لیلی و مجنون در عصر جدید
لیلی و مجنون در عصر جدید
در خيابان با جواناني مشنگ
خوب دقت كرد در سيماي او
ديد آن دختر بُود ليلاي او
با دلي پردرد گفتا اين چنين
حرف ها دارم بيا (پيشم بشين)
[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
من شنيدم تازگي چت مي كني
با جواني اهل تربت مي كني
نامه هاي عاشقانه مي دهي
با ايميل از ( توي) خانه مي دهي
عصرها اطراف ميدان ونك
مي پلاسي با جوانان ونك
موي صاف خود مجعد مي كني
با رپي ها رفت و آمد مي كني
بيني خود را نمودي چون مويز
جاي لطفاً نيز مي گويي (پليز)
خرمن مو را چرا آتش زدي؟
زير ابرو را چرا آتش زدي؟
چشم قيس عامري روشن شده
دختري چون تو مثال زن شده
دامن چين چين گلدارت چه شد؟
صورت همچون گل ِ نارت چه شد؟
ابروي همچون هلالت هم پريد؟
آن دل صاف و زلالت هم پريد؟
قلب تو چون آينه شفاف بود
كي در آن يك ذرّه ( شين و كاف) بود
[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
ديگر آن ليلاي سابق نيستي
مثل سابق صاف و عاشق نيستي
قبلنا عشق تو صاف و ساده بود
مهر مجنون در دلت افتاده بود
تو مرا بهر خودم مي خواستي
طعنه ها كي مي زدي از كاستي؟
زهرماري هم كه گويا خورده اي
آبروي هرچه دختر برده اي
رو به مجنون كرد ليلا گفت : هان
سورۀ ياسين درِ ِگوشم نخوان
تو چه داري تا شوم من چاكرت؟
مثل قبلن ها شوم اسپانسرت ؟
خانه داري ؟ نه ، اتول ؟ نه ، پس بمير
يا برو ديوانه اي ديگر بگير
ريش و پشم تو رسيده روي ناف
هستي از عقل و درايت هم معاف
آن طرف اما جوان و خوشگل است
بچه پولدار است گرچه كه ول است
او سمندي زير پا دارد ولي
تو به زحمت صاحب اسب شـَلي
خانه ات دشت و بيابان خداست
خانۀ او لااقل آن بالاهاست
با چنين اوضاع و احوالت يقين
خوشه ات يك مي شود ، حالا ببين
او ولي با اين همه پول و پله
خوشۀ سه مي شود سويش يله
گرچه راحت هست از درك و شعور
پول مي ريزد به پاي من چه جور
عشق بي مايه فطير است اي بشر
گرچه باشي همچو يك قرص قمر
عاشق بي پول مي خواهم چكار
هي نگو عشقم ، عزيزم ، زهر مار
راست مي گويند، تو ديوانه اي
با اصول عاشقي بيگانه اي
اين همه اشعار مي گويي كه چه؟
دربيابان راه مي پويي كه چه؟
بازگرد امروز سوي كوه و دشت
دورۀ عشاق تاريخي گذشت
تازه شيرين هم سر ِ عقل آمده
قيد فرهاد جـُلمبر! را زده
[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
يا همين عذار شده شكل گوگوش
كرده از سرتا نوك پايش روتوش
با جوانان رپي دم خور شده
نان وامق كاملاً آجر شده
ويس هم داده به رامين اين پيام
بين ما هرچه كه بوده شد تمام
پس ببين مجنون شده دنيا عوض
راه تهرن را نكن هرروزه گز
اكس پارتي كرده ما را هوشيار
گرچه بعدش مي شود آدم خمار
بيخيال من برو كشكت بساب
چون مرا هرگز نمي بيني به خواب
گفت با «جاويد» مجنون اين چنين:
حال و روز ليلي ما را ببين
بشكند اين « دست شور بي نمك»
كرده ما را دختر قرتي اَنك
حال كه قرتي شده ليلاي من
نيست ديگر عاشق و شيداي من
مي روم من هم پي ( كيسي ) دگر
تا رود از كله ام عشقش به در
فكر كرده تحفه اش آورده است
يا كه قيس عامري يك برده است
آي آقاي نظامي شد تمام
قصۀ ليلي و مجنون ، والسلام
خط بزن شعري كه در كردي زما
چون شده ليلاي شعرت بي وفا
كلمات محاوره و لاتين در پرانتز قرار گرفته
[ندعوك للتسجيل في المنتدى أو التعريف بنفسك لمعاينة هذه الصورة]
شاعر: محمد جاويد
منبع: آواي خيال
اين مطلب آخرين بار توسط MohamadFar در 7/13/2010, 07:50 ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
Foad- حامی حیوانات لاک پشتی
- تشکر : 243
رد: لیلی و مجنون در عصر جدید
جالب بود
ممنون
Sahra- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: لیلی و مجنون در عصر جدید
گله میکرد ز مجنون لیلی - که شده رابطهمان ایمیلی
حیف از آن رابطهی انسانی - که چنین شد که خودت میدانی
عشق وقتی بشود داتکامی - حاصلش نیست به جز ناکامی
نازنین خورده مگر گرگ تو را - برده یا داتنت و داتارگ تو را
بهرت ای میل زدم پیشترک - جای سابجکت نوشتم : به درک
به درک گر دل من غمگین است - به درک گر غم سنگین است
به درک رابطه گر خورده ترک - قطع آن هم به جهنم به درک
آنقدر دلخورم از این ایمیلم - که به این رابطه هم بی میلم
مرگ لیلی نت و مت را ول کن - همه را جای OK کنسل کن
OFF کن کامپیوتر را جانم - یار من باشد و ببین من ON ام
اگرت حرفی و پیغامی هست - روی کاغذ بنویس با دست
نامه یک حالت دیگر دارد - خط تو لطف مکرر دارد
خسته از Font و ز Format شدهام - دلخور از گردالی @ (ات) شدهام
کرد ریپلای به لیلی مجنون - که دلم هست از این سابجکت خون
باشه فردا تلفن خواهم کرد - هر چه گفتی که بکن خواهم کرد
زودتر پیش تو خواهم آمد - هی مرتب به تو سر خواهم زد
راست گفتی تو عزیزم لیلی - دیگر از من نرسد ایمیلی
نامهای پست نمودم بهرت - به امیدی که سرآید قهرت...
Sahra- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: لیلی و مجنون در عصر جدید
ممنون آقای محمدفر.....عکس دومی هم خیلی قشنگ بود...save کردمش
ممنون صحرا جان...خوبه آخرش خوب تموم شد
Innocent- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 162
رد: لیلی و مجنون در عصر جدید
واقعا که دردناک بود دیگه نه اثری از عشق مونده تو این زمونه نه اثری از مهربونی و محبت
الهام- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 117
رد: لیلی و مجنون در عصر جدید
قابلی نداشت زکیه جان و الهام عزیز
شما این تاپیکهای قدیمی را که زنده میکنین
یادمون میاد چه کارها که نکردیم.
Sahra- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: لیلی و مجنون در عصر جدید
واقعا تاپیک جالبی بود (چند تا تاپیک دیگه هم همزمان با این باز شده بود که یکی از یکی شگفت انگیز تر بود )
maryam.m- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 3
رد: لیلی و مجنون در عصر جدید
ليل گفت: من.
خدا شعله اي به او داد. ليلي شعله را توي سينه اش گذاشت.
سينه اش آتش گرفت. خدا لبخند زد. ليلي هم.
خدا گفت: شعله را خرج كن. زمينم را به اتش بكش.
ليلي خودش را به آتش كشيد. خدا سوختنش را تماشا مي كرد.
ليلي گُر مي گرفت. خدا حظ مي كرد.
ليلي مي ترسيد. مي ترسيد آتشش تمام شود.
ليلي چيزي از خدا خواست.
خدا اجابت كرد.
مجنون سر رسيد.
مجنون هيزم آتش ليلي شد.
آتش زبانه كشيد. آتش ماند. زمين خدا گرم شد.
خدا گفت: اگر ليلي نبود، زمين من هميشه سردش بود.
Innocent- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 162
رد: لیلی و مجنون در عصر جدید
یک شبی مجنون نمازش را شکست ---------------- بی وضو در کوچه لیلی نشست
سجده ای زد سجده بر درگاه او ---------------- پر ز لیلی شد دل پر آه او
عشق لیلی مست مستش کرده بود ---------------- فارغ از هر بود و هستش کرده بود
لحضه ای از دلستانش یاد کرد ---------------- زد به سیم آخر و فریاد کرد
گفت یا رب از چه خارم کرده ای ---------------- بهر یک لیلی به دارم کرده ای
جام لیلی را به دستم داده ای ---------------- اندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم میرنی ---------------- دردم از لیلی ست، آنم می زنی
گشته ام افسانه افسونم نکن ---------------- من که مجنونم، تو مجنونم نکن
در پی او هرچه صحرا گشته ام ---------------- ساز دیگر زن که امشب خسته ام
مرد این بازیچه دیگر نیستم ---------------- این تو و لیلی تو، من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم ---------------- در رگ پنهان و پیدایت منم
سالها با جور لیلی ساختی ---------------- من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلی در دلت انداختم ---------------- خود شدم مجنون و با غم ساختم
کردمت آواره صحرا، نشد ---------------- گفتم آدم می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت ---------------- غیر لیلا بر نیامد از لبت
سالها او را صدا کردی ولی ---------------- دیدم امشب با منی، گفتم بلی
مطمئن بودم شبی می خوانیم ---------------- در حد لیلای خود می دانیم
حال، این لیلا که خارت کرده بود ---------------- درس عشقش بی قرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم ---------------- صد چو لیلی، کشته راهت کنم
پیام- کاربر فعال لاک پشتی
- تشکر : 3
رد: لیلی و مجنون در عصر جدید
خیلی خوب بود
Salma- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 1
رد: لیلی و مجنون در عصر جدید
همینطور مطلب صحرای عزیز
آقا پیام هم با این شعر آخر هم عالی بود فقط یک وال این شعر شاعرش کیه؟
rira- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 0
رد: لیلی و مجنون در عصر جدید
خدا پدربزرگتونو رحمت کنه...
kim-kim- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: لیلی و مجنون در عصر جدید
پیام- کاربر فعال لاک پشتی
- تشکر : 3
» لاکی و آکواریم جدید من!فینگیلی و شنگول منگول در آکواریم جدید!
» مراقب خود باشید: مغز عاشق دل شکسته واقعا مجنون می شود
» لاک پشت جدید
» مشکل دو تا لاک پشت جدید من