم از بس وايسادم!
- تو كه بغل منی سوزی جون! وا نستادی كه! فكر كن روی صندلی نشستی.
- آخه من ميخوام رو صندلی راس راسکی بشينم. حالا كجا بشينم؟
مادر كه ديد بچه هيچ جور از خر شيطان پايين نمی آيد، خواست با شيره ماليدن به سرش، آرامش كند:
- الان كه پياده بشيم می خوام واست شكلات بخرم.از اون قلنبه هاش كه خیلی دوست داری.
و شروع كرد به تكان دادن بچه. اما دخترك هشيارتر از اين حرف ها بود و در پرسش مصمم و سمج:
- آخه من كجا بايد بشينم؟ هان؟ كجا بايد بشينم؟
مادر ماشين ها را نشان بچه داد:
- اونجا رو نگاه كن سوزی جان. ببين چه ماشين های قشنگيند. اون قرمزه مث ماشين دایی پرويزه.
بچه چند لحظه به خيابان و ماشين ها نگاه كرد ولی خیلی زود يادش آمد كه هنوز جواب سوال اصليش را نگرفته است، و اين بار برای گرفتن جوابی قانع كننده زد زير گريه، حالا گریه نکن، کی گریه بکن:
- آخه من كجا بشينم؟ هان؟ من كجا بشينم؟
مادر كه كم كم داشت مستاصل می شد، با غيظ بچه را تكان تكان داد و به او تشر زد:
- د، آروم بگير بچه! من چه می دونم كجا بشینی! مگه نمی بینی جا نيست؟
اما بچه از توپ و تشر مادر نه ترسيد و نه جا زد ، بلکه بر عکس، با لجبازی و سرتقی تمام و کمی هم وقیحانه، گريه اش را با جيغ همراه كرد:
- من كجا بشينم؟ هان؟ من كجا بشينم؟
مادر با عصبانيت گفت:
- سر قبر بابات!
گريه بچه شديدتر شد. جيغش به عربده و عربده اش به زوزه تبديل شد:
- من كجا بشينم؟ هان؟ من كجا بشينم؟
یکی از كسانی كه تخت و بخت روی صندلی ولو شده بود ، با خونسردی به زن گفت:
- سرکار خانوم، هر چی شما باهاش تند تر حرف بزنيد، بدتر لج می كنه! قربون صدقه اش بريد بلكم آروم بگیره !
مادر پيرو اين رهنمود شروع كرد به قربان صدقه ی بچه رفتن:
- قربون شكل ماهت برم، گريه نكن.الان می رسيم خونه، واست بستنی می خرم، آب نبات می خرم، پفك می خرم. الهی من فدای دختر گلم بشم!
بچه بی توجه به قربان صدقه های مادرش، هم چنان عربده می زد و با تندی و تغیر می پرسيد:
- من كجا بشينم؟ هان؟ من كجا بشينم؟
مادر بچه را محكم تر و محكم تر تكان داد. بچه گوشخراش تر و گوشخراش تر جيغ كشيد. سرتقی بچه بد جوری داشت كلافه ام می كرد – یعنی همه را کلافه کرده بود- عصبی شده بودم.توی دلم به اين بچه تخس كه به هيچ صراطی مستقيم نبود، بد و بيراه می گفتم، همينطور به آن سنگ دل هایی كه روی صندلی ها يله داده و ولو شده بودند و يك نفر بينشان نبود كه دلش به رحم بيايد و پا شود جايش را به این زن درمانده و بچه يك دنده اش بدهد. به جوان گردن کلفتی خيره شده بودم كه توی اين داد و فرياد سرسام آور خوابش برده بود و خرخرش با جيغ و فرياد بچه در هم آميخته بود. ماتم برده بود كه چطور می تواند در چنين الم شنگه پر سر و صدایی، اين طور غرق خواب عميق شود! سر جوان گاهی روی شانه بغل دستيش می افتاد و گاهی هم ميان زمين و هوا معلق می ماند. اتوبوس سرعت گرفته بود و با ترمز های ناگهانيش، زن و بچه پیلی پیلی می خوردند و عين آونگ ساعت نوسان می كردند . هيچ كس هم دلش به حالشان نمی سوخت.

پيرمردی كه به سختی تعادلش را حفظ می كرد، با پرخاش گفت:
- آهای، ایها الناس، می خوام ببینم، يه جوونمرد توی اين اتوبوس پيدا نمی شه كه پاشه جاشو بده به اين خانم بچه به بغل تا اين بچه زبون بسته اين طور نعره نكشه؟
کسی جوابی نداد. پيرمرد ديگری گفت:
- عجب دوره زمونه وانفسایی شده! غيرت از جنم ها رفته، حميت باد هوا شده پر كشيده از وجودا رفته، يك جو انسانيت توی وجود کسی نيست.
مرد جوانی به رفيق بغل دستيش گفت:
- سابق بر اين، من هميشه پا می شدم، جامو می دادم به آدمای مسّن، آدمای عليل و عاجز، زنای بچه دار، ولی يه بار حرفی شنيدم كه ديگه پشت دستمو داغ كردم جامو به هيچكس ندم، حتی اگر از بيچارگی مشرف به موت باشه!
جوان بغل دستيش با كنجكاوی پرسيد:
- چی شنيدی؟
- قصه اش درازه، سرتو درد نیارم، يه روز داشتم سوار اتوبوس می شدم. دو تا زن پشت سرم بودند. يكيشون به اون یکی گفت صبر كن آبجی، بعدی رو سوار بشيم، اين یکی تموم صندلياش پر شده، جا واسه نشستن نداره... می دونی اون یکی چی جواب داد؟
- نه، چی جواب داد؟
- گفت، بيا بالا خواهر. یعنی میگی دو تا نره خر بی دم و سم احمق پيدا نميشن پا شن جاشونو بدن به ما دو تا دسته گل؟...از اون روزی كه اين حرفو شنيدم با خودم عهد كردم ديگه هيچ وقت جامو به هيچ احدالناسی ندم. - كه اينطور!عجب آدمایی پيدا ميشن!
- من كجا بشينم؟هان؟ من كجا بشينم؟
پیر مردی كه قدی بلند و هیکلی چهار شانه داشت و كله اش هم كل بود، با غیظ و تحكم گفت:
- بيا اينجا فرق سر من بشين! هی من كجا بشينم، من كجا بشينم، مگه سوزنت گير كرده، بچه؟ اعصابمونو خط خطی كردی با اون زرزرت.
پيرمرد دیگری كه كنار من ، دو دستی به ميله های بالای سرش چسبيده بود و با هر ترمز ماشين يك طرفی سکندری می خورد و روی یکی ولو می شد، غرغر كنان گفت:
- مرده شور اين بچه تربيت كردنو ببرد! اونقدر به قر و فرشون می رسند كه وقت بچه تربيت كردن واسشون نمی مونه... بچه پس می ندازن بلای جون مردم!
خانمی به طرفداری از زن بچه به بغل گفت:
- وا! چه حرف ها!خوب میگین چكار كنه؟ بچه است ديگه، دلش می خواد بشينه، عوض اين حرفها، یکی از اين جوونای گردن کلفتو بلند كنيد، جاشو بدين به اين زن بد بخت تا غائله ختم بشه!
- من كجا بشينم؟هان؟ من كجا بشينم؟
مرد ريز اندامی از ته اتوبوس داد كشيد:
- ساكتش كن خانم اون ورپريده رو. بزن تو سرش تا نفسش ببره!
زن با حالتی مستاصل ناليد:
- ميگين چيكارش كنم حضرت آقا؟ از اتوبوس بندازمش بيرون؟ خب، بچه است ديگه، حرف كه حاليش نميشه، ميخواد بشينه.
زنی كه رديف جلو نشسته و برگشته بود صحنه را زير نظر داشت، گفت:
- اگر خارج بود اين خانم می تونست قانونن از آقايون بخواد بلند بشن اون بشينه.
مردی از پشت سر با لحنی اعتراض آمیز گفت:
- چطور؟ مگه خون خانوما قرمز تر از خون ما آقایونه ؟ یا گلبولای قرمزش بیشتره؟
- خونشون قرمزتر نيست، گلوبولاشم بیشتر نیست، قانون رعايت حال افراد مسن و خانم های باردار و بچه دار را كرده، قانون اونا رو آدمای فهيم با معرفت می نويسند، مثل اينجا هپلی هپو و هردنبیلی نيست كه!

راننده كه جوش آورده بود، داد كشيد:
- يه با غيرت اينجا نيست پاشه، جاشو بده اين خانوم بشينه؟ سرسام گرفتيم از بس اين بچه عر زد.
زنی از عقب گفت:
- خدا بيامرزه با غيرتاشو. همگیشون سینه قبرستون خوابیدن. توی اين دور و زمونه با غيرت كجا پيدا می شه، مرد حسابی؟ تو هم انگار خیلی دلت خوشه ها!
معلوم نشد چی شد كه ناگهان راننده پایش را محکم كوبيد روی ترمز، ما ايستاده ها ريختيم روی هم، زن بچه به بغل هم افتاد روی راننده، راننده هم كه دست و پايش را گم كرده بود محكم تر كوبيد روی ترمز و ما ايستاده ها را از جا كند و انداخت بغل نشسته ها. فرياد های همراه با فحش و بد و بيراه از هر طرف بلند شد:
- اين چه وضع رانندگيه مرد ناحسابی؟ انگار نوبرشو آورده!
- گندشو درآوردی بابا با اون رانندگيت.

