متنی زیبا از دکتر چمران
متنی زیبا از دکتر چمران
شهید چمران، دوستدار تمامی خلایق خدا اسوه ی شهیدان یک ماه و اندی بعد از این که دکترچمران در سوسنگرد زخمی شد، آرام آرام با یک چوب دستی توانست به آرامی حرکت کند. چون از دو نقطه پا به شدت مجروح بود. و برای اینکه دلش آرام نداشت و شور سنگر را میزد، تصمیم گرفت برای بازدید با همان پای زخمی به خط مقدم برود.
رفقایش هم تصمیم گرفتند که به شکرانه سلامتی نسبیش، گوسفندی برایش قربانی کنند و همین کار را هم کردند. اما دکتر چند ثانیه با چهره برافروخته به صحنه بریده شدن سر گوسفند خیره نگریست و از گوشت آن گوسفند هرگز نخورد. همان روز، این سطور را در وصف حال عجیب خودش وقت قربانی شدن گوسفند نوشت. چمران یک فرمانده جنگیست.
خون و آتش و ضجه و فریاد زیاد دیده است. دست و پای بریده زیاد دیده است. اما این چنین از مشاهده تصویر گوسفند قربانی، زجر میکشد. و این چیزی نیست جز منش عاشق چمران که اینگونه حال گوسفند قربانی را توصیف میکند، گویی که بارها اینگونه قربانی شده است. یادداشت کوتاه چمران در کتاب «رقصی چنین میانهی میدانم آرزوست»، منتشر شده است ؛ «امروز گوسفندی را برای من قربانی کردند. چه قدر زجر کشیدم.
درد گوسفند را تا اعماق وجودم احساس میکردم. هنگامی که خون از گردنش فوران میکرد، گویی این خون من است که بر خاک میریزد. میدیدم که حیوان زبان بسته، برای حیات خود تلاش میکند. دست و پا میزند. میخواهد ضجه کند، فریاد کند، از دنیا و از همه چیز استمداد کند و از زیر کارد براق بگریزد. اما افسوس که مظلوم است و اسیر و دست و پا بسته است. کارد به گردنش نزدیک میشود. چشمان گوسفند برق میزند. به همه اطراف میچرخد. برق کارد را میبیند. اولین فشار تیزی کارد را بر گردن خود احساس میکند. با همه قدرت خود برای آخرین بار تلاش میکند.
امید به حیات، آرزوی زندگی و حب ذات در همه وجودش شعله میکشد. میخواهد زنده بماند. میخواهد از آب این عالم بنوشد. از هوای دنیا استنشاق کند. به آسمان بلند، به کوههای سر به فلک کشیده، به درختها، به گلها، به سبزه ها، به جویبارها، به صحراها، به دشتها، به دریاها، به ستارهها، به ماه، به خورشید، به سپیده صبح، به غروب آفتاب نگاه کند و از زیبایی آنها لذت ببرد. او احساس میکند که مورد ظلم و ستم قرار گرفته، همه دنیا به او ظلم میکنند. همه دشمن او هستند. همه در مرگ او شادی میکنند.
همه منتظرند که دست و پا زدن او را در خون ببینند و کف بزنند. او استغاثه میکند.
التماس میکند. لااقل یک نفر منصف میطلبد. میخواهد کسی را به شفاعت بطلبد. آخر ای انسانها ... وجدان شما کجا رفته است ؟!
تمدن شما، انسانیت شما، خدا و پیغمبر شما کجاست ؟! مگر قرار نیست از مظلومین دفاع کنید ؟! چرا نمیگذارید فریاد کنم ؟!! چرا اجازه اشک ریختن نمیدهید ؟! آه خدایا !
من فریاد این حیوان بیگناه را میشنوم. من درد او را احساس میکنم. من اشکی را که در چشمانش میغلتد میبینم. من بیگناهی او را میدانم. من میبینم که او مرا به دادخواهی طلبیده است. و من نیز با همه وجودم آماده ام که به بیگناهی او شهادت دهم.
او را شفاعت کنم و از مردم بخواهم که به خاطر خدا و به خاطر من از این حیوان زبان بسته بگذرند.
من با همه وجودم میخواهم بدوم و کارد را از دست آن مرد بگیرم. میخواهم فریاد کنم دست نگه دارید. این حیوان زبان بسته را برای من نکشید. اما گویی صدای حیوان خفه شده است و حرکت من هم منجمد. در عالم خواب، گاهی آدم میخواهد فریاد کند، ولی صدایش درنمیآید.
اینجا هم چنین حالتی برای من پیش آمده است. حیوان بیگناه میخواهد فریاد کند اما صدایش درنمیآید. و من میخواهم بدوم دستش را بگیرم اما طلسم شده ام. کارد تیز بر گردن گوسفند نزدیک میشود و من تیزی آن را بر گردنم احساس میکنم. حیوان اسیر دست و پا میزند گویی که من دست و پا میزنم. و همه فشارهای حیات و مرگ را که در آن لحظه بر گوسفند میگذرد، گویی که بر من گذشته است.»
اين مطلب آخرين بار توسط ایران_دوست در 4/17/2010, 18:16 ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
ایران دوست- مدیر ارشد گفتگوی لاک پشتی
- مدیر برتر گفتگوی لاک پشتی
تشکر : 246
رد: متنی زیبا از دکتر چمران
فریده- کاربر باسابقه لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: متنی زیبا از دکتر چمران
بازم ممنون و عذر می خوام
siamak- همکار گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 13
رد: متنی زیبا از دکتر چمران
عالی بود
یک سوال بچه ها من وقتی می گویم چرا باید یک حیوانی قربانی شود مثلا طرف از سربازی می اید پخ ازدواج می کند پخ از مکه می اید پخ در هر چیزی پخ میکند(منظورم از پخ کشتن گوسفند است)
می گویند خدا گفته قربانی کن
می گم یک لحضه به چشمای حیوان نگاه کنیدو میگ این برای ا ع ر ا ب(به دستور محمدی فر وپرهام عزیز) دیوانه و وحشی قدیم بود که فقط جنگ میکردند نه برای افراد عاقل پس از بحث ها زیاد که شاید بتوانم پیروز شوم شاید نه
اما یک بار مادر بزرگم حرف جالبی رو به من زد گفت عارف میدانی همین احسانی رو که تو عاشورا میدیم بدون کباب باشه هیچ کس قبول نمیکنه همه احسان رو واسه کبابش می خوان این در حالی است که احسان یک دانه برنجش مقدس است ودر اینجا بود که یک اه کشیدم وبه حقیقت تلخی پی بردم
به نظر شما در جواب کسانی که گوسفند می کشند چی باید گفت تا از نظر اسلام نیز قبول شود وگفتند که چرا تو عید قربان می کشند چی بگم
ممنون
arefkarimzadeh- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 26
رد: متنی زیبا از دکتر چمران
وگر نه خودکشی نمی کنم
arefkarimzadeh- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 26
رد: متنی زیبا از دکتر چمران
hengameh- همکار گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 0
» احساسات لطیف شهید چمران در خصوص حیوانات
» عکس های زیبا از حیوانات زیبا
» باغ وحش کوچک من
» دکتر کجایید ؟