داستانهای لاک پشتی کلوپاترا ملکه بزرگ
صفحه 2 از 2 • 1, 2
رد: داستانهای لاک پشتی کلوپاترا ملکه بزرگ
آقا نیما چقدر پوست اش خوش رنگه.... از جای خاصی آوردینش؟
رنگش متفاوته
Innocent- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 162
رد: داستانهای لاک پشتی کلوپاترا ملکه بزرگ
Nima_mtg- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 5
رد: داستانهای لاک پشتی کلوپاترا ملکه بزرگ
فریده- کاربر باسابقه لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: داستانهای لاک پشتی کلوپاترا ملکه بزرگ
بهش بگو شوهر نمیخواد؟؟؟؟؟
لاکی من خیلی بهش میادا!!!
MAT- کاربر متوسط لاک پشتی
- تشکر : 0
رد: داستانهای لاک پشتی کلوپاترا ملکه بزرگ
الان 4 سال از آخرین لاگین من می گذره!
اصلا نمی دونم کسی این پست رو می خونه یا نه. اما برای دل خودم می نویسم.
سال 2009 عضو این فروم شدم. اون موقع کلئوپاترای گوش قرمز من 1 سال داشت. از این فروم خاطرات زیادی داشتم که همچنان با دیدن پستهای اون دوباره همون احساس همراه با دلتنگی زیاد تموم وجودم رو می گیره. دلتنگی کلئوپاترا و اعضای دوست داشتنی همون سالها: پرهام عزیز، mohamadrn، فواد عزیز، آقای دکتر معماریان نازنین که یک بار هم به ملاقاتش رفتیم و فریده خانم مهربون که برای درمان مریضی موقتی کلئوپاترا به همراه همسرم به منزلشون رفتیم و مزاحم ایشون و همسر نازنینشون شدیم... چه خاطراتی!
حالا آخر داستان کلئوپاترا چی شد؟
سال 89 با تصمیم جدیدی روبرو شدیم که برای من سخت اما لازم بود که با جدیدت انجام شود.
با آمدن عضو جدید به خانواده جایی برای ریسک "بیماری سالمونلا" باقی نگذاشت و باعث شد که تصمیم به واگذاری کلئوپاترا کنم. متاسفانه سایز کلئوپاترا از 11 سانتی متر گذشته بود و هر کسی میل به نگهداری او را نداشت. با این که کلئوپاترا خوشرنگ و استثنا بود و در شرایط کاملا بهداشتی رشد کرده بود کسی حاضر به نگهداری از او نشد. تا اینکه به ناچار و علیرغم میل باطنی مجبور به جستار در فروشگاههای آکواریوم شدم. در نهایت با کلی سخت گیری به فروشگاهی برخورد کردم که نیازمند یک گوش قرمز با همین ابعاد برای یکی از مشتریهایش که یک خانم وارد به مسایل لاکپشتی بود. در یک غروب تلخ با این که اصلا دلم نمی خواست بعد از 3 سال از اوو جدا شوم، جلوی فروشگاه پارک کردم تا از او خداحافظی کنم. اما حتی حاضر نبودم دوباره به چشمهایش نگاه کنم. از همسرم درخواست کردم که او را ببرد داخل و تحویلش دهد. سرانجام با قلبی از اندوه و چشمانی گریان اورا ترک کردیم و بازگشتیم به منزل.
اما همه اینها سرانجام تلخی برای ما نداشت. الان که بعد از 4 سال به فروم سر زدم دیگر خودم و همسرم نیستیم! بلکه خودم و همسرم و دخترم هستیم. دختر 29 ماهه ای که عضو جدید و ابدی ماست که زندگیمون رو زیبا تر از هر وقت کرده!
خدا می داند که چقدر در تصمیم رد کردن کلئوپاترا درست یا غلط عمل کردم. اما از نتیجه نهایی راضی هستم.
Nima_mtg- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 5
صفحه 2 از 2 • 1, 2
» داستانهای عاشقانه معروف دنیا
» پس زمینه ی لاک پشتی موبایل برای اعضای"گفتگوی لاک پشتی"
» بزرگ شدن لاک
» چرا گوشهای فیل بزرگ است؟