- بلد نیستی اتول برونی، مگه مجبوری پشت این ابو قراضه بشینی.
- قبلن توی ده خرکچی بوده، حالا اومده شهر شده راننده شركت واحد. به خيالش اتوبوسم مث الاغ توی دهه كه با هين وهش كنترل بشه!
- آخ كمرم.تو كه پدركمر منو درآوردی خدا مرگ داده، آش و لاشش كردی، مرتيكه نفهم. تازه چار میلیون خرج جراحیش کرده بودم. الهی خیر از جوونیت نبینی.
- من كجا بشينم؟هان؟ من كجا بشينم؟
راننده با شنيدن فريادهای اعتراض آميز مردم، ماشين را پهلوی نهر آب کنار متوقف كرد. ترمز دستی را كشيد. از جايش بلند شد. از جلو صندلی آمد بيرون و يقه اولين جوانی را كه ردیف اول نشسته بود و دم دستش بود گرفت و داد كشيد:
- بلند شو مرتيكه! جاتو بده به اين خانوم!
جوان در حالی كه يقه اش را از دست راننده بيرون می كشيد، فرياد زد:
- يقه رو ول كن عوضی!
پيرزنی كه اول رديف روبرو نشسته بود و ساك بزرگی روی پايش گذاشته بود، برای اين كه جلو الم شنگه تازه را بگيرد، تكانی به خودش داد كه از جا بلند شود:
- صبر كنين. يقه هم ديگه رو ول كنين. الان من پا می شم، جامو ميدم اين خانوم بشينه، بلكه غائله ختم به خير بشه!
و بعد در حالی كه به سختی تقلا می کرد تا از جايش بلند شود، گفت:
- بيا دخترم، بیا جای من پيرزن بشين. حالا كه يه جوونمرد توی اين همه نره غول سبيل كلفت بی شاخ و دم پيدا نمی شه، بيا جای من چلاق بشين.
و در حالی که از صندلی بلند می شد، گفت:

- خانوم جون بیا جای من بشین .

زن، اول نمی خواست قبول كند جای پيرزن بنشيند، شايد وجدانش اين اجازه را به او نمی داد كه جای مستحق تر از خودش را بگيرد . ولی فريادی تشرآميز او را بی اختيار روی صندلی ولو كرد:
- خانم لطفن بتمرگ بذار اين الم شنگه فيصله پيدا كنه.
بچه كه تا آن لحظه اتوبوس را با جيغ و داد روی سرش گذاشته بود، همين كه مادرش نشست و او را روی زانويش نشاند، آرام گرفت، انگار نه انگار كه مسبب اين همه بلوا و غوغا او بوده است!
و بعد در حالی كه اشك هايش را پاك می كرد و مفش را بالا می كشيد، نگاهی به پنجره انداخت و گفت:
- من می خوام دم پنجره بشينم!
زن چنان از ماجرای پيش آمده ناراحت بود كه حرف بچه را نشنيد. بچه دوباره تكرار كرد:
- گفتم می خوام دم پنجره بشينم!
زنی كه كنار پنجره نشسته بود، برای اين كه غائله جديدی به پا نشود، هولکی و با دست پاچگی از جا بلند شد و گفت:
- خانوم جون! بیا تا دوباره دست به جيغ نگذاشته ، جامونو عوض كنيم، بذار بچه بشينه دم پنجره .
زن در حالی كه جايش را با بغل دستيش عوض می كرد، گفت:
- خدا خيرتون بده! بزرگواری كرديد.
بچه كه حالا به آرزويش رسيده بود، ايستاد كنار پنجره و صورتش را چسباند به شيشه، گفت: ماشین دایی پرویز کو مامان جون؟

زن با غیظ گفت: از بس تو جیغ کشیدی، گوشش کر شد، فرار کرد رفت.

بچه با حالتی فیلسوفانه گفت: آخه می خواستم سر جام بشینم.

بعد با لحنی طلب کارانه اضافه کرد: حالا واسم شوکولات و پفک می خری؟

زن با عصبانیت گفت:
- آره جون خودت. واست نه یکی که ده تا می خرم.

بچه حرف مادرش را جدی گرفت و ذوق زده گفت:

- ده تا!؟ آخ جون ده تا!
زن رو كرد به پيرزنی كه جايش را به او بخشيده بود واز او با شرمساری تشكر كرد. پيرزن گفت:
- تشكر نمی خواد خانم جون. وظيفه انسونی هر كسه كه اگر كمكی از دستش بر مياد به همنوعش مدد برسونه. وقتی يه جو انسانيت تو ذات جوونامون نيست، پيرها بايد از خودشون حميت نشون بدهند! من و شما نداره، راحت بشين دخترم، اينقدر خودتو معذب نكن.من هم اينجا می شينم روی زمين!..آن..آن...
و كنار دسته دنده ماشين ولو شد روی زمين. زن گفت:
- اوا، خدا مرگم بده! آخه اين جوری كه نمی شه، مايه شرمندگيه.اجازه بدين من پا شم شما بشينين.
و آمد به خودش تكانی بدهد كه بچه نگذاشت:
- من نمی خوام پاشم مامان جون! من می خوام كنار پنجره وايسم ، خيابونو تماشا كنم. خانوم پيره بذار همون جا بشينه، جاش راحته.
پيرزن خنديد و گفت:
- راست ميگه. من جام راحته... حرف حسابو باهاس از بچه شنيد!

زن با لحنی عذرخواهانه و خجالت زده گفت:
- آخه اين جوری كه اسباب شرمندگيه. آدم از خجالت آب ميشه.
- دشمنات خجالت بكشن مادر جون! اين فرمايش ها كدومه؟
بالاخره راننده اتوبوس رضايت داد که يقه مرد جوان را ول كند، بنشيند پشت فرمان ودوباره راه بيفتد.هنوز بازار بحث و اظهار نظر گرم بود و هر كس چيزی می گفت يا مزه ای می پراند. جوانی كه نزديك من نشسته بود، به بغل دستيش گفت:
- یه وقت باور نکنی ها! اينا همش فيلم بود! زنیکه به بچه هه ياد داده بود، رفتيم بالا كولی بازی درآر تا يه هالويی پیدا شه، پاشه ما بشينيم. دوزاریت افتاد؟ این طوریه... اينا همش شامورتی بازيه، اين هفت خط هارو من می شناسم!
- جدی میگی!؟
- آره جون تو.
- جل الخالق! عجب دور و زمونه ای شده....ديگه آدم به جفت چشای خودشم نمی تونه اطمينان كنه!


حيف كه ديگر به مقصد رسيده بودم وبايد پياده می شدم .نمی توانستم بقيه حرف ها را بشنوم. با خودم گفتم : الان كه بروم عيادت دوستم، ماجرا را برايش تعريف می كنم، سير داغ پياز داغش را هم زياد می كنم تا دوستم کلی بخندد و از فكر و خيال فتقش بيايد بيرون. حتمن ، طبق معمول، دوست صندلی سازم قيافه ای فيلسوفانه به خودش می گرفت و می گفت:
- فتقم باد كرد از بس زور زدم كه بابا جون، بی چوب قانون هیچ كاری از پيش نميره! چوب و چماق بايد بالای سر ماها باشه تا ما رو آدم كنه، تا نباشد چوب تر، فرمان نبرند گاو و خر، ولی كو گوش شنوا!؟
مرضیه
مرضیه
مدیر گفتگوی لاک پشتی
مدیر گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 29

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

من کجا بشینم؟  Empty رد: من کجا بشینم؟

پست من طرف فریده 7/10/2010, 10:30

جالب بود . تامل برانگیز. مرسی مرضیه جون
avatar
فریده
کاربر باسابقه لاک پشتی
کاربر باسابقه لاک پشتی

تشکر : 2

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

من کجا بشینم؟  Empty رد: من کجا بشینم؟

پست من طرف mahsa 7/10/2010, 13:42

آخ اگه من بچه اي داشته باشم كه بخواد واسه اين چيزا گريه كنه پرتش ميكنم تو جوب گوجه در صورت
mahsa
mahsa
همکار گفتگوی لاک پشتی
همکار گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 6

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

من کجا بشینم؟  Empty رد: من کجا بشینم؟

پست من طرف فریده 7/11/2010, 06:52

وای مهسا جون نگو. تربیت باید درست باشه. بچه به خودی خودش تربیت یاد نمی گیره بلکه این مادر و پدره که بهش تربیت درست و نادرست رو یاد می دن
avatar
فریده
کاربر باسابقه لاک پشتی
کاربر باسابقه لاک پشتی

تشکر : 2

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

بازگشت به بالاي صفحه


 
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد