چهارشنبه سوری
صفحه 4 از 5 • 1, 2, 3, 4, 5
رد: چهارشنبه سوری
بابا من داشتم شوخی میکردم همتون باور کردین؟!!!!!!!
فقط آقا پرهام فهمید!!!!!!!
من پارسال یه بکس کپسول خریدم جرات نکردم 4 5 تاشو بیشتر بزنم!
اونم تو بالاپشتبون خونموم که خطری نداره!!!
فقط چیزای رنگی و قشنگ استفاده میکنم!
اونم تو کوچه مون یا بالا پشتبون!
spider- کاربر خیلی فعال لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: چهارشنبه سوری
محمد- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 7
رد: چهارشنبه سوری
سارا خانم و فشفشه بازی نه خطر داره
arefkarimzadeh- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 26
رد: چهارشنبه سوری
فقط از روی اتیش میپرم بختم باز شه
سارا س- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 6
رد: چهارشنبه سوری
apb- کاربر باتجربه لاک پشتی
- تشکر : 8
رد: چهارشنبه سوری
البته هر چی آدم بختش باز نشه بهتره
amir hosein- کاربر خوب لاک پشتی
- تشکر : 8
رد: چهارشنبه سوری
arefkarimzadeh- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 26
رد: چهارشنبه سوری
واقعا یاد همه ی چیزهای خوب بخیر
آقا محمد خیالمون راحت شد!
سارا جان مرسی که قبول کردی :* آقا امیرحسین راست میگن اون سبزه است نه آتش
راستی یاد یک جمله افتادم که وقتی از آتش میپریم، میگیم : سرخیِ تو از من... زردیِ من از تو
maryam.m- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 3
رد: چهارشنبه سوری
arefkarimzadehعزیز راستش بخت من باز شده که میگم.
من کلا از 5سالگی عاشق باز کردن پیچ واسیل برقی بودم اما وقتی بازش میکردم حوصلم سر میرفت موقع بستن سریع میبستم یه چیزاییش جا میموند و کلا بلد نیستن چیزیرو بببندم
حالا شما ها هم سعی نکنید چیزیرو باز کنید که بستنش سخته
amir hosein- کاربر خوب لاک پشتی
- تشکر : 8
رد: چهارشنبه سوری
ای بابا شوخی کردم
هنوز 16 سالمه :cheers:
چه خبر مگه؟
سارا س- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 6
رد: چهارشنبه سوری
amir hosein- کاربر خوب لاک پشتی
- تشکر : 8
رد: چهارشنبه سوری
Sahra- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: چهارشنبه سوری
http://awesta.net
سور به معناى ميهمانى و جشن مى باشد و اما چرا چهارشنبه سورى و چرا آتش برافروختن و چرا از روى آتش پريدن؟ براساس سروده هاى پيروز پارسى، حكيم فردوسى، سياوش فرزند كاووس شاه در هفت سالگى مادر را از دست مى دهد. پادشاه همسر ديگر را برمى گزيند، سودابه كه زنى زيبا و هوسباز بود عاشق سياوش مى شود:
يكى روز كاووس كى با پسر
نشسته كه سودابه آمد ز در
زنـاگـاه روى سياوش بديد
پرانديشه گشت و دلش بردميد
زعشق رخ او قرارش نماند
همه مهر اندر دل آتش نشاند
سودابه در انديشه بود تا به گونه اى سياوش را به كاخ خويش بكشاند، دختر زيبا و جوان خود را بهانه حضور
سياوش كرده و او را فرا خواند: ـ
كه بايد كه رنجه كنى پاى خويش
نمائى مرا سرو بالاى خويش
بياراسته خويش چون نوبهار
بگردش هم از ماهرويان هزار
آنگاه كه سودابه سياوش را در كاخ خويش يافت به او گفت: ـ
هر آنكس كه از دور بيند ترا
شود بيهش و برگزيند ترا
زمن هر چه خواهى، همه كام تو
بر آرم ، نپيچم سر از دام تو
من اينك به پيش تو افتاده ام
تن و جان شيرين ترا داده ام
سودابه پس از اين كه از مهر و عشق خود به سياوش مى گويد و همزمان به او نزديك مى شود. ناگاه او را در آغوش كشيده و مى بوسد
سرش تنگ بگرفت و يك بوسه داد
همانا كه از شرم ناورد ياد
رخان سياوش چو خون شد ز شرم
بياراست مژگان به خوناب گرم
چنين گفت با دل كه از كار ديو
مرا دور داراد كيوان خديو
نه من با پدر بى وفائى كنم
نه با اهرمن آشنائى كنم
سياوش با خشم و اضطراب و دلهره به نامادرى خود گفت: ـ
سر بانوانى و هم مهترى
من ايدون گمانم كه تو مادرى
سياوش خشمناك از جاى برخاسته و عزم خروج از كاخ سودابه را كرد. سودابه كه از برملا شدن واقعه بيم داشت داد و فرياد كرد و درست بسان افسانه يوسف و زليخا دامن پاره كرده و گناه را به سياوش متوجه كرد و چنانچه در نمايشنامه افسانه، افسانه ها نوشتيم، اكثر افسانه هاى سامى، افسانه هاى شاهنامه مى باشد كه رنگ روى سامى گرفته است و نيز در آئين اوستا نوشته ايم كه كتاب اوستا يك كتابخانه كتاب بوده است كه تاريخ شاهان ايران يكى از ۱۲۰ جلد كتاب، كتابخانه اوستا مى باشد و چگونگى به نظم آوردن آن را توسط فردوسى در زندگينامه پيروز پارسى، يعنى حكيم ابوالقاسم فردوسى شرح داده ام... بارى سياوش به سودابه مى گويد كه پدر را آگاه خواهد كرد: ـ
از آن تخت برخاست با خشم و جنگ
بدو اندر آويخت سودابه چنگ
بدو گفت من راز دل پيش تو
بگفتم نهانى بد انديش تو
مرا خيره خواهى كه رسوا كنى؟
به پيش خردمند رعنا كنى
بزد دست و جامه بدريد پاك
به ناخن دو رخ را همى كرد چاك
برآمد خروش از شبستان اوى
فغانش زايوان برآمد بكوى
در پى جار و جنجال سودابه، كيكاووس پادشاه ايران از جريان آگاه شده و از سياوش توضيح خواست سياوش به پدر گفت كه پاكدامن است
و براى اثبات آن آماده است تا از تونل و راهرو آتش عبور كند. سياوش گفت اگر من گناهكار باشم در آتش خواهم سوخت و اگر پاكدامن باشم
از آتش عبور خواهم كرد
سراسر همه دشت بريان شدند
سياوش بيامد به پيش پدر
يكى خود و زرين نهاده به سر
سخن گفتنش با پسر نرم بود
سياوش بدو گفت انده مدار
كزين سان بود گردش روزگار
سرى پرز شرم و تباهى مراست
سياوش سپه را بدا نسان بتاخت
تو گفتى كه اسبش بر آتش بساخت
زآتش برون آمد آزاد مرد
لبان پر ز خنده برخ همچو ورد
چو بخشايش پاك يزدان بود
دم آتش و باد يكسان بود
سواران لشكر برانگيختند
همه دشت پيشش درم ريختند
سياوش به تندرستى و چاپكى و چالاكى به همراه اسب سياهش از آتش عبور كرد و تندرست بيرون آمد.
يكى شادمانى شد اندر جهان
ميان كهان و ميان مهان
سياوش به پيش جهاندار پاك
بيامد بماليد رخ را به خاك
كه از نفت آن كوه آتش پَِـرَست
همه كامه دشمنان كرد پست
بدو گفت شاه، اى دلير جهان
كه پاكيزه تخمى و روشن روان
چنانى كه از مادر پارسا
بزايد شود بر جهان پادشا
سياوخش را تنگ در برگرفت
زكردار بد پوزش اندر گرفت
مى آورد و رامشگران را بخواند
همه كام ها با سياوش براند
سه روز اندر آن سور مى در كشيد
نبد بر در گنج بند و كليد! ـ
اين اتفاق و آزمايش عبور از آتش در بهرام شيد (سه شنبه) آخر سال روى داده بود و از چهارشنبه تا ناهيد شيد (جمعه يا آدينه) جشن ملى اعلام شد و در سراسر كشور پهناور ايران به فرمان كيكاووس سورچرانى و شادمانى برقرار شد.
و از آن پس به ياد عبور سرفرازانه سياوش از آتش همواره ايرانيان واپسين شبانه بهرام شيد (سه شنبه شب) را به ياد سياوش و پاكى او با پريدن از روى آتش جشن مى گيرند. ـ
maryam.m- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 3
رد: چهارشنبه سوری
مرسی مریم جان :;;>:
Samantha- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 0
رد: چهارشنبه سوری
از رو آتیش پریدم!
خیلی حال داد!
spider- کاربر خیلی فعال لاک پشتی
- تشکر : 2
رد: چهارشنبه سوری
niloofar20- کاربر باسابقه لاک پشتی
- تشکر : 4
رد: چهارشنبه سوری
محمد- دوست گفتگوی لاک پشتی
- تشکر : 7
رد: چهارشنبه سوری
تک تک سنتهامون داره از بین میره
niloofar20- کاربر باسابقه لاک پشتی
- تشکر : 4
صفحه 4 از 5 • 1, 2, 3, 4, 5
» فلسفه چهارشنبه سورى
» ملاقات با دکتر معماریان به جز روزهای چهارشنبه
» بازدید مردم از «منشور كوروش» از روز چهارشنبه آغاز میشود
» سگ یه لاکپشت رو گاز گرفته.لطفا کمک کنین تا چهارشنبه دووم بیاره