گفتگوی لاک پشتی
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.

نامه چارلی چاپلین به دخترش

4 مشترك

اذهب الى الأسفل

نامه چارلی چاپلین به دخترش Empty نامه چارلی چاپلین به دخترش

پست من طرف samira 8/12/2010, 06:00

امروز نوبت توست که صدای کف زدن های تماشاگران ، گاه تو را به آسمان ببرد. به آسمان ها برو ، ولی گاهی هم به روی زمین بیا و مردم را تماشا کن؛ زندگی آنهایی که با شکم گرسنه و در حالی که پاهایشان از بینوایی می لرزد، هنر نمایی می کنند. من خود یکی از آن ها بوده ام.
جرالدین، دخترم، تو مرا درست نمی شناسی، در آن شب ها ی بس دور، با تو قصه ها گفتم؛ آن هم داستانی شنیدنی است. داستان آن دلقک گرسنه که در پست ترین صحنه های لندن ، آواز می خواند و صدقه می گرفت، داستان من است. من طعم گرسنگی را چشیده ام. من درد نابسامانی را کشیده ام. و از این ها بالاتر من، رنج حقارت آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی از غرور در دلش موج می زند و سکه صدقه آن رهگذر، غرورش را خرد نمی کند. با این همه زنده ام و از زندگان پیش از آن که بمیرند، حرفی نباید زد. به دنبال نام تو ، نام من است : « چاپلین »
دخترم، در دنیایی که تو در آن زندگی می کنی، دنیای هنرپیشگی و موسیقی است. نیمه شب، آن هنگام که از سالن پرشکوه * شانزلیزه * بیرون می آیی، آن ستایشگران ثروتمند را فراموش کن.
از آن راننده تاکسی که تو را به منزل می رساند، احوالپرسی کن. حال زنش را بپرس و اگر باردار بود پولی را برای خریدن لباس بچه اش نداشت، مبلغی را پنهانی به او بده.
به نماینده ام در پاریس دستور داده ام فقط وجه این نوع خرج های تو را بی چون و چرا بپردازد. اما برای خرج های دیگرت باید صورت حساب بفرستی .
دخترم جرالدین، گاهی با مترو و اتوبوس شهر را بگرد و مردم را نگاه کن. زنان بیوه و کودکان یتیم را بشناس، و دست کم، روزی یک بار بگو: « من هم از آنها هستم » . تو واقعا یکی از آنها هستی نه بیشتر !
هنر قبل از آنکه دو بال به انسان بدهد، اغلب دو پای او را می شکند. وقتی به مرحله ای رسیدی که خود را برتر از تماشاگران خویش بدانی، همان لحظه تئاتر را ترک کن و با تاکسی خود را به حومه پاریس برسان. من آن جا را به خوبی می شناسم. آنجا بازیگران همانند خویش را خواهی دید که قرن ها پیش، زیباتر از تو و مغرورتر از تو، هنرنمایی می کنند. اما در آن جا از نور خیره کننده تئاتر * شانزلیزه * خبری نیست .
دخترم، چکی سفید امضا برایت فرستاده ام که هر چه قدر دلت می خواهد، بگیری و خرج کنی. ولی هر وقت خواستی د و فرانک خرج کنی، با خود بگو: سومین فرانک از آن من نیست. این مال یک مرد فقیر و گمنام است که امشب به یک فرانک احتیاج دارد. جست و جو لازم نیست. این نیازمندان گمنام را اگر بخواهی، همه جا خواهی یافت. اگر از پول و سکه برای تو حرف می زنم، برای آن است که از نیروی فریب و افسون پول، این فرزند بی جان شیطان، خوب آگاهم. من زمانی طولانی در سیرک زیسته و همیشه و هر لحظه برای بند بازان روی ریسمانی نازک و لرزنده نگران بوده ام. اما دخترم، این حقیقت را بگویم که مردم بر روی زمین استوار و گسترده بیشتر از بند بازان ریسمان نااستوار ، سقوط می کنند.
دخترم شاید شبی درخشش گرانبهاترین الماس این جهان تو را فریب بدهدو آن شب است که این الماس، آن ریسمان نااستوار زیر پای تو خواهد بود و سقوط تو حتمی است . روزی که چهره زیبای یک اشراف زاده بی بند و بار، تو را بفریبد آن روز است که بند بازی ناشی خواهی بود. همیشه بند بازان ناشی، سقوط می کنند. از این رو، دل به زر و زیور نبند. بزرگترین الماس این جهان، آفتاب است که خوشبختانه بر گردن همه می درخشد، اما اگر روزی دل به مردی آفتاب گونه بستی، با او یکدل باش و به راتی او را دوست بدار. به مادرت گفته ام که در این خصوص برای تو نامه ای بنویسد. او از من بهتر معنی عشق را می داند. او برای تعریف * عشق * که معنای آن * یکدلی * است، شایسته تر از من است. دخترم، هیچ کس و هیچ چیز دیگر در جهان، نمی توان یافت که شایسته آن باشد دختری ناخن دست و پای خود را برای آن عریان کند.
برهنگی بیماری عصر ماست. به گمان من، تن تو باید مال کسی باشد که روحش را برای تو عریان کرده است.
حرف بسیار برای تو دارم، ولی به وقت دیگری م یگذارم و با این آخرین پیام، نامه را پایان می بخشم:
انسان باش، پاکدل و یکدل؛ زیرا گرسنه بودن، صدقه گرفتن و در فقر مردن، بارها قابل تحمل تر از پست بودن و بی عاطفه بودن است.



بهترین لحظات زندگی از نگاه چارلی چاپلین
•o آنقدر بخندی که دلت درد بگیره.
•§ بعد از اینکه از مسافرت برگشتی ببینی هزارتا نامه داری
•§ برای مسافرت به یک جای خوشگل بری
•• به آهنگ مورد علاقه ات از رادیو گوش بدی
•o به رختخواب بری و به صدای بارش بارون گوش بدی
•• از حموم که اومدی بیرون ببینی حوله ات گرمه
•o آخرین امتحانت را پاس کنی.
•§ کسی که معمولا زیاد نمی بینیش ولی دلت می خواد ببینیش بهت تلفن کنه.
•§ توی شلواری که توی سال گذشته ازش استفاده نمی کردی پول پیدا کنی.
•o برای خودت تو آئینه شکلک در بیاری و بهش بخندی.
•§ بدون دلیل بخندی.
•§ بطور تصادفی بشنوی که یک نفر داره از شما تعریف میکنه.
•§ از خواب پاشی و ببینی که چند ساعت دیگه هم می تونی بخوابی.
•§ آهنگی رو گوش کنی که شخص خاصی رو به به یاد شما می یاره.
•• عضو یک تیم باشی.
•§ از بالای تپه به غروب خورشید نگاه کنی.
•• دوستای جدید پیدا کنی.
•• لحظات خوبی را با دوستانت سپری کنی.
•o کسانی رو که دوستشون داری خوشحال ببینی.
•§ یه دوست قدیمی رو دوباره ببینید و ببینید که فرقی نکرده.
•§ عصر که شد کنار ساحل قدم بزنی.
•• یکی رو داشته باشی که بدونید دوستت داره.
•§ ............. وقتی زندگی 100 دلیل برای گریه کردن به تو نشون میده . تو 1000 دلیل برای خندیدن به اون نشون بده.
چارلی چاپلین

samira
samira
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 7

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

نامه چارلی چاپلین به دخترش Empty رد: نامه چارلی چاپلین به دخترش

پست من طرف بیتا 8/12/2010, 06:22

نامه ی خیلی قشنگی ولی باور می کنید این نامه کار فرج الله صبا باشد نه چارلی چاپلین متفکر
کمتر کسی پیدا میشه که نامه تاریخی چارلی چاپلین به دخترش رو نخونده باشه . نامه ای که در کشور ما سی سال دست به دست چرخید . در مراسم رسمی و نیمه رسمی بارها از پشت میکروفن

خونده شد و مردم کوچه و بازار با هر بار خوندن اون به لبخند غمگین چاپلین فکر کردن که جهانی از معنا رو در خود داشت . اگر بعد از این همه سال بهتون بگن این نامه جعلی است چی میگین ؟؟! لابد عصبانی میشید و از سادگی خودتون خنده تون میگیره . حالا اگر بگن نویسنده واقعی این نامه سی ساله که فریاد میزنه این نامه رو من نوشتم نه چاپلین و کسی باور نمیکنه چه حالی بهتون دست میده ؟ فکر میکنید واقعیت داره ؟ خیلی ها مثل شما سی ساله به فرج ا… صبا نویسنده واقعی این نامه همینو میگن : واقعیت نداره !!!!!

فرج ا… صبا نویسنده و روزنامه نگار کهنه کاری است . او سالها در عرصه مطبوعات فعالیت داشته و امروز دیگر از پیشکسوتان این عرصه به شمار میاد.


………. ماجرا برمیگرده به یه روز غروب در تحریریه مجله روشنفکر .

فرج ا… صبا اینطور میگه : " سی و چند سال پیش در مجله روشنفکر تصمیم گرفتیم به تقلید فرنگی ها ما هم ستونی راه بیندازیم که در آن نوشته های فانتزی به چاپ برسد . به هر حال می خواستیم طبع آزمایی کنیم . این شد که در ستونی ، هر هفته ، نامه هایی فانتزی به چاپ میرسید . آن بالا هم سرکلیشه فانتزی تکلیف همه چیز را روشن میکرد . بعد از گذشت یک سال دیدم مطالب ستون تکراری شده . یک روز غروب به بچه ها گفتم مطالب چرا اینقدر تکراری اند ؟ گفتند : اگر زرنگی خودت بنویس ! خب ، ما هم سردبیر بودیم . به رگ غیرتمان برخورد و قبول کردیم . رفتم توی اتاق سردبیری و حیران و معطل مانده بودم چه بنویسم که ناگهان چشمم افتاد به مجله ای که روی میزم بود و در آن عکس چارلی چاپلین و دخترش چاپ شده بود . همان جا در دم در اتاق را بستم و نامه ای از قول چاپلین به دخترش نوشتم . از آن طرف صفحه بند هم مدام فشار می آورد که زود باش باید صفحه ها را ببندیم . آخر سر هم این عجله کار دستش داد و کلمه "فانتزی" از بالای ستون افتاد . همین شد باعث گرفتاری من طی این همه سال . "

بعد از چاپ این نامه است که مصیبت شروع میشه :" آن را نوار کردند ، در مراسم مختلف دکلمه اش میکردند ، در رادیو و تلویزیون صد بار آن را خواندند ، جلوی دانشگاه آن را میفروختند ، هر چقدر که ما فریاد کشیدیم آقا جان این نامه را چاپلین ننوشته کسی گوش نکرد . بدتر آنکه به زبان ترکی استانبولی ، آلمانی و انگلیسی هم منتشر شد .

حتی در چند جلسه که خودم نیز حضور داشتم باز این نامه را خواندند و وقتی گفتم این نامه جعلی است و زاییده تخیل من ، ریشخندم کردند که چه میگویی ؟ ما نسخه انگلیسی اش را هم دیده ایم !!!! "

بهرحال فرج الله صبا چوب خلاقیتش را می خورد. چرا که این نامه آنقدر صمیمی و واقعی نوشته شده که حتی یک لحظه هم به فکر کسی نرسیده که ممکن است دروغین باشد.
دروغین؟ اسم این کار را نمی شود جعل نامه گذاشت. مخصوصا آنکه نویسنده خودش هم تابحال صدهزار بار این موضوع را گوشزد کرده است. اما وای از آن روزی که این مردم بخواهند چیزی را باور کنند. این را ، فرج اله صبا می گوید:



جرالدین دخترم ، اکنون تو کجا هستی ؟ در پاریس روی صحنه تئاتر ؟ این را میدانم . فقط باید به تو بگویم که در نقش ستاره باش و بدرخش . اما اگر فریاد تحسین آمیز تماشاگران و عطر گل هایی که برایت فرستاده اند به تو فرصت داد ، بنشین و نامه ام را بخوان . من پدر تو هستم . امروز نوبت توست که صدای کف زدن های تماشاگران گاهی تو را به آسمانها ببرد . به آسمان برو اما گاهی هم به روی زمین بیا و زندگی مردم را تماشا کن . زندگی آنان که با شکم گرسنه و در حالی که پاهایشان از بینوایی میلرزد ، هنرنمایی میکنند . من خود یکی از آنها بوده ام . جرالدین دخترم ، تو مرا درست نمی شناسی . در آن شبهای بس دور ، با تو قصه ها گفتم . آن داستان هم شنیدنی است . داستان آن دلقک گرسنه که در پست ترین صحنه های لندن آواز می خواند و صدقه میگیرد ، داستان من است . من طعم گرسنگی را چشیده ام ، من درد نابسامانی را کشیده ام و از اینها بالاتر ، من رنج حقارت آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی از غرور در دلش موج میزند و سکه صدقه آن رهگذر غرورش را خرد نمیکند ، چشیده ام. با این همه زنده ام و از زندگان هستم . جرالدین دخترم ، دنیایی که تو در آن زندگی میکنی ، دنیای هنرپیشگی و موسیقی است . نیمه شب آن هنگام که از تالار پرشکوه تئاتر شانزلیزه بیرون می آیی ، آن ستایشگران ثروتمند را فراموش کن . حال آن راننده تاکسی که تو را به منزل میرساند ، بپرس . حال زنش را بپرس . به نماینده ام در پاریس دستور داده ام فقط وجه این نوع خرج های تو را بدون چون و چرا بپردازد اما برای خرج های دیگرت باید صورتحساب آن را بفرستی .

دخترم جرالدین ، گاه و بی گاه با مترو و اتوبوس شهر را بگرد و به مردم نگاه کن و با فقرا همدردی کن . هنر قبل از آنکه دو بال به انسان بدهد ، دو پای او را میشکند . وقتی به این مرحله رسیدی که خود را برتر از تماشاگران خویش بدانی ، همان لحظه تئاتر را ترک کن . حرف بسیار برای تو دارم ولی به وقت دیگر می گذارم و با این آخرین پیام ، نامه را پایان میبخشم . انسان باش ، پاکدل و یکدل . زیرا گرسنه بودن ، صدقه گرفتن و در فقر مردن بارها قابل تحمل تر از پست بودن و بی عاطفه بودن است .

پدر تو ، چارلی چاپلین
منبع سایت عمو ممد
ولی اگه باور نمی کنید در گوگل بزنید چارلی جاپلین فرج الله صبا چند لینک دیگه می یاد

ولی واقعا قشنگه ممنون سمیرا جون رز
بیتا
بیتا
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 23

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

نامه چارلی چاپلین به دخترش Empty رد: نامه چارلی چاپلین به دخترش

پست من طرف samira 8/12/2010, 06:36

خواهش میکنم عزیزم رز رز رز
ممنون بابت مطلب قشنگت مرسی کاملش کرد مرسی رز رز
samira
samira
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 7

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

نامه چارلی چاپلین به دخترش Empty رد: نامه چارلی چاپلین به دخترش

پست من طرف hadi1981 8/13/2010, 01:05

بله این جریان جعلی بودن این نامه رو منم می دونستم و واسه همین خواستم کامنت بذارم که دیدم قبلش کامنت گذاشتن..
جالبه هنوز هم هر از چند گاهی دوباره این نامه به چشم آدم می خوره ..
hadi1981
hadi1981
مدیر گفتگوی لاک پشتی
مدیر گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 49

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

نامه چارلی چاپلین به دخترش Empty رد: نامه چارلی چاپلین به دخترش

پست من طرف samira 8/13/2010, 03:38

یعنی این نامه ای که من گذاشتم نامه اصلی نیست ناراحت گریه
آخه همین و میگن نامه اصلی .......... جدی نیست!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ گریه گریه متفکر متفکر
samira
samira
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 7

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

نامه چارلی چاپلین به دخترش Empty رد: نامه چارلی چاپلین به دخترش

پست من طرف بیتا 8/13/2010, 03:48

آخه سمیرا جون اصلا چارلی جاپلین به دخترش همچین نامه ای ننوشته که اصلی و فرعی داشته باشه
ای نامه کار فرج الله صبا بوده
بیتا
بیتا
دوست گفتگوی لاک پشتی
دوست گفتگوی لاک پشتی

تشکر : 23

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

نامه چارلی چاپلین به دخترش Empty رد: نامه چارلی چاپلین به دخترش

پست من طرف maili 8/17/2010, 11:08

مرسی سمیرا جون
مرسی بیتا جون
maili
maili
کاربر متوسط لاک پشتی
کاربر متوسط لاک پشتی

تشکر : 4

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

بازگشت به بالاي صفحه

- مواضيع مماثلة

 
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد